Friday, December 30, 2016

ارکستر ناهماهنگ شکست خوردگان از فتنه . زینت میرهاشمی.


فراسوی خبر.... آدینه ۱۰ دی
ارکستر ناهماهنگ شکست خوردگان از فتنه
زینت میرهاشمی
موضع گیری پایوران ریز و درشت رژیم به ویژه ذوب شدگان در ولایت به مناسبت سالگرد تظاهرات فرمایشی ۹ دی 1388، بر محور حمله به «فتنه»، درهم ریختگی و بحران درون هرم قدرت را بیش از هر هنگام دیگر به نمایش گذاشت. سخن پراکنیهای سینه چاکان ولایت در این چند روز پیرامون قیامهای سال 88، اهمیت آن رویدادهای بزرگ که قدرت ولی فقیه را در کف خیابان لَگَددمال کردند را تایید می کند. سال فتنه به معنی سال بروز شکاف و بحران بی سابقه در قدرت حاکم و گسترش جنبش ضد دیکتاتوری است.
در حالی که زهرا رهنورد، مهدی کروبی و میرحسین موسوی تاکنون چندین بار خواهان محاکمه علنی خود شده اند، مزدوران ولی فقیه در قوه قضاییه حتا حاضر به برگزاری دادگاهی نمایشی هم نشده و قبل از هر دادگاهی آنان را محکوم می کنند.
معاون رئیس قوه قضائیه تحت امر خامنه ای، حکم اینان را همان حکمی دانست که خمینی به طور قاطع در مورد هزاران جوان در دهه 60 صادر کرد. حکم کسانی که به گفته او «علیه نظام جمهوری اسلامی قیام کردند», «اعدام» است.
پاسدار محسن رضایی به مناسبت روز ۹ دی گفت:«محاکمه سران فتنه باید محاکمه ای تاریخی باشد».
پاسدار علی سعیدی نماینده خامنه ای در سپاه گفت: «عده ای سعی دارند فتنه ۸۸ را در حد کدورت کاهش داده و در تلاش برای تطهیر عوامل آن می باشند؛ از این رو زنده نگه داشتن و بازشناسی این فتنه از اهمیت بالایی برخوردار است.»
علم الهدی به این مناسبت گفت:«در کدام دادگاه برایشان کمتر از اعدام قائل می شوند؟»
سخن پراکنیها بر محور فتنه جدال باندهای رژیم را هم به نمایش گذاشته است. در تحلیل مزدوران خامنه ای، جبهه فتنه هر روز وسیع تر و گسترده تر می شود و بخش زیادی از سرنشینان کشتی ورشکسته حکومتی هم در این جبهه قرار می گیرند.
خامنه ای و ایادی ریز و درشت او که داغ خورده از رویدادهای سال 88 هستند، از این که نام واقعی «فتنه» یعنی «نمایش قدرت مردمی در سطح خیابان» را به زبان آورند، به شدت می ترسند.

Wednesday, December 28, 2016

پیام قیام عاشورای 88، آینده تاریک برای خامنه ای و مزدوران او. زینت میرهاشمی.

فراسوی خبر.... چهارشنبه 8 دی پیام قیام عاشورای 88، آینده تاریک برای خامنه ای و مزدوران او
زینت میرهاشمی
روز 9 دی سال 1388 در مقابل قیام پرشکوه 6 دی همان سال (روز عاشورا)، اوباش و اراذل به خیابانها روانه شدند تا ترور و وحشت را با عنوان «حماسه» به نمایش بگذارند. پس از خیزش روز عاشورا (6 دی 1388)، شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی به ریاست احمد جنتی، در رویارویی با مردم بپاخاسته برای روز چهارشنبه 9 دی اراذل و اوباش را در تهران و بعضی شهرهای دیگرجمع کرد.
سخنران راهپیمایی سازماندهی شده حکومتی، احمد علم الهدی عضو مجلس خبرگان و امام جمعه مشهد بود که مخالفان ولایت فقیه را «یک مشت بزغاله و گوساله» لقب داد.
سرکوب خیزشهای مسالمت آمیز مردم، به انباشت خشم و نفرت منجر شد که در روز عاشورا با گسترده شدن شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» بیش ار هر هنگامه ای بر ریزش جایگاه قدرقدرتی ولی فقیه در هرم قدرت منجر شد. بر همین منظر، همه ساله ولی فقیه از سرکوب خونین قیامهای آن سال به عنوان حماسه یاد می کند. از آن هنگام تا کنون خامنه ای لحظه ای از کابوس سرنگونی که آن را «فتنه» می نامد رها نشده و همواره بیم آن دارد شبحی که پیرامون ولایت او لانه کرده روزی تخت خلافت او را واژگون کند.
روز سه شنبه 7 دی امسال، خامنه ای در سخن پراکنی خود بار دیگر از «حماسه 9 دی» یاد کرد. او در یادآوری آن روز حتا به حافظه ذوب شدگان در ولایت هم احترام نگذاشته و مدعی شد که راهپیمایی 9 دی در سال 1388، خودسازمانی بوده و برای این خودسازمانی کلی به به و چه چه کرد. در حالی که همان طور که در اول مطلب آورده شد، این تظاهرات کاملا از جانب حکومت و با نیروی بسیج سازماندهی شده بود.
خامنه ای در این سخنرانی، خود را صاحب خانه و دشمن را دزدی دانست که می خواهد صاحب خانه را بیرون کند. مردم در سال 88 به خوبی به وی نشان دادند که او صاحب این خانه نیست و منفورترین فرد در ایران است که اکثریت مردم خواستار برچیده شدن بساط ولایت او هستند.
در رابطه با راهپیمایی حکومتی 9 دی، احمد جنتی دبیر شواری نگهبان رژیم، در روضه خوانی خود به آینده تاریک بعد از سرنگونی (اگر سال 88 اتفاق می افتاد) پرداخت و این آینده تاریک را به سرنشینان کشنی ورشکسته حکومت گوشزد کرد. وی گفت: «همه عناصری که در این نظام نقش داشتند و موثر بودند سرکوب می شدند، امام به فراموشی سپرده می شد و می گفتند تاریخ ایشان به اتمام رسیده است و مسلما برای رهبر معظم انقلاب نیر نقشه های شومی داشتند.» بر خلاف حرف وی خمینی با فرمان قتل عام کشتار زندانیان سیاسی تبدل به یکی از جنایتکاران قرن شد هرگز فراموش نخواهد شد و برای تجربه نسلهای آینده باید هر روز سرگذشت خمینی و خامنه ای و تمامی جنایتکاران را یادآوری کرد.

Tuesday, December 27, 2016

مدرک ناخواسته وزیر بهداشت در تایید سرطان زا بودن پارازیت . منصور امان.


فراسوی خبر... سه شنبه ۷ دی
مدرک ناخواسته وزیر بهداشت در تایید سرطان زا بودن پارازیت
منصور امان
زمان کوتاهی پس از مُعرفی "منشور حُقوق شهروندی" از سوی رییس دولت، خوانش آن توسُط همکاران وی در وزارتخانه بهداشت آغاز گردیده است. نوایی که از این روخوانی برمی خیزد اما داستان کُهنه "بی حُقوقی شهروندان" را بازگو می کند.

اعضای کابینه آقای روحانی به شدت نسبت به تایید سرطان زا بودن پارازیتهای که "نظام" برای جلوگیری شهروندان از دریافت برنامه های ماهواره ای تولید و ارسال می کند، واکُنش نشان داده اند.

هفته گذشته یک پایور ارشد وزارت بهداشت (شاید تحت تاثیر انتشار "منشور" آقای روحانی)، به گونه بی پیشینه ای بر خطرناک بودن امواج ارسالی مُلاها تاکید کرده بود. آقای رضا ملک زاده، بدون حاشیه روی گفت: "پارازیتها موجب سرطان می شوند."

مُعاون تحقیقات و فن آوری وزارتخانه یاد شده پیرامون علت انتشار این ارزیابی در مقطع کنونی توضیح داد: "از آنجا که در ابتدا اطلاعات کاملی از سرطان زایی پارازیتها نداشتیم، در این خُصوص اظهار نظر نمی کردیم."

هراسان از بازتاب اجتماعی این خبر و برآشُفتگی به حق شهروندان نسبت به گُسترش تجاوز گُستاخانه "نظام" از پایمالی حق آنها در دریافت آزادانه اطلاعات به هدف گرفتن سلامت جسمانی و ایمنی فیزیکی شان، وزیر بهداشت برای جمع کردن راز پخش شده حُکومت و فرستادن آن زیر دامن به میدان فرستاده شد.

آقای حسن قاضی زاده هاشمی در این راستا مُعاون خود را "به کُلی گویی" مُتهم کرد و مُدعی شد سه سال است درخواست دریافت "مدرک" سرطان زا بودن پارازیتها را می کند و طرفهای خطابش قادر به ارایه آن نیستند. وزیر بهداشت آقای روحانی سپس برای این مُعضل مُتولی رده اول تراشید گفت: "مقام مُعظم رهبری، هیات دولت و مجلس به این موضوع حساس هستند."

اگرچه آقای ملک زاده سُخنان رییس اش را رد کرده و گفته است که "برای آقای وزیر چند صد صفحه مطلب در تایید این موضوع فرستاده ام"، اما این امر بی تردید مانع دستگاه دولت در جامه تازه اش به عُنوان ناشر "منشور حُقوق شهروندی" نمی شود که تمام امکانات خود را برای استمرار پایمالی حُقوق جامعه و دست درازی به حریم سلامت آنها به کار گیرد.

در این مسیر، گذشته از استعداد شخصی پایوران حُکومتی مانند آقای هاشمی، قانون نیز به کُمک آمده و به گونه سخاوتمندانه ای از پارازیت پخش کنها در مُقابل قُربانیان آنها پُشتیبانی می کند. براساس قانون تعزیرات حُکومتی، شهروندان عادی نمی توانند در جرایم بهداشتی به دستگاه قضایی شکایت ببرند. این امتیاز برای دوایر دولتی رزرو شده است. بر این اساس تنها راهی که برای شهروندان باقی می ماند، اعتراض فعال و خارج از سیستم است.

"مدرک"ی که وزیر بهداشت برای تایید سرطان زا بودن پارازیتها می طلبد را خود او عرضه کرده است. بی گمان آقای هاشمی بدون دلیل قانع کننده سه سال آزگار و به عبارت روشن تر، تمام طول دوره وزارت خود را در انتظار مدرک موهوم دست بر دست نگذاشته است.

Sunday, December 25, 2016

ما امنیت نداریم . لیلا جدیدی.

ما امنیت نداریم
لیلا جدیدی
به تازگی فرمانده کل سپاه پاسداران حکومت استبدادی – مذهبی ولایت فقیه در یک افاضه کمدی - دراماتیک، مدال تامین امنیت جامعه ایران را به سینه سپاه زده و دو سه لولوی سرخرمن نیز به عنوان مصداق بی امن کردن جامعه علم کرده است . اما زمانی که حرف از امنیت در ایران به میان می آید، ما جز امنیت برای سپاه و دار و دسته حکومت در ارتکاب جنایت و تجاوز به حقوق جامعه، در دزدیهای کلان، در قاچاق اجناس و ورشکسته کردن و بیکار کردن کارگران و زحمتکشان، در قاچاق مواد مخدر، نا امن کردن و کشتار در کشورهای همسایه و... امنیتی برای مردم خود نمی بینیم.

پاسدار جعفری ادعا کرده است که سپاه " در همه زمینه های امنیتی" ، "به بهترین وجه" امنیت جامعه را تامین کرده است. وی از "مرگ بر آمریکا"، "نه شرقی نه غربی" دست کشیده، "عربستان و اسراییل" و مانند همیشه "مخالفان حکومت" و به ویژه "فتنه ۸۸" را برهم زننده تامین امنیت معرفی می کند که گویا سپاه توانسته کاملا از آنها رفع خطر کند.

اینکه آیا جامعه ما امنیت دارد یا ندارد را باید در آینه آمار و ارقام مرگ بر اثر تصادفات رانندگی در جاده های خطرناک که ایران را در مقام بالایی قرار داده، مرگ بر اثر استفاده گسترده از مواد مخدر، مرگ بر اثر بیماریهایی که به علت فقر درمان نشده، مرگ بر اثر خودکشی، مرگ بر اثر گرسنگی، هوای آلوده ،اعدامهای گسترده، مرگ در زندان به علت عدم رسیدگی و درمان، شکنجه و... دید.

از سوی دیگر، نبود امنیت در زمینه های شغلی، بیکاری، آزادی بیان، تفکر، دین، عقیده. نداشتن حق اعتراض و برپایی دستگاه های عریض و طویل سرکوب و غیره در همه زمینه های زندگی مردم حس نا امنی ایجاد کرده است. برای نمونه به زنان جامعه بنگریم که با وجود میل به تحصیل و دریافت مدارک، در محل کار امنیت ندارند و از گردونه کار خارج می شوند، زنانی که به علت انتخاب لباس هیچگونه امنیتی در خیابانها ندارند و هر از چند گاه به صورت شان اسید پاشیده می شود. به کودکانی که زندگی امن و راحتی ندارند و همراه پدر و مادر یا به تنهایی در کنار خیابانها می خوابند.

و مهمتر از همه، ریختن بمب بر سر مردم کشورهای همسایه که زندگی و امنیت آنها را نابود کرده، هیچگونه نوید امنیت به ما نمی دهد. ما می دانیم که یک نمونه هم وجود ندارد که اعمال جنایتکارانه علیه مردم کشوری دیگری، امنیت برای جامعه خودی ایجاد کرده باشد.

اما آنچه که پاسدار جعفری از آن سخن نگفته این است که مخالفان و معترضان آرامش و امنیت نظام را برهم زده اند. نزاع بر سر این است، امنیت برای ما یا امنیت برای آنها!

Saturday, December 24, 2016

موضوع به راستی محرمانه در گُزارش ظریف به کُمیسیون مجلس . منصور امان.


فراسوی خبر... یکشنبه ۵ دی
موضوع به راستی محرمانه در گُزارش ظریف به کُمیسیون مجلس
منصور امان
در پس جنجال به راه افتاده پیرامون سُخنان "محرمانه" آقای ظریف، وزیر اُمور خارجه مُلاها، واقعیتی پنهان گردیده که هر دو طرف معرکه با دلایل مُتفاوت تلاش می کنند چندان در برابر دید تماشاچیان قرار نگیرد.

روایتی که پایوران حُکومتی و دستگاه تبلیغاتی "نظام" از پرده دری صورت گرفته از نشست محرمانه کُمیسیون امنیت ملی مجلس به دست می دهند، ویرایش تازه ای از مُشاجرات معمول بین دو جناح اصلی دستگاه قُدرت بر سر توافُق هسته ای است که تاکُنون نُسخه های گوناگونی از آن عرضه کرده اند.

باند آقای خامنه ای که صحنه گردان هیاهوی تازه است، می گوید آقای ظریف به "اشتباه" خود در امضای توافُق هسته ای اعتراف کرده است. در مُقابل، رُقبای آن این ادعا را تکذیب می کنند و آن را "مخدوش" می خوانند، بدون آنکه روایت "سالم" خود را ارایه کرده باشند.

خودداری طرفهای درگیر از انتشار شفاف موضوعات مطرح شده در نشست مزبور و پایان دادن به گمانه زنیها و نزاع در این باره نشانگر آن است که طرفهای درگیر ترجیح می دهند ذهنها در این کشمکش مشغول حدس زدن در باره راست یا ناراست بودن محور درز داده شده گردد تا کنکاش پیرامون اصل موضوع.

گوشه مُهمی از مساله اصلی روی میز در نشست کُمیسیون امنیت ملی مجلس مُلاها را یک نماینده حامی دولت فاش کرده است. آقای بهروز نعمتی به نقل از آقای ظریف خبر از تماس تلفُنی وزیر خارجه آمریکا، با وی پیش از قانونی شدن تمدید تحریمهای غیر مُرتبط با مساله هسته ای داده است. به گفته وی، آقای کری پیشنهاد ارایه "تعهُداتی" از "نظام" در مُقابل وتوی لایحه کنگره از سوی آقای اوباما را داده است. با توجه به آنکه تحریمهای مزبور فعالیتهای تروریستی، موشکی و پایمالی حُقوق بشر رژیم مُلاها را هدف دارد، بدیهی است که "تعهُدات" درخواستی آقای کری نیز به همین حوزه ها مربوط می شده است.

به گفته نماینده مزبور، آقای ظریف ناتوانی خود از تصمیم گیری در این رابطه و لُزوم "انتقال موضع" را به اطلاع طرف گُفتُگوی خود می رساند که در حقیقت پاسُخ منفی دیپلُماتیک به پیشنهاد مزبور و تاکید بر نامُمکن بودن پذیرش چنین تعهُداتی از سوی قُدرت حقیقی به حساب می آید.

مُذاکره مزبور در بالاترین سطح دیپلُماتیک آمریکا و جمهوری اسلامی دو واقعیت را به خوبی روشن می سازد؛ نخُست آنکه مسیر پایان یافتن تحریمها باز است و توپ در زمین آقای خامنه ای و شُرکا قرار دارد. سپس، "نظام" نه می خواهد و نه می تواند از لشکرکشی و تنش آفرینی در محورهای اختلاف با غرب و کشورهای منطقه دست بردارد

گُزارش خودمانی آقای ظریف آشکار کرده است که همچون بُحران هسته ای، "نظام" یک سیاست شکست خورده را به بهای گزاف تحریمها و ایزوله شدن کشان کشان پیش می برد. این در حالی است که حاکمان ایران خود بهتر از هر کس می دانند که راه حلی که آنها را به "برجام۱" رساند، می تواند به منزلهای دیگر نیز برساند.

Friday, December 23, 2016

رژیم ایران جزیی از راه حل بحران سوریه نیست .زینت میرهاشمی.

رژیم ایران جزیی از راه حل بحران سوریه نیست
زینت میرهاشمی
هنگامی که دیکتاتوری بشار اسد جنبش مسالمت آمیز مردم سوریه را سرکوب کرد با خیزش وسیع مردمی روبرو شد که به ناچار دست به سلاح برده بودند و در همین زمان رژیم ولایت فقیه با فرستادن نیرو و کمک مالی به طور کامل از دیکتاتوری بشار اسد حمایت کرد. بشار اسد با به کارگیری سلاح شیمیایی در کشتار مردم غیر نظامی همراه با آوارگی و کشتار زنان و کودکان آشکارا به جنایت علیه بشر دست زد و رژیم ایران در تمام جنایتهای دیکتاتور سوریه شریک شد تا با حفظ او، امنیت ولایت فقیه را تضمین کند. برای همین امر است که رئيس دفترخامنه ای می گوید؛ سرنوشت جنگ درسوريه با سرنوشت ما گره خورده است.
اما علیرغم همه کمکهای جمهوری اسلامی، رژیم سوریه در آستانه سرنگونی قرار گرفت و در همین زمان است که مداخله نظامی روسیه از طریق بمباران شهرها و مردم بی دفاع آغاز می شود. با بمباران هوایی روسیه و نیروی سپاه قدس و مزدوران افغانی و عراقی اش همراه با نیروهای نظامی حزب الله لبنان، بشار اسد می تواند بر ویرانه های شرق حلب مسلط شود.
مجمع عمومی سازمان ملل روز چهارشنبه اول آذر، طی قطعنامه ای به تشکیل کمیته ای بی طرف برای جمع آوری مدارک جنایات جنگی در سوریه رای داد. این قطعنامه «دبیرکل سازمان ملل را موظف می سازد، گزارشی را ظرف 20 روز در مورد ایجاد کمیته جدید که توسط سازمان ملل تامین مالی می شود تهیه کند.» این قطعنامه موظف به جمع آوری مدارک و شواهد از جنگ داخلی سوریه و همه آنجه که اتفاق افتاده، است.
رژیم ولایت فقیه با این قطعنامه مخالفت کرد و سفیر رژیم در سازمان ملل، قطعنامه فوق را «مخرب» اعلام کرد. موضع کارگزاران رژیم در مورد قطعنامه فوق نشان دهنده نقش مخرب رژیم به عنوان یکی از موانع جدی در راهیابی به صلح و حل بحران در سوریه است.
ایجاد کمیته ها و نهادهای بی طرف برای رسیدگی به جنایاتی که در سوریه اتفاق افتاده امری مثبت است. بدون شک کسانی که آمران و عاملان این جنایتها هستند استقبالی از این گونه نهادها نخواهند کرد. بر همین منطر رژیم ولایت فقیه و در راس آن خامنه ای در جایگاه یکی از متهمان اصلی این جنایتها باید به مردم سوریه پاسخ دهند.

Wednesday, December 21, 2016

انشا نویسی روحانی در مورد «حقوق شهروندی» . زینت میرهاشمی.


فراسوی خبر.... چهارشنبه اول دی
انشا نویسی روحانی در مورد «حقوق شهروندی»
زینت میرهاشمی
رئیس دولت کلیددار، سرانجام پس از چهار سال، فیل تبلیغاتی خود را هوا کرد. حسن روحانی روز دوشنبه 29 آذر متن منشور به اصطلاح حقوق شهروندی شامل 120 ماده را اعلام کرد. انتشار این منشور در شرایطی که هر روز شاهد اعدام شهروندان هستیم و جان تعدادی از زندانیان سیاسی به خاطر اعتصاب غذا در خطر است و در شرایطی که تبعیض مذهبی، جنسیتی و ملی بیداد می کند و در هنگامی که مجمع عمومی سازمان ملل متحد رژیم را برای شصت و سومین بار به خاطر نقض حقوق بشر محکوم کرده است، توهینی به حقوق شهروندی و بهانه برای خنده در شب یلدا است.
این منشور مصرف تبلیغاتی برای نمایش انتخاباتی پیش رو و مصرف خارجی برای خرج کردن مماشاتگران دارد. این انشا که رونویسی از قانون اساسی ارتجاعی رژیم است حتا در حد شعار هم به روحانی آبرویی نخواهد بخشید. روحانی اگر عرضه و توانی داشت حداقل در مورد لغو حصر زهرا رهنورد، میرحسین موسوی و مهدی کروبی اقدامی انجام می داد. به روحانی باید مثل «قاچ زین را بچسب، اسب سواری پیشکش» را یادآوری کرد شاید او بتواند برای وزرایش حداقل اختیار را به دست آورد که امامان جمعه نتوانند دستورات آنان را در سطل زباله بریزند.
از سویی دیگر در ایران تحت حاکمیت استبدادی مذهبی که هر لحظه حقوق شهروندی نقض می شود، شرایط زندانیان سیاسی به شدت وخیم است، شلاق و حبس کارگران به دلیل دفاع از حقوق صنفی خود رایج است، تبعیض مذهبی بیداد می کند، دگر اندیشان و اقلیتهای مذهبی سرکوب می شوند، تبعیض جنسیتی نهادینه شده است، مدافعان حقوق بشر، حقوق کودکان و طرفداران محیط زیست زندانی می شوند، حرف زدن در مورد حقوق شهروندی آن هم بر پایه قانون اساسی جمهوری اسلامی، در بهترین حالت حرفی پوچ و بی معنی است.
«حقوق شهروندی» روحانی همچون «گفتگوی تمدنها»ی محمد خاتمی ممکن است آبی برای آنان گرم کند، اما به مردم نانی نخواهد رساند.
بررسی موارد مطرح شده در منشور روحانی در حجم فراسوی خبر نمی گنجد. کلمات و جملاتی بی در و دروازه ای همچون حق شهروندی «حق الهی» است، «حق حیات، سلامت و کیفیت زندگی»، «حق آزادی و امنیت شهروندی» و... شعارهای تبلیغاتی بی محتوا است که روحانی فکر می کند با آن می تواند تنور نمایش انتخابات آینده را به سود خود گرم کند.

Monday, December 19, 2016

موج محکومیت بین المللی، "نظام" را به جلوی سفارتخانه ها کشانده . منصور امان.


فراسوی خبر... سه شنبه ۳۰ آذر
موج محکومیت بین المللی، "نظام" را به جلوی سفارتخانه ها کشانده
منصور امان
جمهوری اسلامی با تهدید به حمله به مراکز دیپلُماتیک کشورهای غربی و تُرکیه، نسبت به برافروخته شدن آتش خشم افکار عُمومی جهانی نسبت به جنایات جنگی خود در حلب واکُنش نشان می دهد.

رسانه های تحت کُنترُل حُکومت به گونه هدایت شده از فراخوان گروه های بدون نام و آدرس و "ناشناس" برای تجمُع در برابر سفارتخانه ها و کُنسولگریهای خارجی خبر می دهند و در قالب هُشدار، احتمال حمله به این مراکز را مطرح می سازند.

همزمان برای پُر رنگ کردن تهدید یاد شده و تحت فشار قرار دادن مُخاطبان خارجی، یک مقام رسمی حُکومتی نیز به پیش فرستاده شده تا سناریوی مزبور را به گونه باور پذیرتری به رُخ آنان بکشد. آقای بعیدی نژاد، سفیر رژیم مُلاها در انگلیس، اما فقط به این اکتفا نکرده که "مردُم ایران" را پُشت سناریوی حُکومتی مُعرفی کند، بلکه او راه آرام کردن مردُم "تحریک" شده را هم به طرفهای خارجی "نظام" نشان داده است.

مُعامله کننده پیشین هسته ای استدلال کرده عامل "تحریک مردُم ایران" اعتراضهای "مردمُ بی اطلاع" در کشورهای مُختلف "جلوی سفارتهای ایران" است که در پس آن "رسانه های غربی" و "جریان خبری" قرار دارد. اشاره پایور حُکومتی به گردهماییهای اعتراضی است که تاکنون در تُرکیه، آلمان و فرانسه در برابر دفترهای نمایندگی قاتلان مردُم سوریه برگزار گردیده است.

کارگُزار مُلاها نتیجه گیری از مُعادله ای که چیده را به مُخاطبانش واگذاشته است و با این حال آن را به خوبی در بین سطرها می توان خواند: جلوگیری از اعتراضهای رسانه ای و توده ای در کشورهای مورد اشاره در برابر دست کشیدن از یورش به مراکز دیپلُماتیک.

به صف کردن نیروی اطلاعاتی- امنیتی از یک طرف و بسیج گُماشته های سیاسی و دیپلُماتیک از طرف دیگر، به روشنی تاثیر ضربه جبهه گیری افکار عُمومی بین المللی از اُروپا و آمریکا تا کشورهای عرب یا با اکثریت مُسلمان را علیه سیاست خونبار و نفرت انگیز رژیم مُلاها در سوریه به نمایش گذاشته است. وحشت حاکمان ایران از این صف بندی بر مغز اُستخوان آنها نشسته است، زیرا نه تنها بدنامی و ایزوله رژیم آنها را در سطح کشورهای هدف تقویت می کند، بلکه "نظام" را در رابطه با طرفهای غربی مُعامله هسته ای اش، به کُنج ضربه پذیری می راند.

"گروه های ناشناس" و "افراد خودسر" وجود خارجی ندارند. آنچه که هست حُکومتی است که باج گیری، بُحران سازی و یاغیگری را به آیین و ریسمان نجات خود فراز داده است. طرفهای خطاب آقای بعیدی نژاد بدون اشارات چشم و ابروی وی هم بر این نُکته آگاهند.

Saturday, December 17, 2016

نمایان تر شدن روی دیگر سکه بُحران هسته ای در حلب . منصور امان.


فراسوی خبر... یکشنبه ۲۸ آذر
نمایان تر شدن روی دیگر سکه بُحران هسته ای در حلب
منصور امان
ارتکاب جنایت جنگی در حلب، بحران مُناسبات خارجی رژیم جمهوری اسلامی را بار دیگر به آستانه نُقطه جوش برگردانده است. اندکی پس از فرو نشستن یک کانون انفجاری بُحران در روابط رژیم مُلاها و طرفهای خارجی اش در پی توافُق هسته ای، اینک چنین می نماید که سایش سیاستهای شرارت بار حاکمان ایران با نیاز منطقه خاورمیانه به صُلح، رفاه و مدنیت سیاسی و اجتماعی، موجب بُحرانی شدن دوباره مُناسبات در نُقطه ای دیگر شده است.

حمله تُند و مُستقیم صدراعظم آلمان به رژیمهای ایران و روسیه به دلیل دست زدن به جنایت جنگی علیه غیرنظامیان در شهر حلب، نوک موقتی آرایشی بین المللی است که در برابر تبهکاریهای انسان ستیزانه مُهاجمان به حلب شکل گرفته است.

گفته های خانُم مرکل در پایان نشست سران اتحادیه اروپا ایراد گردید؛ اجلاسی که جنگ وحشیانه رژیم اسدها و مُتحدان خارجی شان علیه مردُم حلب در راس دستور کار آن قرار داشت. سران اتحادیه اُروپا همزمان با فراخوان به حفظ جان غیرنظامیان، مُجازاتهای اقتصادی علیه روسیه را نیز تمدید کردند.

قرار گرفتن حاکمان ایران در تیررس نگاه اتحادیه اُروپا را پیش تر دولت هُلند با احضار سفیر آنان در این کشور به منظور اعتراض به کُشتار حلب به نمایش گذاشته بود. اندکی بعد انگلیس نیز سفیر جمهوری اسلامی در لندن را احضار کرد تا محکومیت نقش آفرینی رژیم مُلاها در "تداوُم رنج مردُم سوریه" را به وی ابلاغ کند.

روز آدینه دولت آمریکا رویکرد غرب در برابر جنایات جنگی رژیم مُلاها در سوریه را تداوُم بخشید و آن را در کنار رژیم اسد و سوریه "مسوول فجایعی که رخ می دهد" دانست. آقای اوباما دستهای حاکمان ایران را "آلوده به خون مردُم سوریه" دانست و افزود: "جهان از این تهاجُم وحشیانه شوکه شده است."

رفتار درنده خویانه و غیر انسانی رژیم ولایت فقیه و مُزدوران لُبنانی آن در حلب، چهره کریه دیگری از سیاست بُحران زای منطقه ای آن است که در عمل و به گونه عُریان در برابر دید جهان قرار گرفته است. این همان سیاستی است که تولید جنگ افزار هسته ای و جنگ اتُمی را به مثابه ابزار در دستور کار داشت و امروز با وسایل دیگر آن را روی ویرانه های حلب و انبوه جنازه های شهروندانش پیش می برد.

فاجعه حلب می تواند نُقطه پایان بر اُمید غیرواقع بینانه نسبت به تاثیرات خودکار توافُق هسته ای بر رفتار مُخرب رژیم مُلاها در خاورمیانه و ایفای نقش "سازنده" از سوی آن باشد. واقعیت این است که تغییر رفتار حاکمان ایران در پهنه هسته ای نتیجه تحریمهای فلج کننده ای بود که آنها را از ادامه دادن به شرارت هسته ای باز داشت. این مکانیزم در مورد تغییر سیاست منطقه ای آن و جلوگیری از تکرار "فجایعی" مانند حلب نیز عمل خواهد کرد.

Thursday, December 15, 2016

به یاری خانواده های بیماران مستقر در چادرهای اطراف بیمارستان بشتابیم. لیلا جدیدی.

فراسوی خبر... آدینه ۲۶ آذر به یاری خانواده های بیماران مستقر در چادرهای اطراف بیمارستان بشتابیم
لیلا جدیدی
هر روز و هر هفته از شهرهای دور و نزدیک مردمی که دسترسی به درمان بیماریهایی که آنان را در خطر مرگ قرار داده ندارند، به همراه عضو یا اعضایی از خانواده خود به تهران می آیند. آنها امید دارند تا در تنها بیمارستان تخصصی کشور که از ثروت ملی آنان براه افتاده اما نام "امام خمینی" را یدک می کشد، درمان شوند. خانواده های همراه بیمار که نمی توانند مخارج اسکان خود را در تهران تهیه کنند، در سرما و گرما در خیابانهای اطراف بیمارستان چادر می زنند و یا زیر نیمکتها روزها و شبهای دو چندان رنج آور و طاقت فرسایی را در هوای گرم و یا سرد و بیخبری و نگرانی از حال بیمار خود بسر می کنند.

از گرگان، اصفهان، ارومیه، آذربایجان غربی تا کرمانشاه... ۱۶ روز، ۲۲ روز، یکماه، ۵ ماه، بیماران ۴ روزه، ۷ ماهه، سرطان خون، ریه، قلب... همه و همه زیر سقف کوتاه چادر یا چتر بی انتهای آسمان.

پدری در باره علت چادر نشینی می گوید: "چطور می توانیم این راه را برویم و برگردیم؟" پدر دیگری می گوید: "من یک کارگرم، یا باید بگذارم پسرم بمیرد، یا گدایی کنم و یا دزدی." دیگری می گوید: "کسانی در این جا دو ماه ، شش ماه، یکسال مانده اند. همه دار و ندار خود را فروخته اند." پدر یک خانواده می گوید: "خدا وکیلی پول شام نداریم. کارم را از دست دادم با آمدنم به اینجا. ما شب تا صبح در این هوای سرد با فرزندانمان می لرزیم." دیگری می گوید: "می ترسیم بخوابیم، وسایل ناچیزمان را می دزدند." و سرانجام یکنفر فریاد بر می آورد: "چند میلیارد به حسابهای خود می ریزید؟ آیا می شود ۱۰ یا حتی ۵ درصد آنرا برای ما، برای نیازهای اولیه ما هزینه کنید؟ شما قانون هستید، هر کاری دوست دارید می کنید. ما حرفی نمی زنیم ولی کمی هم به درد این ملت برسید."

زندگی و سلامت مردم هرگز مشغله جمهوری اسلامی نیست. در واقع هزینه تامین نیازهای مردم غارت می شود تا علاوه بر پر کردن حسابهای بانکی، هزینه کشتار مردم سوریه نیز بشود. آنها به فکر ما نیستند، حتی زمانی که در برابر چشمان شان گرسنگی می کشیم و از سرما می لرزیم.

شهروندان، هموطنان ساکن تهران، اکنون باید با نشان دادن عدالت خواهی و همبستگی مدنی به یاری این هموطنان بشتابیم. برای آنها خوراک و پوشاک گرم و پتو ببریم، نیازهای اولیه آنان را برطرف کنیم. نشان دهیم که در روزهای سخت در کنار هم هستیم.

به کمک خانواده های بیماران بشتابیم و اعلام کنیم که شرایط موجود را غیر انسانی و نقض حقوق بشر به حساب می آوریم.

Wednesday, December 14, 2016

اشغال حلب، صدای مردم حلب شنیده نشد>.زینت میرهاشمی.


فراسوی خبر .... چهارشنبه ۲۴ آذر
اشغال حلب، صدای مردم حلب شنیده نشد>
زینت میرهاشمی
مبارزه ضد دیکتاتوری مردم حلب، پس از مدتها مقاومت زیر بمبارانهای وحشیانه که به طور عمده مردم غیر نظامی و مراکز مدنی را هدف قرار می داد، روز سه شنبه ۲۳ آذر با ورود نیروهای اشغالگر بشار اسد و پاسداران خامنه ای وارد مرحله جدیدی شد. حلب اشغال شد اما مبارزه ضد دیکتاتوری ادامه خواهد یافت؛ آنان که باد می کارند، بدون تردید توفان درو خواهند کرد.
بنا به صدها گزارش منتشر شده، مزدوران بشار اسد، پاسداران خامنه ای، حزب ‌الله لبنان، شبه ‌نظامیان عراقی، افغانی و پاکستانی با وحشیگری بی حد و مرز مردم بی دفاع حلب را قتل عام کرده اند. دیدهبان حقوق ‌بشر سوریه، خبر اعدامهای میدانی و گسترده در شرق حلب توسط نیروهای بشار و متحدان شان را تأیید کرده است. بر اساس گزارش فعالان میدانی حداقل 200 تن در 4 محله شرق حلب توسط اشغالگران اعدام شده و تعدادی کودک در محله الفردوس زنده سوزانده شدند.
لینا شامی دختر جوان سوری طی پیامی از حلب، از مردم جهان کمک خواست اما کسی صدای او را نشنید.
لینا شامی گفت: به تمامی کسانی که من را می‌شنوند، ما در این‌جا در شرق حلب در مقابل یک نسل‌ کشی قرار داریم.
کسانی که این پیام را شنیدند و سکوت کردند و با نگاه تبعیض آمیز به حقوق بشر برای اشغالگران با این بهانه که آنان علیه تروریسم جنگیده اند، دست تکان دادند، در این بزرگترین جنایت قرن بیست و یکم شریکند.
خوشحالی و یا سکوت مرگبار برخی از به اصطلاح «ضد امپریالیستها» که مبارزه مردم حلب علیه دیکتاتوری بشار اسد را اقدام تروریستی می نامند، فقط ننگ و سیاهی را در کارنامه آنان به ثبت می رساند. واقعیت این است که روسیه، آمریکا، رژیم ایران و... که در فراسوی دیکتاتوری اسد، سهم خواهی خود را طلب می کنند در سرکوب مردم حلب توسط بشار اسد شریک هستند. به این موضع چندش آور توجه کنید.
محمد باقر نوبخت سخنگوی دولت ولایت فقیه روز سه شنبه 23 آذر، در نشست خبری خود در رابطه با حلب گفت:«دولت جمهوری اسلامی ایران و همه افرادی که به حقوق بشر اعتقاد دارند از سرکوب تروریستهای واقعاً سفاک و بی رحم که چندین سال دست به جنایت زدند، خوشحال خواهند شد.»
با نگاهی به آنچه در زندانهای رژیم ایران می گذرد، اعتقاد پایوران جمهوری اسلامی به حقوق بشر را می توان خوب درک کرد.

Tuesday, December 13, 2016

پاره سنگ اژه ای بر دوش صادق لاریجانی .منصور امان.

پاره سنگ اژه ای بر دوش صادق لاریجانی فراسوی خبر... سه شنبه ۲۳ آذر
منصور امان
با وجود تقلای شدید و پیوسته، باند آقای خامنه ای از تله ای که در آن گرفتار شده بیرون نمی آید. ابتکارات شفاهی رهبران و پایوران این باند پیرامون رُسوایی حسابهای اختصاصی قُوه قضاییه و روایتهای مُتناقض که برای سفید شویی موضوع ارایه می کنند، به جای کاستن از فشار، خود به بار گرانی برای فرو بردن بیشتر آنان در این باتلاق بدل شده است.

تازه ترین پاره سنگ را سُخنگوی قُوه قضایی، حُجت الاسلام اژه ای، با روایت مُنحصر به فرد خود از رُسوایی مالی دستگاه قضایی بر دوش این بُنگاه گُذاشته است. آقای اژه ای در تکذیب وجود "حساب شخصی" رییس اش برای دریافت مداخل سپُرده ها استدلال کرده: "حق برداشت با رییس قُوه است، اما به نام رییس قُوه نیست."

گفته او در حقیقت تایید دسترسی مُستقیم و شخصی آقای صادق لاریجانی به حسابهایی است که ماهانه مبالغ کلانی به آنها واریز می شود. سُکوت آگاهانه آقای اژه ای پیرامون فرایند قانونی تبدیل "حق برداشت رییس قُوه" به امر اجرایی و به بیان دیگر، نبود اُرگان یا مرجع واسطه ای که تصمیم آیت الله به برداشت و نقل و انتقال پولی از موجودی حسابها را مشروط سازد، جوهره "شخصی" و به اختیار خود حسابها را نیز توضیح می دهد.

هنگامی که ماهیت حُقوقی حسابهای قُوه قضاییه جایگاهی برابر با اسکناس زیر تُشک آقای صادق لاریجانی داشته باشد، این سووال که حسابهای یاد شده به نام چه کسی است و زیر چه برچسبی اداره می شود، بیشتر از یک تشریفات اداری بی اهمیت نیست و به همین اعتبار، اندکی نیز از سنگینی اتهام فساد و سوواستفاده مالی در دستگاه قضایی نمی کاهد.

پیشتر یک منبع وابسته به سپاه پاسداران، اُرگانی که قُوه قضاییه در نقش بازوی دستگاه امنیتی آن عمل می کند، در پاسخ به این سووال که "ماجرای حسابهای قُوه قضاییه چیست؟" توضیح داده بود: "بانکها نمی توانستند به حسابهایی که به نام قُوه قضاییه است سود بدهند، لذا پیشنهاد شد حسابها به نام اشخاص حقیقی افتتاح گردد تا این مُشکل نیز برطرف گردد. لذا از همان زمان [دوره ریاست آیت الله مُحمد یزدی] این حسابها به نام اشخاص حقیقی است." (تسنیم، ۱۹ آذر)

با وجود تناقُض روشن بین ادعاهای مُختلف در این باره، مساله اصلی در پرونده دستگاه قضایی و گُماشته آقای خامنه ای بر آن، هُویت صاحب حسابها نیست؛ پُرسشی که آقای صادق لاریجانی یا سپاه پاسداران باید پاسُخ دهند نخُست این است که میزان پول در گردش این حسابها از هنگام گُشایش تا به کنون چقدر بوده و سپس مبالغ واریز شده به آنها به چه مصرفی رسیده و کجا خرج شده است.

کنکاش پیرامون هُویت صاحب حسابها از آن رو به مرکز پرونده سُریده است چون آقای صادق لاریجانی، شُرکا و اربابانش سرسختانه از دادن پاسُخ به این سووالها خودداری می کنند. هر گاه اینان ریگ دُرُشتی به کفش نداشتند و می توانستند ترازنامه پاک و شفافی از گردش مالی حسابها ارایه کنند، به گونه بدیهی این مساله نیز ارزش دیگری می یافت.

آنها قادر به چنین کاری نیستند، زیرا فلسفه گشایش این حسابها، هیچگاه هدفی جُز چرب کردن سبیل کارگُزاران "نظام" در قُوه قضاییه و روغنکاری چرخهای این نهاد برای به گردش در آمدن در جهت دلخواه "مُجوز" دهندگان نداشته است.

ایجاد مداخل رایگان و وسوسه برانگیز، یکی از ابتکارات آقای علی خامنه ای برای استخدام و مُدیریت ابزارهای اعمال حاکمیت خویش است که کوس رُسوایی آن نخُستین بار با "فعالیتهای اقتصادی" وزارت اطلاعات به صدا درآمد. این همان دورانی است که وی به آیت الله مُحمد یزدی، رییس وقت قُوه قضاییه، "مُجوز" گُشایش کیسه بانکی را داد.

از این رو، گندیدن نمک زیر طاق جمهوری اسلامی شگفت آور نیست؛ ولایت فقیه فساد می آورد و ولایت مُطلقه فقیه، فساد مُطلقه!

Sunday, December 11, 2016

مُچ گیری روحانی از "مقام مُعظم رهبری" . منصور امان.


فراسوی خبر... یکشنبه ۲۱ آذر
مُچ گیری روحانی از "مقام مُعظم رهبری"
منصور امان
در یک میدان تنگ و کوچک، باند زهر خورده حاکم در جمهوری اسلامی به سمت مانورهای تاکتیکی داخلی و خارجی گرد "قانون داماتو" خیز برداشته است. صدای اصابت پیشانی داغ شده "آقا" و همدستان به دیوار سخت این محدودیت به روشنی در مراسم دولتی دانشگاه تهران به مناسبت ۱۶ آذر شنیده شد و پژواک خارجی این تحرُک بیهوده نیز در راه است.

ضد حمله حُجت الاسلام حسن روحانی در برابر تهاجُم سنگین تبلیغاتی باند آقای خامنه ای که بر محور "ناکامی برجام" و "فریب خوردن دولت" سازمان یافته، توازُن ایجاد شده پس از "نرمش قهرمانانه" را به رُقبا یادآوری کرده است. وی، آقای خامنه ای را که بار دیگر میز را بدون پرداخت صورت حساب ترک کرده به سرجای خود بازگرداند و تاکید کرد: "ما هیچ قدمی در مساله برجام برنداشتیم مگر اینکه با مقام مُعظم رهبری مشورت کردیم، جلسه گذاشتیم."

آقای روحانی سپس یک گام جلو تر نهاده و مُچ "مقام مُعظم" را گرفت: "ایشان نامه های مکتوب شان هست؛ نامه هایی که به بنده خطاب کرده اند و دستوری که بنده روی نامه های ایشان داده ام."

او برای تاثیر گذاری بهتر سُخنانش، تهدید کرد اسناد مربوط در این رابطه را "در زمان خودش" مُنتشر خواهد کرد.

آقای خامنه ای از ابتدای تن دادن به عقب نشینی و پذیرش شکست مُفتضحانه ماجراجویی نابخردانه هسته ایش، همه توان خود را برای فرار از مسوولیت و پرداخت هزینه از جیب قُدرت بدون پایش و نظارت خویش به کار گرفته است. این سیاست فریبکارانه تا آنجا که در خدمت حفظ "اقتدار نظام" در برابر جامعه و جلوگیری از پیشروی آن در دوران عقب نشینی حاکمیت قرار داشته، از سوی جناح میانه حُکومت پُشتیبانی شده است. روی دیگر این سکه اما کوشش در جهت مُدیریت جناح یاد شده و پایین نگه داشتن تعداد سهام آن در قُدرت را بر خود نقش دارد؛ سیاستی که جناح بازگشته به قُدرت در نظر به منافع حال و آتی خود نمی تواند در برابر آن صف بندی نکند.

با وجود نیاز بی چون و چرای باند حاکم به این پادزهر، توان آن برای حمل و کاربست موثر سیاست مزبور همراه با پیشروی فرآیند سیاسی و اجرایی توافُق هسته ای گام به گام کاهش یافته است. این واقعیت را نه فقط شکل گیری حُفره های توجُه پذیر در حصارهای امنیتی درونی و بیرونی "نظام"، بلکه همچنین حرکت فزاینده رُقبای آن در جهت تثبیت خود در قُدرت و توازُن بخشیدن به توزیع آن به نمایش گذاشته است.

یک نماد روشن از تکوین چنین شرایطی، برگشتن شتابان ورق پس از سُخنان هُشدار گونه آقای روحانی در دانشگاه تهران و رانده شدن مُهاجمان به لاک دفاعی است. اینک برای باند آقای خامنه ای چاره ای جُز تمرکُز نیروی خود روی تکذیب این سُخنان و تلاش برای جمع کردن هر چه شتابان تر کلاف باز شده بحث باقی نمانده است.

خیمه شب بازی با سوژه "تمدید قانون داماتو" عایداتی برای آقای خامنه ای ندارد. در پهنه داخلی او اگر همه را کور و کر پنداشته باشد، دستکم کارگُزاران هسته ای اش می دانند که "جام زهر هسته ای" را هیچکس دیگری غیر از "مقام مُعظم" سر نکشیده و آماده هستند که این راز سرگُشاده را به رُخ او بکشند.

Friday, December 9, 2016

در روز جهانی حقوق بشر، داد از بیداد رژیم ولایت فقیه .زینت میرهاشمی.


فراسوی خبر آدینه .... ۱۹ آذر
در روز جهانی حقوق بشر، داد از بیداد رژیم ولایت فقیه
زینت میرهاشمی
وضعیت غیر انسانی سیاهچالهای قرون وسطایی رژیم، فقدان درمان، بهداشت و امکانات اولیه زندگی، تحمیل مرگ اجباری به زندانیان سیاسی، دستاورد حکومتی است که به راستی ننگ جامعه بشریت است.
گسترش اعتصاب غذای زندانیان سیاسی، مقاومت در برابر سرکوبگری رژیم و دادخواهی زندانیان سیاسی، در آستانه روز جهانی حقوق بشر (۱۰ دسامبر)، بار دیگر توجه همه مدافعان حقوق بشر را به خود جلب می کند.
از اعتصاب غذای سعید شیرزاد و آرش صادقی و ... تا دادخواهی مریم اکبری منفرد در پشت میله های زندان، از ایستادگی نرگس محمدی تا دادخواهی مادران شهدا و زندانیان سیاسی در گردهمائیهای اعتراضی مادرانه... ظلم خامنه ای را با صدای بلند فریاد می زنند.

روز جهانی حقوق بشر، موقعیتی برای بررسی نقض حقوق بشر در تمام جهان است. در ایران تحت حاکمیت ولی فقیه آن چنان حقوق بشر نقض می شود که محکومیت آن از طرف نهادهای بین المللی فقط به روز جهانی حقوق بشر محدود نمی شود و دیکتاتوری حاکم بر ایران همواره به خاطر نقض حقوق اولیه مردم ایران محکوم می شود.
اعلامیه جهانی حقوق بشر در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸در پاریس به تصویب رسید. این پیمان بین المللی، حقوق بشر را جهانشمول می داند که همه انسانها در همه زمانها و مکانها باید از آن برخوردار باشند. اعلامیه جهانی حقوق بشر به عنوان پیمان بین المللی، میزان سنجش اعمال و رفتار دولتها با مردم است. متاسفانه مناسبات کشورها نه بر اساس برخورد با حقوق شهروندی که با تجارت و منافع اقتصادی تنظیم می شود و در نتیجه حقوق بشر قربانی می شود.
در روز جهانی حقوق بشر، همصدا با همه زندانیان سیاسی، نقض حقوق بشر در رژیم ولایت فقیه را محکوم کرده و خواهان آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم.

Tuesday, December 6, 2016

مایت دانه درشتها از هم . زینت میرهاشمی.


فراسوی خبر .....چهارشنبه 17 آذر
حمایت دانه درشتها از هم
زینت میرهاشمی
هیس! هیس! کسی نباید دانه درشتی را محکوم کند. زیر سوال بردن دزدان دانه درشت، عاقبتش بازداشت، حبس یا خفه کردن است. دستگیری روزنامه نگاری که دزدیهای شهرداری تهران را رو کرد و یا تلاش برای بازداشت محمود صادقی، یکی از مجلس نشینان، به معنی هشدار و خفه کردن هز صدایی است که بخواهد گندابه رژیم ولایت فقیه را کمی هم زند.
روز سه شنبه 16 آذر، علی لاریجانی، رئیس مجلس ارتجاع در جمع خبرنگاران پیرامون حسابهای شخصی برادرش مورد پرسش قرار گرفت. رئیس مجلس ارتجاع گفت: «وزیر اقتصاد به بنده اطلاع داد حسابها به نام رئیس قوه قضائیه نیست.» حرف وی واقعا مرغ پخته را به خنده می اندازد.
در حالی که به فرمان قوه قضائیه به ریاست صادق لاریجانی، دست آفتابه دزدها قطع و ذره ای به آنها رحم نمی شود رئیس مجلس ارتجاع از خبرنگاران می خواهد که این پرونده را به فراموشی سپارند. وی به خبرنگاران گفت: «در شرایط فعلی جامعه و با توجه به مسائل و شرایط بین المللی بهتر است که ذهن خود را به این گونه مسائل مشغول نکرده و اولویت را به بررسی مسائل مهمتر اختصاص» دهید.

در رویدادی دیگر، محسن اژه ای سخنگوی قوه قضائیه گفت: «زمانی این بحث مطرح بود که چرا با آفتابه دزدها برخورد می کنند اما امروز می بینیم که چه کسانی بدون در نظر گرفتن مقام و رتبه شان محاکمه می شوند.» فقط یک نمونه دروغگویی و شیادی محسن اژه ای، آزاد چرخیدن سعید مرتضوی و پخش عکسهای وی همراه با سعید طوسی در سفر به کربلا است. حکم شلاقی که هرگز اجرا نخواهد شد و پولهای دزدیده شده کارگران از جیب گشاد مرتضوی بیرون نخواهد آمد. از آنجایی که دانه درشتها مثل زنجیر به هم وصل هستند، به خوبی آگاه هستند که اگر یکی از آنها به دام افتد، افراد زیادی را گرفتار خواهد کرد. نمونه دیگر؛ پرونده بابک زنجانی است. حکم اعدام بابک زنجانی در جالی اعلام شده که پولهای به غارت رفته در جیب دانه درتشها مانده است. بر دار رفتن سر بابک زنجانی، ثروت غارت شده مردم را برنمی گرداند. از سویی دیگر اعلام عجولانه حکم اعدام وی برای سر پوش گذاشتن بر پرونده دزدانی همچون صادق لاریجانی و محمد باقر قالیباف است که همچنان در راس حکومت هستند..

Monday, December 5, 2016

خروش "پایینیها" علیه "نُجومیها". منصور امان.


فراسوی خبر... سه شنبه ۱۶ آذر
خروش "پایینیها" علیه "نُجومیها"
منصور امان
امواج خشم و بیزاری که افشای چپاول بی دریغ داراییهای همگانی در شهرداری تهران به جُنبش درآورده، کارگران خشمگین این مجموعه که تاوان فساد سازمان یافته حُکومتی را می پردازند را به خیابان کشانده است.

روز یکشنبه صدها تن از رانندگان و کارگران شرکت واحد در پاسُخ به فراخوان سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه به خیابان آمدند تا سهم خود از "املاکی" را طلب کنند که نظامی و امنیتیهای شهرداری تهران به گونه "نُجومی" زیر ناخُن کشیده اند.

بوروکراتهای فربه شده شهرداری بی تردید از پنجره دفترهای مُجلل خود آنها را دیده و بر خود لرزیده اند؛ کسانی که سقفی بر سر ندارند و سالهاست با وعده پرداخت وام دست به سر می شوند، آنها که پیمانکارهای مسکن خور شهرداری آخرین اندوخته شان را دستمایه بازی و مُعامله خود کرده اند، ساکنان بیغوله های "مسکن مهر" که از سوی زورگیرهای حکومتی به بهانه های گوناگون سرکیسه می شوند و سر آخر همه آنها که فشار مُزدی، ناامنی شُغلی، خُصوصی سازی و تهدید اخراج و گُرسنگی شانه شان را خم کرده است.

حُضور اعتراضی زحمتکشان شرکت واحد در خیابان به جامعه بُهت زده نشان می دهد که این فقط املاک عُمومی، تراکُم یا فضای سبز نیست که طُعمه حرص و ولع ثروت اندوزی گُماشتگان آقای خامنه ای در شهرداری می شود، بلکه دست چرکین غارت آنها تا جیب و سُفره فقیر ترین اقشار جامعه نیز دراز است.

فساد دستگاه ها و نهادهای حُکومتی از آن رو به ویژگی افسار گُسیختگی آراسته شده زیرا پُشتیبانی نظم حاکم را نُقطه اتکا دارد و بدان سبب می تواند بدون مانع در زندگی شهروندان و کارورزان جولان دهد چون جمع دستگاه های قهری "نظام"، از قُوای مُسلح تا قُوه قضاییه، به آن سرویس می دهند. رژیم ولایت فقیه فساد را به مثابه سبک توزیع ثروت بین سطحهای تصمیم گیرنده و اداره کننده ساختار خویش، تشویق و ترویج می کند.

هر گاه این رابطه نهادی از چشم کسی پنهان مانده بود، لشکر کشی روز یکشنبه علیه کارورزان شرکت واحد آن را بی هیچ پرده پوشی آشکار ساخت. گُسیل انبوه نیروهای ضدشورش، اوباش لباس شخصی و ماموران امنیتی برای خفه کردن صدای اعتراض تُهیدستان، اعلام بی پرده حمایت "نظام" از "گردن کُلُفتهای" شهرداری و مُناسباتی است که آنان مُدیریت شهری اش را بر عُهده دارند.

نمود سیاسی این اراده مُنحط، مخالفت سرسختانه با ایجاد تشکُلهای مُستقل کارورزان است؛ نهادهایی که به افراد پراکنده، صدای مُتحدی می بخشند که به گوش می رسد و مُطالبه های سرکوب شده و خاموش را به نیروی مُبارزه بدل می سازند.

از میان گُسلهای بُزُرگی که افشای روزافزون فساد و تباهی در باروهای "نظام" پدید می آورد، موج به جوشش آمده طُغیان به بیرون سرازیر شده است. تضاد تحمُل ناپذیر بین اُمیدها و دلشوره های "بالا" و "پایین" و تاب به سر آمده از کشیدن آن بر دوش، روزنه های رخنه به خیابان را می جوید و می یابد.

۱۶ آذر روز دانشجو را گرامی بداریم; " دانشجو می میرد، ذلت نمی پذیرد". لیلا جدیدی.


فراسوی خبر... دوشنبه ۱۵ آذر
۱۶ آذر روز دانشجو را گرامی بداریم; " دانشجو می میرد، ذلت نمی پذیرد"
لیلا جدیدی
بار دیگر شانزدهم آذر آمد و سر به سر در قلوب مردم شعله افکند
تنها سه ماه پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد علیه دولت ملی دکتر محمد مصدق، هنگامی که دیکتاتوری حاکم از باده پیروزی سرمست بود، در شانزدهم آذر ۱۳۳۲، دانشجویان آزاده دانشگاه تهران به پا خاستند و در برابر تفنگهای آماده شلیک مزدوران شاه سینه سپر کردند. دانشجویان آزادیخواه و پیشتاز در دانشگاه تهران، با اعتراض شجاعانه خود، مخالفت و اعتراض مردم ایران را نسبت به رژیم کودتا ابراز کردند. در جریان این حرکت اعتراضی، سه تن از دانشجویان قهرمان، قندچی، بزرگ نیا و شریعت رضوی با گلوله مزدوران شاه به شهادت رسیدند. آنان با خون خود، پرچم مقاومت و آزادیخواهی را در دانشگاه های ایران برای همیشه به اهتزاز درآوردند.

اگرچه شانزدهم آذر ۳۲ نقطه عطفی در جنبش دانشجویی بود، ولی آن سرفصل، خود حاصل ده ها سال مقاومت و خیزش فرهیختگان جامعه است که شروعش به انقلاب مشروطه باز می‌ گردد. یک قرن مبارزه در مقابل رژیمهای فاسد شاه و شیخ که در آن دانشگاه همواره مهد مبارزان و گاهواره نسل پیشتاز مبارزه مردم ایران به حساب آمده و طی چهار دهه اخیر، پشتیبان پیشتازان مبارزه دیگر اقشار جامعه و به ویژه زحمتکشان بوده است.

خامنه ای ریاکار مهمترین وظیفه دانشجویان را "گم نکردن هدفشان" که "ضدیت با استکبار، کمک به اتحاد ملی، غالب آمدن بر توطئه ‌ها و بر دشمنیها" یا به زبان دیگر، تلاش برای حفظ نظام توصیف کرده است. اما پاسخ دانشجویان به نظامی که خیانت، جنایت، استبداد، فساد و سرکوب را در سر لوحه دستور کار خود قرار داده، نپذیرفتن و تسلیم نشدن در برابر زور و ستم بوده است. آنها تاکید کرده اند: "دانشجو می میرد، ذلت نمی پذیرد"، "دانشگاه زنده است"، "زندانی سیاسی آزاد باید گردد" و... .

امسال نیز در آستانه این روز که متعلق به جوانان کشور است، از یکسو دولت روحانی فریبکارانه مراسم ساختگی و حکومتی مانند دیگر روزهای تاریخی ازجمله روز کارگر، روز معلم و روز زن، برای روز دانشجو ترتیب داده و سخنرانان حکومتی را برای ایفای این نقش اعزام کرده است. اما در سوی دیگر "بیانیه فراگیر دانشجویان کشور به مناسبت روز دانشجو" است که بیش از شش هزار دانشجو از سیصد دانشگاه تاکنون آن را امضا کرده اند. آنها ضمن تشریح مشکلات دانشجویان از جمله تبعیضهای طبقاتی و جنسیتی، از نابسامانیهای دیگر اقشار جامعه نام برده و با تاکید بر همبستگی اعلام می کنند: "بدون همراهی و پیوند، مقاومت در برابر این سیل بنیان ‌برانداز که هستی دانشجو، کارگر، معلم، زن و تمام فرودستان را تهدید می‌ کند، غیرممکن می‌ نماید."

روز دانشجو، روز به پا خاستن دانشجویان و همبستگی مردمی به ویژه از سوی فعالان کارگری، فرهنگی، زنان و... می باشد. روز دانشجو، روز حمایت از جوانان و دانشجویان، این آینده سازان ما ایرانیان است. با شما همراه هستیم.

Sunday, December 4, 2016

"قانون داماتو" و طبل توخالی "نظام" . منصور امان.

"قانون داماتو" و طبل توخالی "نظام"
منصور امان
برخلاف جار وجنجال قابل انتظاری که رژیم مُلاها پیرامون تمدید ده ساله "قانون داماتو" به راه انداخته است، تاکید مجلسهای کُنگره و سنای آمریکا بر حفظ امکان فعال سازی تحریمها، توافُق هسته ای را وارد یک وضعیت جدید نساخته است. حاکمان ایران به وسیله این نمایش تبلیغاتی تلاش می کنند از "برجام" به عُنوان ابزاری برای رهایی یافتن از تحریمها به طور فراگیر (هسته ای و غیر هسته ای) سوواستفاده کنند.

قانون مزبور در واکُنش به فعالیتهای تروریستی و موشکی رژیم مُلاها و جلوگیری از تامین مالی آن برقرار گردید. تدبیرهای پیش بینی شده در قانون مزبور به این منظور، سه پهنه نظامی، نفت و گاز و بانکی را در برمی گیرد و محدودیتهای مُعینی را برای صادرات، مُبادلات و سرمایه گذاری در این حوزه ها برقرار می کند.

از سوی دیگر، در قانون مزبور به وزیر خارجه آمریکا اختیار داده شده است تدابیر بازدارنده ای که به گونه ای با برنامه هسته ای مُلاها مُرتبط می شود را به دست اجرا نگذارد. این مکانیزم گامی برای تضمین اجرای توافُق وین به شمار می رود.

با این وجود رهبران جمهوری اسلامی تاکید می کنند که تمدید قانون مزبور "نقض صریح برجام" است و آقای خامنه ای برای وانمود سازی جدید بودن موضوع، با پیچاندن زبان آن را "شُروع دوباره" نامیده و چرند بافته: "شروع کردن یک تحریم با دوباره شروع کردن آن پس از پایان زمانش فرقی نمی کند."

از همین جنس واکُنشی خواهد بود که وی بدان تهدید "قطعی" کرده است؛ چند اقدام نمادین و بی اثر که خطری برای "برجام" و از این راه بازگشت تحریمهای فلج کننده نخواهد داشت. پیش ترنُمهای این طبل توخالی هم اکنون با طرحهای دو و سه فوریتی مجلس مُلاها و یا "تحریم کالاهای آمریکایی" و "شکایت به مراجع بین المللی" به خوبی به گوش می رسد.

تنها عُنصر جدی در کمپین حاکمان جمهوری اسلامی علیه تمدید قانون داماتو، حرکت سینه خیز و با بیم و اُمید برای گروگان گرفتن "برجام" با هدف تضعیف تحریمهای غیرمُرتبط با برنامه هسته ای و یافتن دست باز برای پی گرفتن و تقویت سیاست خارجی بُحران زا و استبداد خشن داخلی است.

اگرچه انتظار نمی رود کوشش اخیر "نظام" سرنوشت بهتری از بهانه گیریهای پیشین آن پیدا کند، با این حال، مصرف داخلی این رویکرد، زاویه ای است که می تواند بیهودگی و فانتزی بودن سویه خارجی اش را جُبران کند.

آقای خامنه ای و همدستان نظامی و امنیتی اش از تمدید "قانون تحریمهای ایران" به عُنوان چُماقی برای زیر ضرب بردن جناح میانه حُکومت استفاده خواهند کرد. از آنجا که آنها اطمینان دارند جناح مزبور این یورش را با حمله مُتقابل به بُحران سازیها و مُداخلات خارجی "نظام" به مثابه سرچشمه تحریم و فشار خارجی پاسُخ نخواهد گفت، از این امکان بی هزینه به خوبی بهره برده و رُقبا را اندکی بیشتر در موضع دفاعی به عقب می رانند.

از سوی دیگر، گشوده ماندن درب بازگشت تحریمها که از جمله با ابزار "قانون داماتو" تقویت می شود، نمی تواند به زیان جناح میانه حُکومت باشد. تا هنگامی که باند حاکم به گونه واقعی آلترناتیوی برای "نرمش قهرمانانه" ندارد، هر میزان که امکان خرابکاری آن محدود تر شود و هر تدبیری که موجب نگه داشتن دست "رهبر" و ابواب جمعی "دلواپس"اش زیر ساطور گردد، سایه اخراج و حذف را از سر کارگُزاران هسته ای "نظام" دورتر می کند.

آنکه دیگ آش تحریمها را هم می زند، چاره ای جز خوردن کاسه به کاسه آن هم ندارد.

Friday, December 2, 2016

زندانیان سیاسی اعتصابی، بیدادگری رژیم را به چالش می گیرند . زینت میرهاشمی.


فراسوی خبر ....آدینه ۱۲ آذر
زندانیان سیاسی اعتصابی، بیدادگری رژیم را به چالش می گیرند
زینت میرهاشمی
مقاومت زندانیان سیاسی با آخرین حربه که همانا جانشان است، رژیم ضد بشری ولایت فقیه را به چالش می کشند، و شعر معروف «گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام...و ساقه های جوانم از ضربه های تیرهایتان زخم دار است... با ریشه چه می کنید؟» را بیش از هر زمان عینیت می یابد.
در شرایطی که رژیم خود را فاتح کشتارهای جمعی و به ویژه قتل عام سال 67 می داند و فکر می کند با سر به دار کردن هزاران انسان تحول طلب ایران را به قبرستان آزادی خواهان و بهشت بنیادگرایان مدهبی (داعشیهای ولایت فقیه) تبدیل کرده، زندانی سیاسی تبدیل به چالشی جدی شده است. ورود نسل جدید شامل فعالان مدنی، جنبشهای اجتماعی، زنان، حقوق کودکان کار، محیط زیست، حامیان حقوق حیوانات به زندان، در ابعاد گسترده، تاکیدی بر ماهیت ضد بشری دیکتاتوری ولایت فقیه و آرمانهای عدالت خواهانه آنانی است که سر به دار شدند.
9 زندانی سیاسی در شرایط کنونی در اعتصاب غذا به سر می برند. از اعتصاب غذای آرش صادقی 38 روز می گذرد، وحید صیادی نصیری 46 روز اعتصاب غذای خود را سپری کرده است. امیر امیر قلی، دو برادر هنرمند، مهدی رجبیان و حسین رجبیان، محمد علی طاهری و.. زندانیان سیاسی هستند که در برابر وحشیگری رژِیم از تنها سلاح یعنی جانشان استفاده کرده و وضعیت جسمی همگی آنان بحرانی است.
متاسفانه تنها چیزی که برای رژیم ارزش ندارد جان انسانها و به خصوص انسانهای آگاه و مبارز است. حکومت ولایت فقیه و در راس آن ولی فقیه مسئول هر گونه آسیب به جان زندانیان سیاسی که در اعتصاب غذا هستند، است.

Tuesday, November 29, 2016

از چَپاولهای صادق لاریجانی تا حکم شلاق برای کارگران بافق .زینت میرهاشمی.

از چَپاولهای صادق لاریجانی تا حکم شلاق برای کارگران بافق
زینت میرهاشمی
حکم شلاق و ۵ سال حبس همچنان بر شانه های رنجور کارگران معدن سنگ آهن بافق سنگینی می کند. در رویدادی دیگر افشای چپاولهای رییس قوه قضاییه ولی فقیه به چالشی جدی در درون باندهای رژیم تبدیل شده و مردم به اشکال مختلف در این مورد نظر می دهند. پخش گسترده خبر این اختلاس، صادق لاریجانی را مجبور کرد تا خود به صحنه آمده و با تهدید رسانه ها از آنها بخواهد در زمینه فسادها و دزدیهای میلیاردی سکوت کنند.
احکام ظالمانه و غیر انسانی در مورد کارگران یادآور اجرای حکم شلاق در مورد ۱۷ کارگر معدن طلای آق دره در ۲۵ فروردین سال جاری است که  با موجی از تنفر و محکومیت رژیم ولایت فقیه در ایران و سراسر جهان مواجه شد. این احکام وحشیانه برای نیروی کار در حالی است که در مورد مرتضوی جنایتکار و چپاولگر هیچ حکم جدی و قابل اجرا صادر نشده و او از اجرای حکم نمایشی صادر شده هم در امان است.

همزمان با صدور احکام ظالمانه در مورد کارگران، امنیت دزدان دانه درشت از محاکمه مصون هستند و اگر کسی در این مورد حرفی بزند به بازداشت تهدید می شود. ماجرای تهدید به دستگیری محمود صادقی زهر چشمی برای دیگرانی است تا در مورد میزان چپاول صادقی لاریجانی  کنجکاوی نکنند. در خبرها آمده است که مجموع سود بانکی دریافتی صادق لاریجانی از ۶۳ حساب بانکی، ۲۵۰ میلیارد تومان در سال بوده است.
در حکومت فاسد ولایت فقیه هر کسی که دست به افشای چنین دزدیها بزند متهم شناخته شده و به حبس تهدید خواهد شد. 
پیرامون تهدید رسانه ها از جانب رییس قوه قضاییه، خشایار دیهیمی چنین سروده است؛
ﻗﺎﻧﻮﻥ!
ﺁﻗﺎﯼﺭﺋﯿﺲ ﻗﻮﻩ ﻗﻀﺎﺋﯿﻪ!
ﺑﺎﺯﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻣﯿ ﮑﻨﯽ!
ﺟﺰﺗﻬﺪﯾﺪ ﻭ ﺍﺭﻋﺎﺏ ﻭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﺷﻼﻕ ﭼﯿﺰﯼ ﻫﻢ ﻧﻤﯿ ﺸﻨﺎﺳﯽ.
ﺩﺭﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺷﻼﻕ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﻝ من ﺍﺧﻼﻕ!

دادستان قُلابی برای پرونده "حُقوقهای نُجومی" . منصور امان.


فراسوی خبر... سه شنبه ۹ آذر
دادستان قُلابی برای پرونده "حُقوقهای نُجومی"
منصور امان
آقای خامنه ای در واکُنش به آویخته شدن لباس چرکهای باند خود در گُذرگاه جامعه، با طرح دوباره مساله "حُقوقهای نُجومی" به گونه ریشخندآمیزی دست به حمله مُتقابل علیه رُقبا زده است. این در حالی است که چرب کردن گُشاده دستانه سبیل بوروکراسی و زیرمجموعه ها، همانگونه که رُسوایی سپُرده های قُوه قضاییه به تازگی نشان داد، شیوه رایج روغن زدن چرخهای "نظام"ی است که او به طور انحصاری فرمان رهبری و هدایت آن را در دست دارد.

آقای خامنه ای روز یکشنبه، کوتاه زمانی پس از تحرُک امنیتی در پُشت پرده، به گونه آشکار پا به میدان درگیری ای گذاشت که در دستگاه قُدرت بر سر افشای حسابهای محرمانه قُوه قضاییه به راه افتاده است. او پس از صُغری کُبری چینی پیرامون "لُزوم پیگیری برنامه ها"، با انگُشت باند رقیب را نشان داد و گفت: "موضوع حُقوقهای نُجومی از مسایل مُهمی است که نتیجه رسیدگی به آن برای مردُم روشن نشد و سووالات در ذهن مردُم باقی ماند."

همزمان، یک گُماشته بُلندپایه او در قُوه قضاییه از بلوکه شدن پرونده "حُقوقهای نُجومی" توسُط دولت و دستگاه وابسته به آن، دیوان مُحاسبات، خبر داد. حُجت الاسلام مُحسنی اژه ای شکایت کرد: "از طرف دولت هیچ پرونده ای به قُوه ارجاع نشده و از طرفی هم دیوان مُحاسبات تا الان به عُنوان اینکه کسی را مُتهم قلمداد کرده باشد، اتفاقی نیفتاده."

این سُخنان که تنها چند ساعت پیش از پدیدار شدن آقای خامنه ای در نقش دادستان پرونده بیان گردید، حکایت از هماهنگی قبلی در باند ولی فقیه برای تمرکُز روی "حُقوقهای نُجومی" و برگرداندن مسیر مُشاجرات به این نُقطه دارد. آنگونه که از جُزییات بیان شده توسُط آقای اژه ای برمی آید، باند آقای خامنه ای احضار شماری از مُدیران دولتی و بالا بردن فشار تا سطح وزیران را در دستور کار دارد.

با این حال چنین نمی نماید که "مقام مُعظم" با دست یازیدن به چُماق "حُقوقهای نُجومی" به خود لُطفی کرده باشد. زیرا در حالی که چپاول خزانه همگانی توسُط مُدیران و گردانندگان بوروکراسی به مثابه ابزارهای اعمال حاکمیت از بالا یک رویه و امتیاز پیش بینی شده و قانونیت یافته است، دوختن کیسه های جُداگانه و اختصاصی برای نهاد قُوه قضاییه هیچ جایی در قانون ندارد و حداکثر - آنگونه که آقای صادق لاریجانی روشن ساخت – "اجازه" فراقانونی "رهبر" را مبنا دارد. سُست مایگی و دفاع ناپذیر بودن این "اجازه" را نخُست ویژگی محرمانه بودن آن و سپس، به همریختگی و واکُنش هیستریک سیستم پس از لو رفتن اش به نمایش می گذارد.

آقای خامنه ای تا هنگامی که برای تغییر رویه "نُجومی" "نظام" برای رسیدگی و نگهداری سطوح بالای ماشین دیوانسالاری خود پا به میدان نگذاشته، نمی تواند مُعترض آن باشد. بهترین نشانه وجود چنین اراده ای، پایان دادن به آن در اُرگانها، دستگاه ها و موسساتی است که زیر نظارت مُستقیم خود وی قرار دارند؛ اقدامی که شفاف سازی دفترهای مالی و انتشار فیشهای حُقوقی گُماشتگان، بخش جُدایی ناپذیرش خواهد بود.

رهبر باند حاکم نه تنها فاقد چنین اراده ای است، بلکه بقای خود را امروز بیشتر از هر هنگام دیگر به وجود اشرافیت چاپلوس و نوکرمابی گره زده است که گرد سُفره پهن شده توسُط او نشسته و منافع سیاسی و اقتصادی چشم پوشی ناپذیری در پا برجا ماندن نظم ولایت فقیهی و آیین کشورداری آن دارد.

Monday, November 28, 2016

اقدام فوری: ما بیشمارانیم، برای نجات جان زندانیان سیاسی در اعتصاب غذا به پا خیزیم .لیلا جدیدی.


فراسوی خبر... دوشنبه ۸ آذر
اقدام فوری: ما بیشمارانیم، برای نجات جان زندانیان سیاسی در اعتصاب غذا به پا خیزیم
لیلا جدیدی
اکنون دیگر بر کسی پوشیده نمانده که سرکوب، بازداشت، زندان، اعدام ووو، واکنش رژیم به هراسی است که از جامعه دارد. هر چه این دلواپسی بیشتر می شود، فتیله آزار فعالان کارگری، معلمان و کوشندگان مدنی بالاتر کشیده می شود. اعتصاب غذای جمعی ۹ زندانی سیاسی، مقاومت و پافشاری آنان بر حقوق خود، آنها را تا سر حد فدای جان خود کشانده است. در عین حال رژیم رسوا با سرکوب بیشتر، ماهیت جنایتکارانه خود را آشکارا به نمایش گذاشته است.

۹ زندانی سیاسی اکنون در اعتصاب غذا هستند. آرش صادقی به اتهام تبلیغ علیه نظام و توهین، مهدی رجبیان و حسین رجبیان، دو برادر هنرمند و موزیسین به دلیل مدیریت یک وبسایت موسیقی، علی شریعتی، فعال سیاسی اصلاح طلب، محمدعلی طاهری، بنیانگذار یک مکتب با گرایشهای عرفانی، وحید صیادی، زندانی عقیدتی، به اتهام توهین به مقدسات، رهبری و تبلیغ علیه نظام، رسول رضوی و مرتضی مرادپور در اعتصاب غذا به سر می برند. از سوی دیگر، امیر امیر قلی، زندانی سیاسی، نیز به حمایت از آنان و اتهامات واهی علیه خود، ۱۰ روز است که اقدام به اعتصاب غذا کرده است.

این زندانیان در جریان اعتصاب هر یک به انواع بیماری مبتلا شده اند و حال برخی از آنان بسیار وخیم و جان شان در خطر جدی قرار دارد.

جمهوری اسلامی خلاف قوانین بین المللی و موازین حقوق بشری نه تنها اقدامی برای رسیدگی به خواسته های اعتصابیون نکرده، بلکه آنها را مورد آزار و ضرب و شتم نیز قرار داده و از درمان لازم در شرایط وخیم سلامتی محروم کرده و مورد تهدید قرار می دهد.

سابقه رژیم در این رفتار جنایتکارانه بر همگان آشکار است. به یاد می آوریم هدی صابر را که در زمان اعتصاب غذا مورد ضرب وشتم قرار گرفت و با عدم رسیدگی پزشکی جان خود را از دست داد. این درحالی ست که وظیفه حفاظت از سلامت زندانی با زندانبان و ارگانهای قضایی است. این جنایت هیچگاه مورد تحقیق و بازخواست قرار نگرفت.

نمی توان و نباید در برابر این رفتار خشونت آمیز و نقض آشکار حقوق بشر و حقوق شهروندان ایرانی ساکت ماند.

مردم ایران، دوستان و رفقا و همه آزادیخواهان و عدالت جویان! به هر طریق ممکن با هر اقدام بزرگ و کوچک به پشتیبانی از زندانیان اعتصابی برخیزید و از حیثیت انسانی خود که در جان این زندانیان متبلور است، دفاع کنید.

برای نجات جان این انسانهای مقاوم به پا خیزیم؛ ما بیشمارانیم و آنان انگشت شمار.


(آدرس تماس شماری از مسوولان و نهادهای بین المللی برای ابراز اعتراض و درخواست رسیدگی)

ايميلهاي زيد رعد الحسين، كميسر عالي حقوق بشر

ccanessa@ohchr.org

onowosad@ohchr.org

registry@ohchr.org



ايميل دبيركل سازمان ملل

ecu@un.org

sg@un.org

sgcentral@un.org



ايميل عفو بین الملل - مسئول خاورميانه و ايران

pluther@amnesty.org



ايميل عفو بین الملل - ميز ايران

iran_team@amnesty.org



کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد

tb-petitions.hchr@unog.ch

Fax:+ 41 22 9179022



صلیب سرخ بین المللی(ژنو)

webmaster.gva@icrc.org

Tel: +41 22 60 01 734



کمیسیونر حقوق بشر اتحادیه اروپا

Mr. Alvaro Gil-Robles

commissioner.humanrights@coe.int



کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد

Fax: + 41 22 917 9011

ngochr@ohchr.org

Sunday, November 27, 2016

چراغ سبز خامنه ای برای تسویه حساب با مُنتقدان کسب وکار صادق لاریجانی . منصور امان.


فراسوی خبر... یکشنبه ۷ آذر
چراغ سبز خامنه ای برای تسویه حساب با مُنتقدان کسب وکار صادق لاریجانی
منصور امان
با چراغ سبز آقای خامنه ای، آیت الله صادق لاریجانی و اُرگانهای نظامی – امنیتی دست به ضدحمله و پرونده سازی علیه مُنتقدان رُسوایی بانکی قُوه قضاییه زده اند. باند ولی فقیه با روی آوری مُستقیم به ابزارهای قهری، تلاش می کند از زیر فشار سنگینی که در هفته های اخیر می بایست مُتحمل می شد، بیرون بیاید.

در این راستا، آقای محمود صادقی، نماینده ای که پرونده کسب و کار بانکی قُوه قضاییه را در مجلس مُلاها گشود، از احضار خود به دادسرا خبر داده است. او دو روز پیش نیز در یک نامه سرگُشاده، ارسال "پاره ای اخطارها و هُشدارها در روزهای اخیر" برای ساکت کردن خود را فاش ساخته بود.

همزمان، باند آقای خامنه ای، جناح میانه حُکومت و به طور مُشخص آقای رفسنجانی را صحنه گردان پرده دری از "اسرار نظام" مُعرفی کرده و فعالیت شدیدی را در جهت ابعاد امنیتی دادن به موضوع آغاز کرده است.

در پرونده ای که به همین منظور تهیه گردیده و خُطوط مُهم آن روز گذشته (شنبه) در وبگاه قُوه قضاییه (میزان) مُنتشر شد، به "پروژه مُشترک از درون و خارج مرزها برای تخریب قُوه قضاییه" و "تهاجُم علیه ولایت فقیه" اشاره شده است. مُصاحبه خانُم فائزه رفسنجانی با یک تلویزیون خارج کشوری پیرامون حسابهای بانکی آقای صادق لاریجانی، در حُکم سند دُرُستی ادعاهای یاد شده مُعرفی شده است.

هفته گذشته هنگامی که آیت الله لاریجانی برای رها ساختن دُم خود از تله، پای رییس اش را به میان کشید و "اجازه رهبری" به قُوه قضاییه برای باز کردن حساب اختصاصی را فاش ساخت، بی تردید این جسارت را بدون هماهنگی با وی مرتکب نشده بود. همین ویژگی در مورد رد ادعای برکناری خود با حرافی در باره نشست خُصوصی با "رهبری" و غمزه آمدن با "خنده ایشان" نیز صادق است.

مقصدی که این حرکت به سمت آن روان است، از همین نُقطه به خوبی پیداست؛ با وارد شدن "آقا" به رُسوایی، موضوع به خودی خود به سطح بالاتری انتقال می یابد و با تبدیل گردیدن به "مساله حُکومتی"، راه دخالت ابزارهای قهری در آن گشوده شده و اقداماتی که در این چارچوب صورت خواهد گرفت، مشروعیت می یابد.

سویه مادی این مُعادله را به جُز احضار آقای صادقی و پرونده سازی برای آقای رفسنجانی، در اعلام پُشتیبانی وزیر کشور از قُوه قضاییه برای برخورد با آنچه که "تُهمتها در فضای مجازی" نامیده، می توان مُشاهده کرد. آقای رحمانی فضلی خطاب به دستگاه قضایی گفته است که به عُنوان رییس شورای امنیت کشور از برخورد با "ولنگاری در فضای مجازی" و "تُهمتهایی که زده می شود" حمایت می کند و تاکید کرده: "شما هیچ نگران نباشید."

هنوز روشن نیست کارت برنده آقای صادق لاریجانی با نقش "رهبری" بر آن، توانایی بُردن رُقبا به کُنج "نظام" و فلج کردن آنها را دارد یا نه. روشن اما این است که مُداخله "آقا" برای فیصله دادن به رُسوایی مالی دستگاه قضایی، بار دیگر او را به عُنوان سرچشمه و الهام بخش فساد در ساختارهای حُکومتی برجسته ساخته است.

Friday, November 25, 2016

حمید اشرف نویسنده جزوه «حماسه سیاهکل» نیست . مهدی سامع .قسمت2


جعل مسئولیت و وظایف سازمانی.قسمت 2
در مورد کروکی صفحه 13 نیز اشتباهاتی وجود دارد که نمی شود آنها را به حمید اشرف نسبت داد. من با همه دانشجویان پلی تکنیک که در چند مرحله به سازمان پیوستند، به خصوص در مرحله اول که روابط ما هنوز محفلی بود و در حال گذار به یک گروه سیاسی _ نظامی بودیم، دوست صمیمی بودم و در حرکتهای دانشجویی با  آنها همکاری داشتم و از افکار آنان با خبر بودم. اما هیچ یک از این رفقا را من عضو گیری نکردم و تمامی آنان توسط رفیق غفور حسن پور عضو گیری شدند. نقش بی بدیل رفیق حسن پور در ایجاد گروهی که پس از حماسه سیاهکل به گروه جنگل معروف شد، به دلیل ایفای همین نقش بود که نتیجه ی ارتباطات گسترده و شَم شگفت انگیز او در شناخت انسانها بود. همه رفقایی که از دانشکده ی پلی تکنیک تهران (دانشگاه امیر کبیر کنونی) و از شهر لاهیجان به گروه جنگل پیوستند، توسط رفیق غفور حسن پور عضو گیری شدند و رفیق حمید اشرف از این واقعیت به خوبی آگاه بود.
رفیق حسن پور از همان ابتدای عضو گیری من، توصیه کرد که روابطم را با رفقای فعال دانشکده ادامه دهم، ولی در مورد گروه مان و عضو گیری با کسی صحبت نکنم. و من هم دقیقاً همین کار را کردم. در بازجوییهای طولانی ساواک هم تاکید می کردم که به جز روابط دانشجویی، هیچ رابطه دیگری با دانشجویان نداشته ام؛ به جز مورد مربوط به یکی از افراد گروه فلسطین که در ارتباط با او در اسفند سال 1348 دستگیر شدم و  همچنین یکی از اعضای سازمان توفان که دهها جلد از کتابهای آنان در خانه ای پیدا شد که پس از اولین دستگیری در 16 آذر 1349 لو رفت.
بنابرین من رفیق رحیم سماعی را عضو گیری نکردم. نکته جالب این که در صفحه 21 این جزوه در مورد رفیق سماعی نوشته شده است: «سماعی به وسیله ی سامع به من معرفی شده بود که در گیلان معلم بود». اما 8 سطر پایین تر، حمید اشرف ساختگی دچار فراموشی می شود و چنین ادامه می دهد که: «اواخر زمستان کار ما شناسایی بود که روزهای جمعه صورت می گرفت، چون من و سماعی دانشجو بودیم و روزهای جمعه تنها فرصت ما بود.»
همچنین باید اضافه کنم که من از وجود دو کارمند بانک که بنا به نمودار صفحه ی ۱۳ کتاب با آنها در ارتباط بوده ام، به کلی بی خبرم. این را نیز باید شهادت دهم که ارتباطم با رفیق اسکندر رحیمی در سال 1347 به خاطر این بود که حسن پور از من خواسته بود دو سه بار او را در سفر به ارومیه همراهی کنم و در طول سفر طوری رفتار کنم که گویی هرکدام جداگانه و بدون آشنایی همسفر شده ایم. در حقیقت مسئول اسکندر رحیمی هنگامی که در ارومیه بود، خود رفیق حسن پور بود و من نقش کمکی داشتم. من حتی یک بار هم با رفیق اسکندر رحیمی در مورد مسایل گروه و مواضع سیاسی گروه نصحبت نکردم. تنها رابطه من با رفقایی که در گیلان بودند، رفیق منوچهر بهایی پور بود. این رفیق در پاییز سال 1347 توسط حسن پور به من معرفی شد و به مدت یک سال مسئول او، به ویژه برای آموزش سیاسی بودم.
نویسنده ی کتاب از زبان رفیق حمید اشرف یک نهاد تشکیلاتی نیز برای گروه ما جعل می کند. در صفحه 18 آمده است: «اینک ما در زمستان 48 بسر می بریم. سامع روابطش را با رفقایی که می شناخت حفظ می کند و مسئول تیم شهر است. مرکزیت اجرایی گروه به وسیله من و اسکندر و سامع تشکیل می شود و تا اواخر زمستان 49 به کار خود ادامه می دهد.». در همین دو جمله چندین اشتباه فاحش وجود دارد که اگر نویسنده ی کتاب حمید اشرف واقعی بود، هرگز دچار آن نمی شد.
اولاً چنین نهادی، یعنی «مرکزیت اجرایی» در گروه وجود نداشت که من عضوی از آن بوده باشم. این نهاد سازی از جنس «مَقام سازی» وزارت اطلاعات ولایت خامنه ای است. محض یادآوری بگویم که در کتاب محمود نادری، نامه ای جعلی به نام حمید اشرف منتشر شده که امضای آن «از طرف کمیته مرکزی – دبیر سازمان» و تاریخ آن 20 خرداد 1355 است. لابد کس یا کسانی که مقام «دبیر سازمان» را برای رفیق حمید جعل کرده اند، در این جا نیز خواسته اند یک «مرکزیت اجرایی» جعلی هم برای گروه تاسیس کنند.
ثانیاً، زمستان 1349 من در زندان بودم. در  اواخر  همان زمستان  1349 یا دقیقتر بگویم در ۱۹ بهمن آن زمستان، هم حماسه سیاهکل اتفاق افتاد و هم 13 تن از رزمندگان فدایی در 26 اسفند همان سال اعدام شدند.
از آبان 1348 که به سربازی رفتم تا 23 آذر 1349 که در شیراز برای بار دوم دستگیر شدم، هیچ مسئولیت و وظیفه ی تشکیلاتی در ارتباط با گروه نداشتم. در آبان 1348 به سربازی رفتم. ابتدا به مدت سه ماه در پادگانی در تهران دوره آموزشی اولیه را طی کردم و پس از آن به پادگان زرهی شیراز منتقل شدم و در اسفند همان سال در ارتباطی ساده با گروه فلسطین دستگیر شدم. پس از 6 ماه در شهریور سال 1349 از زندان آزاد و روانه پادگان زرهی شیراز شدم و پس از حدود سه ماه در 23 آذر سال 1349 دوباره در شیراز دستگیر شدم. بعد از رفتن به سربازی تا دستگیری اول و پس از آزادی در شهریور 1349 تا دستگیری دوم، هیچ مسئولیت و وظیفه ی مشخصی در ارتباط با گروه نداشتم و تنها برخی قرارهای فردی داشتم و دو اقدام که از عهده من بر می آمد، انجام دادم.
ثالثاً بر خلاف آنچه در جزوه آمده، من هیچ وقت مسئول تیم شهر نبودم و از وجود تیمی که رفقا مشیدی و معینی عراقی عضو آن بودند، خبر نداشتم. نه شخصا این رفقا را می شناختم و نه کسی چیزی درباره ی آنها به من گفته بود. در این زمینه تنها چیزی که می دانم این است که در بهار سال 1347 و قبل از ضربه سوم به گروه جزنی، یک تیم شناسایی شهری با مسئولیت شخصی با نام مستعار مشیری تشکیل شد که سه ماه بعد مشیری از گروه کنار کشید. من هم یکی از اعضای آن تیم بودم. در جزوه ی حماسه سیاهکل در مورد این تیم که سه ماه عمر کرد، حرفی زده نشده است.
در همین زمینه چندین تناقض در جزوه وجود دارد که شایان توجه است. در صفحه ی 14 نوشته شده «در تابستان 48 تیم شهر با شرکت مشیدی» تشکیل می شود. در صفحه 13 نوشته شده «بهار 48 فرا می رسد... سامع نیز نمی تواند رفقای شمال را ملاقات کند، چون او هم باید به سربازی برود.». در حالی که من در آبان 1348 به سربازی رفتم. در صفحه 30 در مورد فعالیت در پاییز 1349 نوشته شده «تیم شهر از رفیق مشیدی، فاضلی و رفیق فراموش نشدنی معینی عراقی تشکیل می شد.» این تاریخهای متناقض تنها نشان دهنده ی ، اطلاعات محدود و جسته و گریخته ی نویسنده و یا نویسندگان جزوه است.
من عضو  یکی از تیمهای شهر بودم که وظیفه اصلی آن ساختن مواد منفجره بود و مسئولیت آن را رفیق هادی فاضلی به عهده داشت. رفیق حسن پور قبلاً و به تنهایی مطالعاتی روی مواد منفجره کرده بود که همه آن را تحویل این تیم داد. چند جلد از کتابهای ارتش در مورد مواد منفجره توسط رفیق حسن پور تهیه شده بود که در اختیار این تیم بود. این کتابها در اولین خانه ای که در 16 آذر 1349 لو رفت به دست ساواک افتاد. جز این، بنا به صلاحدید رفقا حسن پور و حمید اشرف، در چند مورد به عنوان کمک مشارکت داشتم که یک مورد آن مسافرت به ارومیه و مورد دیگر پروژه فرار رفیق جزنی از زندان قم بود که قبلاً در یک مقاله (2) به طور مفصل بدان پرداخته ام.
رابعاً برخلاف آن چه در کروکی ترسیم شده، رفقا حمید اشرف و اسکندر صادقی نژاد نه در حاشیه تشکیلات که به همراه رفیق غفور حسن پور در مرکزیت گروه قرار داشتند.  بار اصلی بازسازی گروه در دوران دشواری که تا اواخر ۱۳۴۷ طول کشید و عبور از مناسبات محفلی به یک گروه منسجم را ممکن ساخت، بر دوش این رفقا بود. البته بعد از سال 1348 و به خصوص در سال 1349 ممکن است رفقای دیگری همچون رفیق علی اکبر صفایی به آن جمع اضافه شده باشند که من از آن اطلاعی ندارم.
شروع دستگیریها
حمید اشرف در جزوه «یک سال مبارزه چریکی در شهر و کوه» که در بهمن 1350 نوشته است، تاریخ دستگیری رفیق غفور حسن پور را به اشتباه اوایل دی ۱۳۴۹ ذکر می کند. در آن زمان طبیعی بود که او از همه ی جزییات دستگیریها خبر نداشته باشد.
من در مقدمه و توضیحات ویراست دوم این جزوه که در بهمن 1394 توسط نبرد خلق منتشر شد (3)، علل این اشتباه را توضیح داده ام. اما همان طور که در بالا هم نوشتم، از سال 1351 تعدادی از رفقا از زندان آزاد شدند و به تدریج به سازمان پیوستند. تردیدی نیست که آنها و مشخصاً ابوالحسن خطیب که اولین فرد دستگیر شده در 16 آدر 1349 بود، اطلاعات خود را در اختیار سازمان و رفیق حمید اشرف قرار داده بودند. همچنین رفقا فاطمه و مصطفی حسن پور، خواهر و برادر رفیق غفور حسن پور که از تاریخ دقیق دستگیری رفیق غفور خبر داشتند (رفیق مصطفی در هنگام این دستگیری در خانه رفیق غفور بود) هم اخبار را به رفیق حمید داده بودند. آنها به احتمال زیاد قبل از سال 1353 به سازمان پیوسته بودند.
واقعیت این است که ابوالحسن خطیب در روز 16 آذر 1349 در جلوی دانشگاه صنعتی دستگیر شد. او به جای آدرس خانه خود، نشانی خانه ی یکی از دوستان اش را به ساواک می دهد. آن خانه تا آبان 1348 که من به سربازی رفتم، متعلق به من، ابراهیم نوشیروان پور و دو نفر دیگر بود. من پس از رفتن به سربازی آن خانه را در اختیار دو نفر دیگر از دوستان همشهری ام قرار دادم و در آخر هر هفته در سه ماهه اول سربازی به آن خانه می رفتم. بر خلاف آن چه در جزوه ی «حماسه سیاهکل» نوشته شده، مدارک کشف شده در این خانه از ابتدا همان جا بود، آن هم نه در یک چمدان که در یک صندوق چوبی، که چند برابر یک چمدان بود، قرار داشت. با دستگیری دو نفر از ساکنان این خانه و کشف انبوهی مدارک که هریک برای ساواک حساس و حائز اهمیت بود، محتوای آن صندوق به دست ساواک می افتد. برخی از مدارک کشف شده در آن خانه عبارتند از: دهها جلد کتاب مارکسیستی، کتابهای مائو، جزوات سازمان توفان، جزوه های دستنویس شده به خصوص در مورد جنگ چریکی، چند جلد از کتابهای فنون نظامی ارتش و منجمله مربوط به مواد منفجره، پلاکهای اتومبیل، وسایل گریم، جوهر نامریی نویس، چند کوله پشتی پر از وسایل کوه و...
دستگیر شدگان در زیر فشار عوامل ساواک، من، رفیق حسن پور و احتمالاً نوشیروان پور را نیز معرفی می کنند. برخلاف آنچه در جزوه آمده، من و حسن پور در یک روز دستگیر شدیمِ؛ در 23 آذر ۱۳۴۹. او در تهران و من در شیراز. اما ببینیم «حماسه سیاهکل» این دستگیری را چگونه منعکس کرده است. در صفحه ی 91 جزوه نوشته شده: «یک هفته پس از دستگیری او [حسن پور] رفیق سامع و نوشیروان پور خائن دستگیر شدند.» من از تاریخ دقیق دستگیری نوشیروان پور اطلاع ندارم و تاریخی که انوش صالحی در پانویس صفحه 91 در این مورد ذکر کرده و یا تاریخ 21 بهمن ۱۳۴۹ که محمود نادری در کتاب چریکهای فدایی خلق ... نوشته را عجیب می دانم.
اما علت همزمانی دستگیری من و رفیق حسن پور و هم پرونده شدن مان احتمالاً به ارتباط سیاسی او با یکی از ساکنان آن خانه مربوط می شود که من هم مدتی در آن زندگی کرده بودم. شاید هم وجود جزوه ای از چه گوارا بوده باشد که رفیق حسن پور آن را ترجمه کرده بود. به هر رو با دستگیری رفیق حسن پور و تجسس در خانه اش، تعدادی نقشه از مناطق مختلف ایران که متعلق به سازمان آب تهران بود به دست ساواک می افتد. مقام امنیتی رژیم شاه (پرویز ثابتی) طی یک مصاحبه در مورد این دستگیریها که در تاریخ 2 دی 1349برگذار شد، برخی اطلاعات مهم را اعلام می کند که می توانست برای گروه هشدار دهنده و یا اغفال کننده باشد.
این مصاحبه و اطلاعاتی که مقام امنیتی ارایه می دهد به جای «هشدار» سبب «فریب» رفقا می شود. به احتمال زیاد رفقایی که آزاد بودند فکر می کردند که دستگیر شدگان در بازجوییها، دامنه ی اطلاعات ساواک را به خود محدوده کرده اند.
روزنامه اطلاعات در شماره 2 دی 1349 این اظهارات را منتشر می کند. (سند ضمیمه، روزنامه اطلاعات 2 دی 1349)
جزوه ی «حماسه سیاهکل» به گونه ای تدوین شده که گویا بیست روز پس از دسنگیری من و رفیق حسن پور، چند و چون گروه به تدریج برای ساواک مشخص می شود و در آخر دی «همه چیز رو شده» است. به یقین  تا آخر دی ۱۳۴۹ ساواک اطلاع دقیقی از چند و چون گروه نداشت. حتی محمود نادری که در جعل سند بازجوییها استاد است، نتوانسته در فاصله ی 23 آذر تا حدود 10 بهمن، سندی از اطلاعات ساواک نسبت به گروه در کتاب خود بیاورد.
بیست روز بعد از 23 آذر، هنوز حتی تکلیف مدارک به دست آمده در آن خانه، به جز مورد مربوط به نشریات توفان، مشخص نشده بود. من در یکی از روزهای نیمه ی دوم دی 1349 مسئولیت همه این مدارک را به عهده گرفتم. اگر ادعای بیست روز جزوه ی حماسه سیاهکل واقعیت داشت، ساواک به هیچ عنوان تا 11 یا 13 بهمن صبر نمی کرد تا دست به حمله زند و اگر در آخر دی اطلاعات ساواک درباره ی گروه تکمیل شده و همه چیز رو شده بود، چرا ساواک بازهم 12 روز صبر کرد و سپس دست به حمله زد؟ ۱۲ روز صبر در آن وضعیت حساس می توانست ناکامی بزرگی برای ساواک به همراه آورد. در جزوه ی «حماسه سیاهکل» نوشته شده که «آنها روز سه شنبه 7 بهمن 49 عملیات خود را آغاز کردند». انوش صالحی در پانویسی این تاریخ را نیز تصحیح می کند و تاریخ درست را «سه شنبه 13 بهمن 1349» اعلام می کند. اما از خود نمی پرسد آیا حمید اشرف که در کانون همه ی رویدادهای گروه در آن چند ماه، به ویژه از شهریور تا بهمن ۱۳۴۶ بوده، چگونه توانسته چنین اشتباهات آشکاری را در نقل تاریخها مرتکب شود؟ اگر رفیق حمید اشرف تا این اندازه در گزارش دهی و به یاد سپردن تاریخ رویدادها ضعف داشته و دچار فراموشی می شده، چگونه تواست چند سال همه ی قرارهای سازمانی را پس از حماسه سیاهکل با  دقت و وسواسی ستودنی به خاطر سپرد؟
 
نتیجه گیری
در آخرین فراورده ی صنعت جدید جعل و تحریف تاریخ فدایی از زبان  حمید اشرف باید بشنویم که بیژن جزنی مسئول ضربات به گروهش بوده، رفیق علی اکبر صفایی در این سناریو یک انسان خشک و مستبد است، گروه جنگل به مثابه گروهی غیر سیاسی و ماجراحو جلوه گر می شود. همه اعضای گروه و حمید اشرف، نه عناصری آگاه بلکه عوامل اجرایی بی دقت و حواس پرت و ساده انگار و خوشخیال هستند. وقتی حمید اشرف از خلال یک نوشته ی جعلی که به نام او منتشر می شود این گونه معرفی می شود، برای نفی نقش بی بدیل سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در سالهای قبل از انقلاب بهمن 1349، جا به اندازه ای باز می شود که که قلم به دستان و جیره بگیران ولی فقیه هم می توانند در تاریخ نگاری مشمئزکننده خود، رفیق حمید اشرف را گانگستر و جانی معرفی کنند. برای مثال نگاه کنید به شماره ی خرداد اندیشه پویا و تک نگاری جلال توکلیان «به بهانه ی چهلمین سالمرگ» حمید اشرف.
اگر کسی جزوه ی حماسه سیاهکل را به طور سطحی بخواند، ممکن است متوجه شگردهای نرمی که برای مخدوش کردن چهره ی جنبش فدایی در لابلای سطور آن نهفته است نشود و حتی از داستانسراییهای آن هم خوشش آید. اما با اندکی تعمق در می یابیم که نویسنده یا نویسندگان این «حماسه» چه  ماهرانه  زهر به کام خواننده می چکانند.
با توجه به محتویات و خروجی این جزوه که سندی علیه گروه جنگل به طور خاص و جنبش فدایی به طور عام است، به طور قطع باید گفت که صاحبکار اصلی صنعت جدید جعل و تحریف تاریخ یکی از مهم ترین جریانهای انقلابی ایران معاصر، یکی از نهادهای امنیتی رژیم جمهوری اسلامی است و برای تولیدکننده ی این سند جعلی کار چندان پیچیده ای نبوده و نیست که با چند دست رد و بدل، رد اصلی آن را کور کنند.
دوم آذر 1395
 
پانویس
(1) چریکهای فدائی خلق از نخستین کنشها تا بهمن 1357، از انتشارات نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی، تاریخ انتشار بهار سال 1387
 (2) بیژن؛ مارکسیستی خلاق، رهبری دمکرات و مستقل، ص 133 کتاب جُنگی در باره زندگی و آثار بیژن جزنی
 (3) http://www.iran-nabard.com/40%20sal/jozveh%20yek%20sal%20hamid_net_1394.pdf
 

Thursday, November 24, 2016

درخواستهای یک داعشی از اتحادیه اروپا . زینت میرهاشمی.


فراسوی خبر.... آدینه ۵ آذر
درخواستهای یک داعشی از اتحادیه اروپا
زینت میرهاشمی
در شرایطی که سیمای رژیم ولایت فقیه بیش از هر هنگام در میان افکار عمومی جهان منفور شده است، محمد جواد لاریجانی، دبیر ستاد پایمال کردن حقوق مردم ایران، مانند دزدی که بعد از دزدی و در هنگام فرار فریاد آی دزد آی دزد سر می دهد، از مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا خواستار جلوگیری از فعالیت سازمان مجاهدین خلق ایران و محاکمه آنان شد.
داعشی کت و شلواری طی نامه ای به موگرینی، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، از همبستگی پارلمانترهای اروپایی با این سازمان اظهار ناخشنودی کرده است. این نامه نگاری در شرایطی است که موگرینی با سران رژیم بر سر حقوق بشر در حال گفتگو است و قرار است اتحادیه اروپا در تهران دفتر دایر کند.
ویژگیهای شرایط فعلی و خواست لاریجانی: پخش نوار صوتی آقای منتظری چه در ایران و چه خارج از مرزهای ایران به جنایت علیه بشریت و قتل عام زندانیان سیاسی سندیت بخشید. جنبش دادخواهی خانواده های قتل عام شدگان، حرکتهای شجاعانه زندانیان سیاسی مانند نامه دادخواهی مریم اکبری منفرد و نیز فعالیتهای مدافعان حقوق بشر و محکوم شدن رژیم ایران برای شصت و سومین بار توسط کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل به دلیل نقض فاحش حقوق بشر، اعتراض نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشر به اعدامهای گسترده گروهی و به ویژه کودکان و ... همه اینها بیش از هر زمان رژیم را در زمینه حقوق بشر با چالشی جدی روبرو ساخته است.
وجود فعالان کارگری، مدنی و شمار بالای زندانیان اعتصابی و بیمار از یک سو و اعدامهای هر روزه از سویی دیگر، تصویر فجیعی از شرایط ایران را نشان می دهد. حتا آنهایی که تلاش می کنند چشمهای خود را بر دریای خون و جنایت ببندند، در ظاهر هم که شده اظهار شرمساری می کنند.
گفته حسن نوروزی، یکی از مجلس نشینان در رابطه با وجود پنج هزار اعدامی با سن ۲۰ تا ۳۰ سال، فشار بر اقلیتهای مذهبی و پلمپ کردن محل کسب و کار بهائیان، شکنجه آزار جوانان شرکت کننده در مراسم جشن و میهمانی، آزار دستفروشان زن و توهین به آنان و ... اسنادی محکم برای محکوم کردن رژیم برای نقض حقوق بشر است. تمامی مسئولان و دست اندرکاران رژیم در رابطه با جنایتهای انجام شده و نقض حقوق بشر باید از نهادهای بین المللی طرد شوند. حرفهای لاریجانی برای فرار از همین حقیقت و چشم انداز دادخواهی است.

حمید اشرف نویسنده جزوه «حماسه سیاهکل» نیست . مهدی سامع.قسمت .2

جعل مسئولیت و وظایف سازمانی
در مورد کروکی صفحه 13 نیز اشتباهاتی وجود دارد که نمی شود آنها را به حمید اشرف نسبت داد. من با همه دانشجویان پلی تکنیک که در چند مرحله به سازمان پیوستند، به خصوص در مرحله اول که روابط ما هنوز محفلی بود و در حال گذار به یک گروه سیاسی _ نظامی بودیم، دوست صمیمی بودم و در حرکتهای دانشجویی با  آنها همکاری داشتم و از افکار آنان با خبر بودم. اما هیچ یک از این رفقا را من عضو گیری نکردم و تمامی آنان توسط رفیق غفور حسن پور عضو گیری شدند. نقش بی بدیل رفیق حسن پور در ایجاد گروهی که پس از حماسه سیاهکل به گروه جنگل معروف شد، به دلیل ایفای همین نقش بود که نتیجه ی ارتباطات گسترده و شَم شگفت انگیز او در شناخت انسانها بود. همه رفقایی که از دانشکده ی پلی تکنیک تهران (دانشگاه امیر کبیر کنونی) و از شهر لاهیجان به گروه جنگل پیوستند، توسط رفیق غفور حسن پور عضو گیری شدند و رفیق حمید اشرف از این واقعیت به خوبی آگاه بود.
رفیق حسن پور از همان ابتدای عضو گیری من، توصیه کرد که روابطم را با رفقای فعال دانشکده ادامه دهم، ولی در مورد گروه مان و عضو گیری با کسی صحبت نکنم. و من هم دقیقاً همین کار را کردم. در بازجوییهای طولانی ساواک هم تاکید می کردم که به جز روابط دانشجویی، هیچ رابطه دیگری با دانشجویان نداشته ام؛ به جز مورد مربوط به یکی از افراد گروه فلسطین که در ارتباط با او در اسفند سال 1348 دستگیر شدم و  همچنین یکی از اعضای سازمان توفان که دهها جلد از کتابهای آنان در خانه ای پیدا شد که پس از اولین دستگیری در 16 آذر 1349 لو رفت.
بنابرین من رفیق رحیم سماعی را عضو گیری نکردم. نکته جالب این که در صفحه 21 این جزوه در مورد رفیق سماعی نوشته شده است: «سماعی به وسیله ی سامع به من معرفی شده بود که در گیلان معلم بود». اما 8 سطر پایین تر، حمید اشرف ساختگی دچار فراموشی می شود و چنین ادامه می دهد که: «اواخر زمستان کار ما شناسایی بود که روزهای جمعه صورت می گرفت، چون من و سماعی دانشجو بودیم و روزهای جمعه تنها فرصت ما بود.»
همچنین باید اضافه کنم که من از وجود دو کارمند بانک که بنا به نمودار صفحه ی ۱۳ کتاب با آنها در ارتباط بوده ام، به کلی بی خبرم. این را نیز باید شهادت دهم که ارتباطم با رفیق اسکندر رحیمی در سال 1347 به خاطر این بود که حسن پور از من خواسته بود دو سه بار او را در سفر به ارومیه همراهی کنم و در طول سفر طوری رفتار کنم که گویی هرکدام جداگانه و بدون آشنایی همسفر شده ایم. در حقیقت مسئول اسکندر رحیمی هنگامی که در ارومیه بود، خود رفیق حسن پور بود و من نقش کمکی داشتم. من حتی یک بار هم با رفیق اسکندر رحیمی در مورد مسایل گروه و مواضع سیاسی گروه نصحبت نکردم. تنها رابطه من با رفقایی که در گیلان بودند، رفیق منوچهر بهایی پور بود. این رفیق در پاییز سال 1347 توسط حسن پور به من معرفی شد و به مدت یک سال مسئول او، به ویژه برای آموزش سیاسی بودم.
نویسنده ی کتاب از زبان رفیق حمید اشرف یک نهاد تشکیلاتی نیز برای گروه ما جعل می کند. در صفحه 18 آمده است: «اینک ما در زمستان 48 بسر می بریم. سامع روابطش را با رفقایی که می شناخت حفظ می کند و مسئول تیم شهر است. مرکزیت اجرایی گروه به وسیله من و اسکندر و سامع تشکیل می شود و تا اواخر زمستان 49 به کار خود ادامه می دهد.». در همین دو جمله چندین اشتباه فاحش وجود دارد که اگر نویسنده ی کتاب حمید اشرف واقعی بود، هرگز دچار آن نمی شد.
اولاً چنین نهادی، یعنی «مرکزیت اجرایی» در گروه وجود نداشت که من عضوی از آن بوده باشم. این نهاد سازی از جنس «مَقام سازی» وزارت اطلاعات ولایت خامنه ای است. محض یادآوری بگویم که در کتاب محمود نادری، نامه ای جعلی به نام حمید اشرف منتشر شده که امضای آن «از طرف کمیته مرکزی – دبیر سازمان» و تاریخ آن 20 خرداد 1355 است. لابد کس یا کسانی که مقام «دبیر سازمان» را برای رفیق حمید جعل کرده اند، در این جا نیز خواسته اند یک «مرکزیت اجرایی» جعلی هم برای گروه تاسیس کنند.
ثانیاً، زمستان 1349 من در زندان بودم. در  اواخر  همان زمستان  1349 یا دقیقتر بگویم در ۱۹ بهمن آن زمستان، هم حماسه سیاهکل اتفاق افتاد و هم 13 تن از رزمندگان فدایی در 26 اسفند همان سال اعدام شدند.
از آبان 1348 که به سربازی رفتم تا 23 آذر 1349 که در شیراز برای بار دوم دستگیر شدم، هیچ مسئولیت و وظیفه ی تشکیلاتی در ارتباط با گروه نداشتم. در آبان 1348 به سربازی رفتم. ابتدا به مدت سه ماه در پادگانی در تهران دوره آموزشی اولیه را طی کردم و پس از آن به پادگان زرهی شیراز منتقل شدم و در اسفند همان سال در ارتباطی ساده با گروه فلسطین دستگیر شدم. پس از 6 ماه در شهریور سال 1349 از زندان آزاد و روانه پادگان زرهی شیراز شدم و پس از حدود سه ماه در 23 آذر سال 1349 دوباره در شیراز دستگیر شدم. بعد از رفتن به سربازی تا دستگیری اول و پس از آزادی در شهریور 1349 تا دستگیری دوم، هیچ مسئولیت و وظیفه ی مشخصی در ارتباط با گروه نداشتم و تنها برخی قرارهای فردی داشتم و دو اقدام که از عهده من بر می آمد، انجام دادم.
ثالثاً بر خلاف آنچه در جزوه آمده، من هیچ وقت مسئول تیم شهر نبودم و از وجود تیمی که رفقا مشیدی و معینی عراقی عضو آن بودند، خبر نداشتم. نه شخصا این رفقا را می شناختم و نه کسی چیزی درباره ی آنها به من گفته بود. در این زمینه تنها چیزی که می دانم این است که در بهار سال 1347 و قبل از ضربه سوم به گروه جزنی، یک تیم شناسایی شهری با مسئولیت شخصی با نام مستعار مشیری تشکیل شد که سه ماه بعد مشیری از گروه کنار کشید. من هم یکی از اعضای آن تیم بودم. در جزوه ی حماسه سیاهکل در مورد این تیم که سه ماه عمر کرد، حرفی زده نشده است.
در همین زمینه چندین تناقض در جزوه وجود دارد که شایان توجه است. در صفحه ی 14 نوشته شده «در تابستان 48 تیم شهر با شرکت مشیدی» تشکیل می شود. در صفحه 13 نوشته شده «بهار 48 فرا می رسد... سامع نیز نمی تواند رفقای شمال را ملاقات کند، چون او هم باید به سربازی برود.». در حالی که من در آبان 1348 به سربازی رفتم. در صفحه 30 در مورد فعالیت در پاییز 1349 نوشته شده «تیم شهر از رفیق مشیدی، فاضلی و رفیق فراموش نشدنی معینی عراقی تشکیل می شد.» این تاریخهای متناقض تنها نشان دهنده ی ، اطلاعات محدود و جسته و گریخته ی نویسنده و یا نویسندگان جزوه است.
من عضو  یکی از تیمهای شهر بودم که وظیفه اصلی آن ساختن مواد منفجره بود و مسئولیت آن را رفیق هادی فاضلی به عهده داشت. رفیق حسن پور قبلاً و به تنهایی مطالعاتی روی مواد منفجره کرده بود که همه آن را تحویل این تیم داد. چند جلد از کتابهای ارتش در مورد مواد منفجره توسط رفیق حسن پور تهیه شده بود که در اختیار این تیم بود. این کتابها در اولین خانه ای که در 16 آذر 1349 لو رفت به دست ساواک افتاد. جز این، بنا به صلاحدید رفقا حسن پور و حمید اشرف، در چند مورد به عنوان کمک مشارکت داشتم که یک مورد آن مسافرت به ارومیه و مورد دیگر پروژه فرار رفیق جزنی از زندان قم بود که قبلاً در یک مقاله (2) به طور مفصل بدان پرداخته ام.
رابعاً برخلاف آن چه در کروکی ترسیم شده، رفقا حمید اشرف و اسکندر صادقی نژاد نه در حاشیه تشکیلات که به همراه رفیق غفور حسن پور در مرکزیت گروه قرار داشتند.  بار اصلی بازسازی گروه در دوران دشواری که تا اواخر ۱۳۴۷ طول کشید و عبور از مناسبات محفلی به یک گروه منسجم را ممکن ساخت، بر دوش این رفقا بود. البته بعد از سال 1348 و به خصوص در سال 1349 ممکن است رفقای دیگری همچون رفیق علی اکبر صفایی به آن جمع اضافه شده باشند که من از آن اطلاعی ندارم.
شروع دستگیریها
حمید اشرف در جزوه «یک سال مبارزه چریکی در شهر و کوه» که در بهمن 1350 نوشته است، تاریخ دستگیری رفیق غفور حسن پور را به اشتباه اوایل دی ۱۳۴۹ ذکر می کند. در آن زمان طبیعی بود که او از همه ی جزییات دستگیریها خبر نداشته باشد.
من در مقدمه و توضیحات ویراست دوم این جزوه که در بهمن 1394 توسط نبرد خلق منتشر شد (3)، علل این اشتباه را توضیح داده ام. اما همان طور که در بالا هم نوشتم، از سال 1351 تعدادی از رفقا از زندان آزاد شدند و به تدریج به سازمان پیوستند. تردیدی نیست که آنها و مشخصاً ابوالحسن خطیب که اولین فرد دستگیر شده در 16 آدر 1349 بود، اطلاعات خود را در اختیار سازمان و رفیق حمید اشرف قرار داده بودند. همچنین رفقا فاطمه و مصطفی حسن پور، خواهر و برادر رفیق غفور حسن پور که از تاریخ دقیق دستگیری رفیق غفور خبر داشتند (رفیق مصطفی در هنگام این دستگیری در خانه رفیق غفور بود) هم اخبار را به رفیق حمید داده بودند. آنها به احتمال زیاد قبل از سال 1353 به سازمان پیوسته بودند.

واقعیت این است که ابوالحسن خطیب در روز 16 آذر 1349 در جلوی دانشگاه صنعتی دستگیر شد. او به جای آدرس خانه خود، نشانی خانه ی یکی از دوستان اش را به ساواک می دهد. آن خانه تا آبان 1348 که من به سربازی رفتم، متعلق به من، ابراهیم نوشیروان پور و دو نفر دیگر بود. من پس از رفتن به سربازی آن خانه را در اختیار دو نفر دیگر از دوستان همشهری ام قرار دادم و در آخر هر هفته در سه ماهه اول سربازی به آن خانه می رفتم. بر خلاف آن چه در جزوه ی «حماسه سیاهکل» نوشته شده، مدارک کشف شده در این خانه از ابتدا همان جا بود، آن هم نه در یک چمدان که در یک صندوق چوبی، که چند برابر یک چمدان بود، قرار داشت. با دستگیری دو نفر از ساکنان این خانه و کشف انبوهی مدارک که هریک برای ساواک حساس و حائز اهمیت بود، محتوای آن صندوق به دست ساواک می افتد. برخی از مدارک کشف شده در آن خانه عبارتند از: دهها جلد کتاب مارکسیستی، کتابهای مائو، جزوات سازمان توفان، جزوه های دستنویس شده به خصوص در مورد جنگ چریکی، چند جلد از کتابهای فنون نظامی ارتش و منجمله مربوط به مواد منفجره، پلاکهای اتومبیل، وسایل گریم، جوهر نامریی نویس، چند کوله پشتی پر از وسایل کوه و...
دستگیر شدگان در زیر فشار عوامل ساواک، من، رفیق حسن پور و احتمالاً نوشیروان پور را نیز معرفی می کنند. برخلاف آنچه در جزوه آمده، من و حسن پور در یک روز دستگیر شدیمِ؛ در 23 آذر ۱۳۴۹. او در تهران و من در شیراز. اما ببینیم «حماسه سیاهکل» این دستگیری را چگونه منعکس کرده است. در صفحه ی 91 جزوه نوشته شده: «یک هفته پس از دستگیری او [حسن پور] رفیق سامع و نوشیروان پور خائن دستگیر شدند.» من از تاریخ دقیق دستگیری نوشیروان پور اطلاع ندارم و تاریخی که انوش صالحی در پانویس صفحه 91 در این مورد ذکر کرده و یا تاریخ 21 بهمن ۱۳۴۹ که محمود نادری در کتاب چریکهای فدایی خلق ... نوشته را عجیب می دانم.
اما علت همزمانی دستگیری من و رفیق حسن پور و هم پرونده شدن مان احتمالاً به ارتباط سیاسی او با یکی از ساکنان آن خانه مربوط می شود که من هم مدتی در آن زندگی کرده بودم. شاید هم وجود جزوه ای از چه گوارا بوده باشد که رفیق حسن پور آن را ترجمه کرده بود. به هر رو با دستگیری رفیق حسن پور و تجسس در خانه اش، تعدادی نقشه از مناطق مختلف ایران که متعلق به سازمان آب تهران بود به دست ساواک می افتد. مقام امنیتی رژیم شاه (پرویز ثابتی) طی یک مصاحبه در مورد این دستگیریها که در تاریخ 2 دی 1349برگذار شد، برخی اطلاعات مهم را اعلام می کند که می توانست برای گروه هشدار دهنده و یا اغفال کننده باشد.
این مصاحبه و اطلاعاتی که مقام امنیتی ارایه می دهد به جای «هشدار» سبب «فریب» رفقا می شود. به احتمال زیاد رفقایی که آزاد بودند فکر می کردند که دستگیر شدگان در بازجوییها، دامنه ی اطلاعات ساواک را به خود محدوده کرده اند.
روزنامه اطلاعات در شماره 2 دی 1349 این اظهارات را منتشر می کند. (سند ضمیمه، روزنامه اطلاعات 2 دی 1349)
جزوه ی «حماسه سیاهکل» به گونه ای تدوین شده که گویا بیست روز پس از دسنگیری من و رفیق حسن پور، چند و چون گروه به تدریج برای ساواک مشخص می شود و در آخر دی «همه چیز رو شده» است. به یقین  تا آخر دی ۱۳۴۹ ساواک اطلاع دقیقی از چند و چون گروه نداشت. حتی محمود نادری که در جعل سند بازجوییها استاد است، نتوانسته در فاصله ی 23 آذر تا حدود 10 بهمن، سندی از اطلاعات ساواک نسبت به گروه در کتاب خود بیاورد.
بیست روز بعد از 23 آذر، هنوز حتی تکلیف مدارک به دست آمده در آن خانه، به جز مورد مربوط به نشریات توفان، مشخص نشده بود. من در یکی از روزهای نیمه ی دوم دی 1349 مسئولیت همه این مدارک را به عهده گرفتم. اگر ادعای بیست روز جزوه ی حماسه سیاهکل واقعیت داشت، ساواک به هیچ عنوان تا 11 یا 13 بهمن صبر نمی کرد تا دست به حمله زند و اگر در آخر دی اطلاعات ساواک درباره ی گروه تکمیل شده و همه چیز رو شده بود، چرا ساواک بازهم 12 روز صبر کرد و سپس دست به حمله زد؟ ۱۲ روز صبر در آن وضعیت حساس می توانست ناکامی بزرگی برای ساواک به همراه آورد. در جزوه ی «حماسه سیاهکل» نوشته شده که «آنها روز سه شنبه 7 بهمن 49 عملیات خود را آغاز کردند». انوش صالحی در پانویسی این تاریخ را نیز تصحیح می کند و تاریخ درست را «سه شنبه 13 بهمن 1349» اعلام می کند. اما از خود نمی پرسد آیا حمید اشرف که در کانون همه ی رویدادهای گروه در آن چند ماه، به ویژه از شهریور تا بهمن ۱۳۴۶ بوده، چگونه توانسته چنین اشتباهات آشکاری را در نقل تاریخها مرتکب شود؟ اگر رفیق حمید اشرف تا این اندازه در گزارش دهی و به یاد سپردن تاریخ رویدادها ضعف داشته و دچار فراموشی می شده، چگونه تواست چند سال همه ی قرارهای سازمانی را پس از حماسه سیاهکل با  دقت و وسواسی ستودنی به خاطر سپرد؟
نتیجه گیری
در آخرین فراورده ی صنعت جدید جعل و تحریف تاریخ فدایی از زبان  حمید اشرف باید بشنویم که بیژن جزنی مسئول ضربات به گروهش بوده، رفیق علی اکبر صفایی در این سناریو یک انسان خشک و مستبد است، گروه جنگل به مثابه گروهی غیر سیاسی و ماجراحو جلوه گر می شود. همه اعضای گروه و حمید اشرف، نه عناصری آگاه بلکه عوامل اجرایی بی دقت و حواس پرت و ساده انگار و خوشخیال هستند. وقتی حمید اشرف از خلال یک نوشته ی جعلی که به نام او منتشر می شود این گونه معرفی می شود، برای نفی نقش بی بدیل سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در سالهای قبل از انقلاب بهمن 1349، جا به اندازه ای باز می شود که که قلم به دستان و جیره بگیران ولی فقیه هم می توانند در تاریخ نگاری مشمئزکننده خود، رفیق حمید اشرف را گانگستر و جانی معرفی کنند. برای مثال نگاه کنید به شماره ی خرداد اندیشه پویا و تک نگاری جلال توکلیان «به بهانه ی چهلمین سالمرگ» حمید اشرف.
اگر کسی جزوه ی حماسه سیاهکل را به طور سطحی بخواند، ممکن است متوجه شگردهای نرمی که برای مخدوش کردن چهره ی جنبش فدایی در لابلای سطور آن نهفته است نشود و حتی از داستانسراییهای آن هم خوشش آید. اما با اندکی تعمق در می یابیم که نویسنده یا نویسندگان این «حماسه» چه  ماهرانه  زهر به کام خواننده می چکانند.
با توجه به محتویات و خروجی این جزوه که سندی علیه گروه جنگل به طور خاص و جنبش فدایی به طور عام است، به طور قطع باید گفت که صاحبکار اصلی صنعت جدید جعل و تحریف تاریخ یکی از مهم ترین جریانهای انقلابی ایران معاصر، یکی از نهادهای امنیتی رژیم جمهوری اسلامی است و برای تولیدکننده ی این سند جعلی کار چندان پیچیده ای نبوده و نیست که با چند دست رد و بدل، رد اصلی آن را کور کنند.
دوم آذر 1395
پانویس
(1) چریکهای فدائی خلق از نخستین کنشها تا بهمن 1357، از انتشارات نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی، تاریخ انتشار بهار سال 1387
 (2) بیژن؛ مارکسیستی خلاق، رهبری دمکرات و مستقل، ص 133 کتاب جُنگی در باره زندگی و آثار بیژن جزنی
 (3) http://www.iran-nabard.com/40%20sal/jozveh%20yek%20sal%20hamid_net_1394.pdf