Saturday, December 30, 2017

آتشفشان خاموش اعتراضها فعالیتش را از سرگرفته......منصور امان.

فراسوی خبر... یکشنبه ۱۰ دی آتشفشان خاموش اعتراضها فعالیتش را از سرگرفته..... منصور امان,,,, آتشفشان خاموش اعتراضها با دهانه ای به وُسعت سراسر کشور، فعالیت خود را از سرگرفته است و جرقه های مُذاب اش را بر سر و روی "نظام" می بارد. پیشرفت شگفت انگیز سطح اعتراضها از برآشُفتن نسبت به گرانی تا هدف گرفتن مُستقیم اصل حاکمیت، رهبر و رییس جمهور آن، از یکسو بر ژرفای نارضایتی جامعه و از سوی دیگر بر پتانسیل انفجاری آن گواهی می دهد. کمتر از ۴۸ ساعت، شُعار اقتصادی "مرگ بر گرانی" ابتدا به "مرگ بر روحانی"، سپس به "مرگ بر خامنه ای" و سرآخر "مرگ بر جمهوری اسلامی" فرارویید. تردیدی نیست که نیرویی که بخش مُهمی از مُعترضان را در سه روز گذشته به خیابان کشاند، شرایط فلاکت زای معیشتی و فشارهای ریاضتی حُکومت است. همزمان اما گذار بی واسطه و شتابان اعتراضها به شُعارها و مُطالبات سیاسی نشان داد که جامعه در طلب حل مُشکلات خود، از حُکومت عُبور کرده است و آن را مانعی بر سر راه برآورده شدن خواسته هایش می داند. درهم آمیزی خواسته های معیشتی و مُطالبات سیاسی، هراسناک ترین کابوس حاکمیت را به واقعیت گرایانده است. گردانندگان و کارگُزاران "نظام" امروز پیش جوششهای این ترکیب خطرناک و انفجاری را در شهرهای به پا خاسته هم می بینند و هم می شنوند. این ضربه ناگهانی، دو جناح اصلی قُدرت را به یکسان گیج کرده است. باند ولی فقیه از آن رو که گمان می کرد زین را تنگ بسته و می تواند بدون نگرانی سواری بگیرد. و جناح میانه حُکومت و زواید "اصلاح طلب" آن بدان سبب که گمان می بردند رگ خواب جامعه را یافته اند و با تزریق کمی وعده اینجا و مُشتی غُرولُند آنجا، مردُم را مُدیریت می کنند. سرگشتگی و پریشان حالی این دو را می توان در واکنش آنها به اعتراضها و دست و پا زدن ریشخند آمیز برای آرایش گرفتن علیه آن مُشاهده کرد. آنها با مُنتسب کردن خیزش مردُم به یکدیگر و آن را ناشی از دسیسه و تحریک باند مُقابل جلوه دادن، به تلاش ارزان و نخ نما شده ای برای تخریب روحیه مُعترضان، گُمراه ساختن کوشندگان و سرآخر، جلوگیری از پیوستن بخشهای گُسترده تری از جامعه به اعتراضها و پُشتیبانی از آن دست زده اند. شُعارهای توفانی تظاهُرکنندگان که "نظام" را با تمام دسته بندیها درونی و اطوارهای سیاسی اش از مُحیط خود جارو کرد، فقط به دو روز برای از کار انداختن این سلاح نیاز داشت. بدیهی است که هر دو جناح حُکومت پس از ناکامی شگرد روانی امنیتی - روانی خود، با شدت و تلاش بیشتری به استفاده از قهر مُستقیم رو خواهند آورد. از این رو ساعات و روزهای در پیش هوشیاری و آمادگی هر چه بیشتری را در برابر این شرایط و انطباق روحی و رزمی با آن می طلبد. با این حال، هر وزنه ای که حُکومت به میدان آورد، کفه ترازوی جامعه سنگین تر است، چون: - مُعترضان بیشُمارند و حُکومت و پاسدارانش در اقلیت - مردُم به ستوه آمده جز بندهای اسارت استبداد دینی چیزی برای از دست دادن ندارند، حاکمیت فربه و فاسد ولی همه چیز را - جُنبش می تواند از آنچه که پنجشنبه بود قوی تر شود، حُکومت اما هر مسیری علیه آن انتخاب کند، ضعیف تر خواهد شد - مُعترضان از پُشتیبانی بین المللی برخوردارند، "نظام" مُنزوی و در مُحاصره است - و سرآخر، آنها که به خیابان آمده اند، پُشت به حقانیتی انسانی، اخلاقی و تاریخی داده اند، منبع مشروعیت "نظام" اما اقتدار چرکین و بویناکی است که از لجنزار فساد، تبهکاری، غارت، خونریزی و بی تاریخی توشه می گیرد. این یکی پیکار مُتحد آن دیگری را تاب نخواهد آورد.

Friday, December 29, 2017

تعمیق عصیان و قیام توده ای.....زینت میرهاشمی.

فراسوی خبر ... شنبه ۹ دی تعمیق عصیان و قیام توده ای...... ....زینت میرهاشمی.. خروش مردم بسیاری از شهرهای ایران در روزهای چهارشنبه ۷ و پنجشنبه ۸ دی، بار دیگر خواست تحول خواهی و تغییر را در قالب جنبش «نه به گرانی» به کف خیابان کشاند. از جنبش نه به گرانی تا مرگ بر دیکتاتور، از مخالفت با عملکردهای اقتصادی رژیم تا عملکردهای آن در منطقه، از مرگ بر خامنه ای و روحانی تا آزادی زندانیان سیاسی و در یک کلام فوران خشم مردم که در زیر خاکستر پنهان نماند، در حالی صورت گرفت که سرنشینان کشتی ورشکسته حکومت در تدارک برگزاری سالگرد تظاهرات حکومتی ۹ دی سال ۱۳۸۸ بودند. مردم بار دیگر قیام ۶ دی ۱۳۸۸ (روز عاشورا) را بازسازی کردند و خواست سرنگونی رژیم را در گوشه و کنار ایران به اهتزاز درآوردند. این جنبش به دلیل شرایط بحرانی کشور و بعد از تجربه قیامهای خونین سال ۱۳۸۸، اهمیت ویژه ای دارد. به همین دلیل واکنش پایوران رژیم و دلدادگان به بقای وضع موجود، حکایت از آشفتگی دارد. مردم ، سرنوشت جدال بین جنبش تحول خواه با چشم انداز سرنگونی با کسانی که سرنوشت مردم را با سرنوشت بالائیها پیوند زده اند را در این دو روز تعیین تکلیف کردند. خوشبخنانه در دنیای امروز، به دلیل وجود تکنولوژی و شهروند خبرنگار و شبکه های مجازی کسی نمی تواند حرکتهای اعتراضی مردم را نادیده گرفته و مثل ازهاری در دوران حرکتهای اعتراضی علیه سلطنت پهلوی، مدعی شود که تظاهرات دروغه و صدای معترضان را نوار ضبط صوت که هر شب پخش می شود اعلام کند. در حد این فراسوی خبر به تعدادی از واکنشهای هراس آلود رژیم اشاره می کنم. اسحاق جهانگیری معاون اول روحانی بعد از شوک وارد شده در برابر خروش مردم، شاخصهای اقتصادی کشور را در وضعیت مناسب دانست و مدعی شد که فقط چند کالا گرانتر شده که دولت موکلف به اصلاح آنهاست. این کارگزار رژیم اعتراض مردم به گرانی را بهانه دانسته و گفت :«در پشت پرده مسایل دیگری مطرح است». وی عاجزانه از «نخبگان کشور» برای کمک به دولت درخواست «نقد سیاستهای دولت و ارائه راهکارهای مناسب» کرد. وی در این درخواست از نهادهای صنفی، مدنی و سیاسی نام برد. حرفهای او چنان تهوع آور است که روزهای آخر حکومت شاه را تداعی می کند. التماس گریه گونه شاه در هنگام ترک ایران. حسام الدین آشنا مشاور روحانی در مورد رویدادهای این دو روز گفت: «بحرانها در خیابان و بر بستر خشونت حل نمی شود.» این کارگزار رژیم از وضعیت زندانها حتما با خبر است و به خوبی در جریان حل بحران سرنگونی توسط رژیم در چوبه های دار و زندان با خبر است. در این میانه واکنش شریعتمداری، مدیر مسئول کیهان، ارگان بیت خامنه ای جالب است. وی می گوید: «کفش دزد مسجد که نباید پیش نماز مسجد باشد! چرا مسئولیتهای حساس را به این افراد داده اید.» و آخوند علم الهدی، نماینده خلیفه در مشهد گفت: «یك عده اراذل و اوباش جمع بشن، اینها بگن سوریه رو ول كن، مشكل ما رو تمام كن.» بعد از «خس و خاشاک» گفتن احمدی نژاد در سال ۱۳۸۸ و «فتنه و بی بصیرت» گفتن خامنه ای در همان سال، اکنون سلطان خراسان مردم معترض را «اراذل و اوباش» می نامد. باید به کارگزاران ریز و درشت رژیم و دلبستگان به تحول در لای عبا و عمامه ملاها، گفت پشت پرده این خیزشها چیز پنهانی نیست و هر چه هست به خوبی عیان است. عصیان و قیام مردم فرودست و به جان آمده از ظلم، دزدی و فساد دیکتاتوری مذهبی است. این جنبش با شعارهایش تمامی حکومت را به چالش کشیده و خیزش ضد دیکتاتوری برای دستیابی به آزادی، دمکراسی، عدالت و حکومت غیر دینی است.

Thursday, December 28, 2017

تحمیل مرگ به رضا شهابی در زندان....زینت میرهاشمی.

تحمیل مرگ به رضا شهابی در زندان..... زینت میرهاشمی... تحمیل مرگ در زندان در اثر عدم درمان، فقدان بهداشت و دارو، یکی از شگردهای رژیم ولایت فقیه برای از بین بردن زندانیان سیاسی است که تا کنون در چندین مورد اتفاق افتاده است. بنابراین هر اتفاقی در زندان رجایی شهر برای رضا شهابی بیفتد، همانند زنده یاد شاهرخ زمانی، مسئول آن رژیم ضد کارگری ولایت فقیه و در راس آن خامنه ای است. رژیم سرکوبگر علیرغم اعتراضهای گسترده جهانی از طرف سندیکاهای بین المللی کارگری و مدافعان حقوق نیروی کار، همچنان به آزار و اذیت فعالان سندیکایی کارگری در زندان ادامه داده و با بهانه های مختلف آنها را آزاد نمی کند. رضا شهابی فعال کارگری و از اعضای سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، در زندان دو بار سکته کرده و از نظر جسمانی در شرایط نامناسبی به سر می برد. روز سه شنبه ۵ دی، بنا به فراخوان خانم ربابه رضایی، همسر رضا شهابی، تعداد کثیری از کارگران، دانشجویان و اعضای سندیکای شرکت واحد، در اعتراض به زندانی بودن رضا شهابی در مقابل ساختمان وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در خیابان آزادی در تهران، دست به گردهمایی زده و خواستار آزادی رضا شهابی شدند. ماموران سرکوبگر رژیم قبل از شروع گردهمایی، محل را اشغال کرده و به شرکت کنندگان یورش برده و با ضرب و شتم آنها، تعدادی را دستگیر نمودند. در پی پخش گسترده خبر یورش ماموران به تظاهرکنندکان، بازداشت شدگان آزاد شدند. حمله به تظاهرات مسالمت آمیز برای آزادی رضا شهابی و ضرب و شتم تظاهرکنندگان، محکوم است. این عمل، نشانه ترس رژیم از گسترش چنین حرکتهای اعتراضی و همبستگی مردمی برای آزادی زندانیان سیاسی و مدنی است. رضا شهابی و همه زندانیان سیاسی به ویژه فعالان کارگری باید آزاد شوند. حبس فعالان کارگری و سندیکایی خلاف پیمان نامه های سازمان جهانی کار که حکومت ایران آن را امضا کرده، است. در رویدادی دیگر، دیروز به مناسبت هشتمین سالگرد قیام ۶ دی ۱۳۸۸ (روزعاشورا)، مراسمی در مزار زنده یاد مصطفی کریم بیگی، از شهدای خیزش آن روز برگزار شد. خانم شهناز اکملی، مادر این شهید به همین مناسبت نوشت: «آی مردم.، امیر ارشد مرا کشتند، امیر ارشدهای تان را نجات دهید».

Tuesday, December 26, 2017

به آقازاده مُحسن هاشمی ایراد نمی توان گرفت....منصور امان..

به آقازاده مُحسن هاشمی ایراد نمی توان گرفت.... منصور امان.... پس از رییس فراکسیون "اصلاح طلبان" حُکومتی در مجلس شورای اسلامی، اکنون سر لیست آنان در انتخابات شورای شهر تهران نیز به گونه آشکار به پُشتیبانی از مواضع و تبلیغات دُشمنانه و دُروغین باند حاکم و دستگاه نظامی – امنیتی آن علیه مردُم مُعترض و خیزش آنان در سال ۸۸ برخاسته است. آقازاده مُحسن رفسنجانی که به تازگی طی یک "حماسه ماندگار" و روی تخت روان "اصلاح طلبان" به شورای شهر برده شد و با آرای آنها به ریاست آن نشانده شده، در نقش سُخنگوی آمران و عاملان سرکوبهای خونین ۸۸، با همان ادبیات و مضمون به روی جُنبش اعتراض مردُم چنگ و ناخُن کشیده است. او اعتراضها را "فتنه" خوانده، آن را به "کشورهای خارجی" نسبت داده، مُدعی "توهین به ساحت امام حُسین در عاشورا" شده و سرآخر ابراز شادمانی کرده که "فتنه با بصیرت و راهنماییهای مقام مُعظم رهبری سرکوب شد". به آقای مُحسن هاشمی ایراد نمی توان گرفت که چرا خود را لجن مال کرده و بر سر بازار به باند حاکم عرضه می کند. آقازاده رفسنجانی هیچگاه در جبهه مردُم نبوده، او فقط تلاش کرده روی دوش آنها سوار شود؛ در روزهای خوب صدارت پدرش به وسیله قُدرت و نُفوذ وی و در ایام غیبت این منبع و خانه نشینی، با لابی هر کسی که حاضر باشد برایش قُلاب بگیرد. بر این اساس تردید نباید داشت که "سر لیست اُمید" با درج نام خود در فهرست مجیزگویان باند حاکم، به منافع مُعینی چشم دوخته که از سطح ریاست شورای شهر تهران فراتر می رود و در کیسه آقای خامنه ای و دستگاه نظامی و امنیتی او ذخیره شده. دماغ آقازاده بوی کباب استشمام کرده و به خود وعده هایی داده است که برآورده شدن شان به گونه ای شوربختانه در رویای او خواهد تُرشید. سرمایه اندوزی چرکین آقای مُحسن رفسنجانی فقط یک رُسوایی سیاسی زودهنگام برای مُعرفی کنندگان و پُشتیبانان "اصلاح طلب" وی نیست. آنها البته قصد داشتند و دارند که از آقازاده اصل و نسب دار به عُنوان پُلی بین خود و باند حاکم و برای وصل به منبع قُدرت و ثروت استفاده کنند، اما ابتکار جدید او هزینه این کار را به طور پیش بینی نشده ای افزایش داده است. حمله او به مردُم معترض در نامُناسب ترین شرایط مُمکن برای "اصلاح طلبان" حُکومتی صورت گرفته است. آنها از یکطرف با سیل انتقادات و اعتراضها به عملکرد و سیاستهای خود و دولت آقای روحانی روبرو هستند و از طرف دیگر، باند ولی فقیه تا چانه در مُرداب یک نزاع فضاحت بار با محصول تقلُب انتخاباتی خود در سال ۸۸، آقای محمود احمدی نژاد، فرو رفته است که در آن "مُعجزه قرن" که آقای خامنه ای و همدستانش برای نشاندن او بر منصب ریاست جمهوری خون مردُم را در خیابان جاری کردند، "روانی" و "لات" خوانده می شود و اعضای دولتش با داغ اتهام جاسوسی و دُزدی بر پیشانی، در کوچه و بازار گردانده می شوند. امروز همگان می بینند که تمام "بصیرتی" که آقازاده نثار "مقام مُعظم رهبری" کرده، تُف سربالایی است که بر ریش "مُعظم له" فرود آمده. آقای مُحسن هاشمی با شفاف سازی از نگاه و رویکرد خود، دستچین کنندگان "لیست اُمید" را بیش از پیش زیر فشار برده است. گردانندگان باند "اصلاح طلب" حُکومتی زیر نام "شورای عالی اصلاح طلبان"، با نظارت استصوابی و فیلتر مُنتقدان و نامزدهای نامطلوب برای باند حاکم، لیست مزبور را سیاه کرده بودند. صدای ناهنجاری که اینک سر مُنتخب آنها آوا داده، پروسه بی اعتباری جمع مزبور از یکسو و ژرفش شکاف در "اصلاح طلبان" حُکومتی را از سوی دیگر نیروی تازه ای می بخشد. نه کُرنش چندش آور آقازاده رفسنجانی و نه گُزینش او از سوی "اصلاح طلبان" برای نامزدی شورای شهر و ریاست آن تصادُفی نیست. هر دوی آنها یک انتخاب آگاهانه سیاسی بر پایه نگاه و رویکرد مُشخصی به مردُم و به قُدرت است. آنها خیمه خود را در اُردوی قُدرت حاکم برافراشته اند و این توضیح می دهد که چرا با وجود دولت "تدبیر و اُمید"، "حصر" برچیده نمی شود، چرا "گُشایشی" در فضای امنیتی پدید نمی آید، چرا دانشگاه همچنان پادگان است، چرا زنان به استادیوم راه ندارند، چرا ... .

بازداشت همسر رضا شهابی و ۵۰ تن دیگر در مقابل وزارت کار...لیلا جدیدی.

بازداشت همسر رضا شهابی و ۵۰ تن دیگر در مقابل وزارت کار مندرج در جنگ خبرhttp://www.jonge-khabar.com/news/articlekhabar.php?id=178110 رادیو فردا- سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه خبر داد که ربابه رضایی،‌ همسر رضا شهابی،‌ فعال کارگر زندانی، همراه با ۵۰ تن دیگر به دست نیروهای ضد شورش و در مقابل ساختمان وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی بازداشت و به زندان اوین منتقل شدند. ‌ در این ارتباط، خبرگزاری ایلنا نیز بازداشت تعدادی از جمله خانم رضایی را تایید کرده است. پیش از این، ربابه رضایی اعلام کرده بود که صبح روز سه‌شنبه پنجم دی،‌ برای پیگیری وضعیت همسر زندانی‌اش به وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی خواهد رفت. وی اشاره کرده بود به این دلیل به آن وزارت خانه مراجعه می کند که وزیر کار متولی و مسئول امور کارگران است. پس از آن سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه از خانم رضایی حمایت کرد و شماری از کاربران شبکه های اجتماعی اعلام کردند که او را تنها نخواهند گذاشت. بر اساس گزارش‌ها، وضعیت جسمانی رضا شهابی، عضو زندانی سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، پس از دو سکته در زندان رجایی شهر کرج «وخیم» ‌است. در همین حال،‌ اتحادیه آزاد کارگران ایران خبر داد که نیروهای لباس شخصی و پلیس «به شکلی بسیار گسترده تا حدود دو کیلومتر از محل تجمع مستقر شده بودند». بر اساس گزارش‌ها، نیروهای ضد شورش اقدام به ضرب و شتم تجمع‌کنندگان کردند. این گزارش ها از سوی منابع رسمی جمهوری اسلامی ایران تایید یا تکذیب نشده است. در این میان،‌ کانال تلگرامی سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه اعلام کرد که حسن سعیدی،‌ عضو این سندیکا، به دلیل ضرب و شتم از سوی ماموران امنیتی در مقابل وزارت کار به اورژانس بیمارستان شریعتی منتقل شده است. از جمله کسانی که همراه با ربابه رضایی بازداشت شدند، حسن سعیدی، یاشار دارالشفا، روناک رضایی، محمد عادلی، فرهاد شیخی، عباس شهرابی، امیرعباس آذرم‌وند،‌ احسان محمدی، امیرحسین محمدی فرد، پویا جانی‌پور، مهدی توپچی، ریحانه انصاری، رومینا محسنی، محمد شباهتی و سیاوش امجدی بوده اند. در این میان، برخی اخبار حاکی از آزادی آقای دارالشفا است اما هنوز خبری در مورد وضعیت بازداشت شدگان منتشر نشده است. ربابه رضایی، همسر رضا شهابی، پیش از این و در گفت و گو با روزنامه جامعه فردا،‌در روز سوم دی، با اعلام اینکه وعده‌های زیادی برای رسیدگی به وضعیت این فعال کارگر زندانی داده شده است، گفته بود: «از دادستانی تا وزارت کار و مجلس قول رسیدگی دادند، اما متأسفانه تا امروز کسی کاری نکرده است و حتی اوضاع بدتر هم شده است». خانم رضایی افزوده بود که همسرش دو بار در زندان رجایی‌شهر کرج دچار سکته مغزی شده و همچنان وضعیت جسمانی اش وخیم است ولی با این وجود، از اعزام آقای شهابی به بیمارستان برای درمان ممانعت می‌شود. پیشتر سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه «مسئولان زندان و دادستانی تهران» را متهم کرده بود که به وضعیت رضا شهابی «بی‌توجهی می کنند». پیش از این، به گزارش کانال تلگرامی سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه ، خانواده رضا شهابی در آخرین ملاقات با او، در هفته گذشته دیده‌اند که پلک چشم چپ رضا شهابی «بی‌اراده بسته شده و از آن اشک می‌ریزد، سمت چپ لب‌هایش کج شده، موقع راه رفتن پای چپ را روی زمین می کشد، نیمه چپ صورتش ورم کرده و بی حس است و در زیر چشمشش فرو رفتگی ایجاد شده است». پیش از این نیز گزارش شده بود که آقای شهابی در روز ۲۲ آذر سکته خفیف مغزی کرده و در روز ۲۳ آذر هم با مشکلاتی مواجه شده است. همسر آقای شهابی به این پرسش جامعه فردا که درخواست این فعال کارگری زندانی در شرایط فعلی چیست، پاسخ داده بود: «در مرحله اول، بیماری ایشان باید به نحو مطلوبی پیگیری و اقدامات درمانی انجام شود. سپس باید به وضعیت محکومیت مجدد ایشان که ما آن را قبول نداریم رسیدگی شود و درخواست آزادی هر چه سریعتر همسرم را داریم». سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه در بیانیه‌ای در روز ۳۰ آذر، با اشاره به اینکه پزشک زندان رجایی شهر کرج، در آن هنگام حال وی را وخیم تشخیص داده بود، گفته بود که ‌مسئولان زندان، دو روز بعد، این فعال کارگری را به بیمارستان اعزام کردند. بر اساس این گزارش، پزشک متخصص بیمارستان «امام خمینی» تهران هم برای رضا شهابی «رادیو گرافی، رادیو تراپی دابلر و آزمایش» تجویز کرد ولی به دستور رئیس زندان رجایی شهر،‌ او را بستری نکردند و دوباره به زندان بازگرداندند. این تشکل کارگری با اعلام اینکه «هر لحظه ممکن است اتفاق غیر قابل برگشتی برای رضا شهابی رخ دهد»‌، خواستار اقدامات درمانی فوری برای وی شده بود.

رویدادهای هنری آبان ماه ۱۳۹۶....فتح الله کیاییها

رویدادهای هنری آبان ماه ۱۳۹۶..... فتح الله کیاییها.... مقدمه.... و اینگونه بود که قصه گوی گلزار خاوران، از میانمان رفت.... آرام آرام کیف دستی اش را گشود. تصویر نوه هایش را یک به یک بوسید، بویید و در کیف دستی گذاشت. سپس دخترانش را و پسرانش را. خواهرهای خجالتی و برادران خنده بر لب. نوبت که به مادران رسید شرمگین شد. زیر لب قصه ای خواند تا شادشان کند. اما قصه پراز درد بود، پس به ترانه برخاست. ترانه های خلق. آنجا که کوه ها گل گل گل آفتابو میکارن. لبخند بر چهره مادران نشست. دشت، دشت خاوران بود و لاله زار خون جوانان. مادران در سوگ که نه، در فریاد. پدران پای در زنجیر، به اعتراض لب به ترانه گشوده. پیرمرد که گرمی آفتاب را بر شانه های خسته خود داشت، یکی یکی آنها را در کیف دستی اش گذاشت و رفت. علی اشرف درویشیان در هفتاد و شش سال عمر پربار خویش قصه گوی دردها و رنجها و آلام انسانی بود. نگاه تیزبین و جستجو گرش یک آن کودکان کار، کارورزان و تهی دستان جامعه را از نظر دور نداشت؛ کسانی را که به حاشیه رانده شده و تحت ستمی مضاعف به بیگاری گرفته شده بودند و در نظام واپسگرای سرمایه، به پشیزی گرفته نمی شدند، پیر زنان و مردانی که در پس عمری کار، اینک به حال خویش رها شده تا در تنهایی و فقر و مسکنت بمیرند. او طی این سالها دو رمان به نامهای "سالهای ابری" و سلول هجده" از خود به جای گذاشت و مجموعه داستانهایی نظیر: "ازین ولایت"، "از ندارد تا دارا"، "آبشوران"، "درشتی"، "شب آبستن است"، "همراه آهنگهای بابام"، "فصل نان"، داستانهای تازه داغ" و انبوهی ترجمه و مقاله و آثار متنوع دیگر. او در رمانهای "از این ولایت" و "آبشوران" از کودکانی سخن می گوید که "بدترین نوع زندگی" را از سر می‌ گذرانند. کودکانی مانند کودک بیمار "گازولک" یا دختربچه داستان "هتاو" که در کودکی به ازای بدهی پدر به خانه شوهر می‌ رود و شب زفاف در اثر خونریزی داخلی می‌ ‌میرد. درویشیان در گفتگویی با علی کاکاوند در باره شخصیتهای داستانهایش می‌ گوید: "این بچه ‌ها، شاگردهای من بودند. ناشتا سر کلاس غش می‌ کردند، سال به سال چیزی روی آتش نمی‌ جوشید که اینها بخورند، سالیانه گوشت نمی‌ خوردند و بعد هم، "آبشوران" که خانواده‌ خودم بودند، خودمان بودیم، من و برادرهایم بودیم." علی اشرف درویشیان، قصه گوی گلزار خاوران رفت و دیگر در میانمان نیست. نیست تا به بیند که به 90 درصد کودکان کارش، تجاوز می شود. رفت و ندید که خشم طبیعت چگونه فرزندانش، کولبران رنج را در سینه خویش ماوا داده . او رفت و دیگر نیست اما یادش ماندگار است و دریچه ای که به روی واقعیت باز کرد، همیشه گشوده می ماند. ادبیات "شب شرقی ـ غربی نسرین" به دو زبان خوانده شد فهيمه فرسايی، نويسنده ايرانی، در محل انتشارات و کتابفروشی فروغ در شهر کلن رمان تازه خود را به زبان آلمانی برای علاقمندان خواند. خانم فرسايی که آثار فارسی ‌اش به زبان آلمانی هم ترجمه شده‌، اين بار آخرين رمانش "کاساندرا مقصر است" را خود به زبان آلمانی بازنويسی يا به عبارت بهتر، نو نويسی کرده و با عنوان "شب شرقی ‌ـ ‌غربی نسرين" به چاپ رسانده است. خانم فرسايی پيش از خواندن کتاب از شخصيت اصلی داستان نسرين گفت که يک تصادف دوچرخه او را به بيمارستان می ‌کشاند. راوی داستان در قالب بيان مشکلاتی که در بيمارستان با آنها روبرو می ‌شود، ناهمواریها و ناهنجاریهای زندگی يک مهاجر ايرانی در آلمان را مطرح می‌ کند و سر انجام به اين نتيجه می‌ رسد که جز به خود به هيچ چيز و کس ديگری نمی‌ تواند اطمينان کند. موسیقی آرش کمانگیر به روایت کر ایرانی و ارکستر سوئدی "بروالد هالن"، خانه ارکستر سمفونیک رادیوی سوئد، روز شنبه گذشته میزبان پرشین اپیلوگ"، یک اوراتوریوی ایرانی بود که بر اساس شعر آرش کمانگیر، نوشته سیاوش کسرایی، و با ترکیبی از یک گروه کر ایرانی، یک گروه کر سوئدی و یک ارکستر سوئدی به اجرا درآمد. اوراتوریو قطعه ای آوازی و چند بخشی با همراهی ارکستر و آواز جمعی است که افشین خائف از حدود دو سال پیش با گروه کر ایرانی "آفتاب"، تمرینات آن را آغاز کرده بود و در نهایت با همراهی گروه کر سوئدی "آکادمیسکا" و ارکستر آکادمیسکا در استکهلم این برنامه را به روی صحنه برد. افزوده بر گروههای یاد شده، سیاوش جوادی، خواننده تنور ساکن سوئد و کاملیا دارا به عنوان سولیست سوپرانوی مهمان از اتریش در اجرای این کنسرت همکاری داشتند. این دو تکخوان و گروه صد نفره خوانندگان کر و نوازندگان ارکستر، "پرشین اپیلوگ" را در ۲۳ قطعه روی صحنه اجرا کردند که به گفته برگزارکنندگان برنامه، در نوع خود نخستین و بزرگ ترین اجرای یک اوراتوریوی ایرانی در اروپا است. موسیقی دان صلح، هفتاد و پنج ساله شد روز ۱۵ نوامبر ۲۰۱۷ مصادف بود با ۷۵ سالگی دانیل بارنبویم؛ هنرمندی که به جادوی موسیقی و تاثیر صلح ‌آور و آشتی‌ دهنده‌آن باور دارد. او پیش از آن که به "نبوغ" خود به عنوان یک موسیقیدان ببالد، خود را جهان ‌وطنی یهودی‌ ‌تبار می‌ داند که رسالتی جز اشاعه‌مهر و دوستی، آن ‌هم با نواهای واگنر، بتهوون، شومان، مالر، ایزابل ماندری و یورک هولر ندارد. بارنبویم ۱۵ نوامبر ۱۹۴۲ در بوئنوس آیرس، پایتخت آرژانتین، به دنیا آمد و از سال ۱۹۵۲ به بعد در اسراییل بزرگ شد. او از پنج سالگی نواختن پیانو را از مادرش و سپس از پدرش آموخت. هفت ساله بود که اولین کنسرتش را به همراه "مارتا آرگریش"، یکی دیگر از استعدادهای پیانو نوازی در آرژانتین اجرا کرد. بارنبویم که در ژانویه‌سال ۲۰۰۸ شهروندی فلسطین را اختیار کرده، بر این باور است که با "موسیقی می‌ توان مرزها را درهم شکست و به ‌جای کینه و دشمنی، برای جهانیان صلح و دوستی به ارمغان آورد". این رهبر ارکستر مسالمت ‌جو که به دلیل انتقادهای کوبنده‌ اش از سیاستهای فلسطینی ‌ستیز اسراییل در این کشور به عنوان "چهره ‌ای جنجالی" معرفی شده، برای درهم شکستن مرزها، در سال ۱۹۹۹ "ارکستر ديوان شرقی - غربی" را پایه گذاشت. هدف این ارکستر، برقراری گفت ‌وگو بین فرهنگهای گوناگون در منطقه‌ خاورمیانه از راه موسیقی است. سینما علی صمدی احدی و جایزه انجمن کارگردانان آلمان جایزه انجمن کارگردانان آلمان، "متروپولیس"، در بخش فیلم کودکان به علی صمدی احدی، کارگردان ایرانی آلمانی، اهدا شد. صمدی به خاطر فیلم "پترسون و فیندوس" این جایزه را دریافت کرد. جایزه فیلم سینمایی متروپولیس به فیلم "مه در آگوست" ساخته کارگردان آلمانی "کای وِسل" اهدا شد. این فیلم به همراه فیلم علی صمدی از سوی انجمن رسانه ‌استان "نوردراین وست ‌فالن" که محل زندگی علی صمدی است، برای این جایزه پیشنهاد شده بودند. هنرمندی که از گیتار اسلحه می سازد فیلم مستند "وقتی خدا خوابه" در سینماهای آلمان و جشنواره ‌های گوناگون به نمایش درآمده است. این فیلم به فتوای مراجع شیعه علیه شاهین نجفی می‌ پردازد و همزمان از کلیشه‌ های رایج درباره اسلام و مسلمانان دوری می‌ کند. "وقتی خدا خوابه" در اصل عنوان کتابی از شاهین نجفی است که در آن بخشی از زندگینامه و ترانه ‌های این خواننده، نوازنده و آهنگساز ایرانی درج شده است. "تیل شاودر" (Till Schauder)، فیلمساز آلمانی کتاب را خوانده و به گفته خودش، از تنها چیزی که خوشش آمده عنوان کتاب بوده و به همین دلیل آن را برای فیلم مستند خود درباره شاهین نجفی انتخاب کرده است؛ فیلمی که در حال حاضر در سینماهای آلمان و جشنواره ‌های بین ‌المللی اکران می‌ شود. این مستند ۸۸ دقیقه ‌ای پرتره شاهین نجفی نیست، بلکه تبلور ترس و اضطراب درونی اوست؛ وضعیتی که باعث انفعال او نشده، بلکه برعکس، به گفته خودش او را به رزمنده‌ ای تبدیل کرده که با "سلاح گیتار در جنگی نابرابر" علیه افراط گرایی دینی و تابوهای اجتماعی به پا خاسته است. انتقاد راسل کرو از رفتار دولت استرالیا با پناهجویان "راسل کرو"، هنرپیشه مشهور نیوزلندی، در توییتی آنچه هم اکنون در جزیره "مانوس" در حال رخ دادن است را "وحشتناک" خواند. او که در چهار سالگی با خانواده‌ اش به استرالیا مهاجرت کرد و ده سال هم در این کشور مانده، نوشت: "فقط تصور کنید یکی از کسانی که الان در این اردوگاه است، برادر، دایی، عمو یا پسر شما باشد. دنیا شاهد رفتار استرالیا است و ما شبیه آدمهای احمقیم." او در یکی از توییتهایش خطاب به منتقدانش نوشت: "شما می توانید مقالات احمقانه در این مورد بنویسید، به من حمله کنید یا مرا ساده ‌لوح بخوانید، اما اینها هیچکدام این واقعیت را عوض نمی‌ کند که آنچه استرالیا با این افراد در جزیره مانوس می ‌کند، وحشتناک است." این نخستین بار است که یک ستاره سرشناس به این شکل با صراحت و با تاکید به آنچه در مانوس می‌ گذرد، واکنش نشان می‌ دهد. جشنواره فیلم رم دوازدهمین جشنواره جهانی فیلم رم تلاش داشت در شهری که به "شهر سینما" شهره است و پیوند غریبی با شاهکارهای تاریخ سینما - از فیلم های نئورئالیستی تا جهان رویایی فلینی - دارد با شکل و شمایلی متفاوت، جدای از جشنواره ‌های رقابتی نظیر ونیز قرار گیرد تا شاید مجبور به رقابت با آنها نباشد. از این رو تنها داوران این جشنواره تماشاگران هستند و تنها جایزه آن امسال به فیلم "بورگ/ مک انرو" ساخته "یانوس متز پدرسون" از دانمارک رسید. فیلم، داستان رویارویی "بیون بورگ" و "جان مک انرو"، دو تنیس باز برتر جهانی در دهه ۸۰ را روایت می کند. فیلمساز می ‌گوید این فیلم نسخه تنیسی فیلم "گاو خشمگین"، ساخته تحسین شده "مارتین اسکورسیزی" است. یکی از جذاب ‌ترین بخشهای جشنواره رم که به ویژگی آن بدل شده، بخشی است با نام "برخورد نزدیک" که در آن چهره ‌های شاخصی حضور پیدا می‌ کنند و در یک جلسه بی ‌پرده درباره فیلمها و علایق خود سخن می‌ گویند. شاخص‌ ترین چهره امسال که دیدار نزدیک او خیلیها را بر سر شوق آورد، "دیوید لینچ" بود؛ فیلمساز آمریکایی که این روزها کمتر فیلم می ‌سازد، اما کماکان ردپای او را در انواع دیگری از آثار هنری می ‌توان یافت. موزه، نمایشگاه از انقلاب تا جنگ موزه "تیت مدرن" لندن نمایشگاهی با عنوان "کتابهای مصور ایرانی: از انقلاب تا جنگ" برگزار کرده که تا سوم دسامبر /۱۲ آذر ماه برپاست. کتاب - عکسهایی که در این بخش به نمایش درآمده، رویدادهای قیام ۱۳۵۷ و جنگ ایران و عراق را به تصویر می ‌کشد و شامل آثاری از عکاسهای سرشناس ایرانی از جمله بهمن جلالی، کاوه گلستان، مریم زندی، سیف ‌الله صمدیان و آلفرد یعقوب ‌زاده است. کتابها و تصویرها متعلق به مجموعه‌ شخصی "مارتین پار"، عکاس مستند و خبری مطرح بریتانیایی، است. مخاطب در طول بازدید از آثار، در یک سوی اتاق ‌با عکسهای سیاه ‌و سفید خرمشهر در زمان جنگ روبرو می‌ شود. این‌عکسها در واقع صفحات کتاب "خرمشهر" اثر بهمن جلالی هستند. این کتاب در سال ۱۳۶۱ در ابعاد بزرگ چاپ شده تا بتوان به راحتی آنها را جدا کرد و به صورت پوستر به کار برد. چاپ عکسها روی دیوار بدون قاب و هیچ واسطه ‌ای، حالت پوستر نصب شده را تداعی می ‌کند. بهمن جلالی از جمله عکاسان ایرانی است که به همراه همسرش رعنا جوادی وقایع قیام و جنگ را به تصویر کشیدند. "روزهای خون، روزهای آتش" کار مشترک آنهاست از آن روزها که در همین مجموعه نیز به نمایش درآمده است. هنرهای تجسمی افغانستان در ایران آثار هنری دهها هنرمند افغان از سراسر جهان در فرهنگسرای نیاوران تهران به نمایش گذاشته شده است. نام این نمایشگاه را "نیمروز" گذاشته ‌اند که هم یکی از استانهای افغانستان است و هم به معنای زمانی از روز است که خورشید در بالاترین حد تابش قرار دارد. در این نمایشگاه که روز جمعه ۱۲ آبان/عقرب گشایش یافت و تا دو هفته ادامه خواهد داشت، آثار ۵۳ هنرمند افغان در ژانرهای مختلف هنرهای تجسمی انتخاب شده تا چهره دیگری از افغانستان را به مخاطبان ساکن ایران معرفی کند؛ چهره ‌ای که بر روایت جنگ، فقر و خشونت تمرکز ندارد، بلکه تراوش‌ محض هنری اذهان هنرمندان این کشور را به نمایش می‌ گذارد. با این حال ذهنیت و منبع الهام هنرمندی که به کشوری مثل افغانستان تعلق داشته باشد، نمی‌ تواند جدا از روایتهای غالباً غمگنانه آن جامعه باشد. شاید به همین دلیل است که یکی از آثار چیدمانی این نمایشگاه یک گور دسته ‌جمعی است. یا یکی از نقاشیها زنی را در برقع نشان می ‌دهد که سازی در دست دارد و در اطرافش پرندگان سیاه چرخ می ‌زنند و باد پنکه،‌برقعش را کمی کنار زده تا پاهای پرهنه ‌اش نمایان شود. یا عکسی که کودکی خندان را نشان می‌ دهد که در میان تلی از آشغال لم داده است. تاتر فستیوال تاتر ایرانی در کلن بیست و چهارمین جشنواره تئاتر ایرانی در شهر کلن آلمان از 16 نوامبر/ 25 آبان به مدت ده روز برگزار می شود. در این جشنواره نمایشها و رقص‌ نمایشهای گوناگون به زبان فارسی و آلمانی اجرا خواهد شد. فستیوال تئاتر ایرانی کلن ۲۴ سال پیش با تلاش و کوشش مجید فلاح زاده و بهرخ حسین بابایی، همسر او بنیان گذاشته شد. آنها از دست ‌اندرکاران تئاتر ایران بودند و با قدرت گرفتن رژیم جمهوری اسلامی ناچار به تبعید و ترک وطن شدند. این فستیوال کار خود را با هنرنمایی مریم آخوندی و با نمایش کلاژی از نمایشهای مجید فلاح ‌زاده، استاد و هنرمند فقید تئاتر ایران آغاز کرد. نیلوفر بیضایی، محمدعلی بهبودی، رضا علامه زاده در این جشنواره کارهای خود را به نمایش می گذارند. شعر ماه ! جهان، جهان آشفتگی و دگرگونی است. همه چیز در هم تنیده و بر خویش پیچیده است. معنای هر قصه یا شعر آن نیست که می پنداری، بلکه در پیچاپیچ خویش نهانگاه بسیاری نگفته هاست؛ رازها و رمزها و تلاش برای ایجاد تفکر. قصه همان قصه است و کلمات همان کلمات، اما... اما... اما... . شاملو گفت "قصه نیستم که بگویی، نغمه نیستم که بخوانی، صدا نیستم که بشنوی" ... پس چیست این معمای پوست در پوست و چنبره زده در خویش؟ شاید که به روایت اخوان ثالث "کسی راز مرا داند، که از این رو به آن رویم بگرداند" و شعر منتخب این شماره چنین است. نباید فریب معنی اولیه و روان کلمات را بخورید، آنها ماسکی بر چهره دارند و اغواگرند. نقاب برچیدن از هنر، تفکر است و هنرمند این زمانه چونان حافظ در هفتصد سال پیش، تو را و ذهن تو را به چالشی جدی فرا می خواند. جهان تغییر یافته و مبارزات طبقاتی سمت و سویی دگر یافته. رسانه های تبلیغاتی همگام با سیاستهای سرمایه داری با هزار و یک شعبده در کار است تا جهان را درسته ببلعد و در این وانفسا، هنرمند چاره ای جز "من درد مشترکم، مرا فریاد کن" ندارد. به شعری از ابوالقاسم فرهنگ توجه کنید: از هم پاشیده و آشفته کمی بر کرانه ی بیهودگی قدم آهسته می رود خرچنگ و عقرب ِ زُلف و انجیر در نوک در فضا چشم نگاره ای از تابش ِنور بارانی از ترانه و خون و گروه ها گروه تشنه از هم پاشانده شده و درهم شکسته و گیج کنار برجهای دوقلو ایستاده ایم کنار لبه های نان و جنون و چالش گلوله و باران خون (ابوالقاسم فرهنگ) (منابع: رادیو زمانه، رادیو فردا، دویچه وله، بی بی سی، جنگ خبر) منبع: نبردخلق شماره ۳۹۱، چهارشنبه اول آذر ۱۳۹۶ - ۲۲ نوامبر ۲۰۱۷

Monday, December 25, 2017

همبستگی برای عدالت و پشتیبانی از رضا شهابی.....لیلا جدیدی.

همبستگی برای عدالت و پشتیبانی از رضا شهابی..... لیلا جدیدی.... جرم آقای رضا شهابی، این کارگر مبارز و فداکار، مطالبه حقوق عادلانه کارگران و زحمتکشان کشور است. وی به دلیل طرح این خواست طبیعی و به حق، در سال ۱۳۸۹ بازداشت و به شش سال زندان محکوم شد. پس از یک مرخصی برای درمان و جراحی، بار دیگر و پس از به پایان رسیدن دوران زندان، به یکسال دیگر اسارت محکوم گردید. رضا شهابی سمبل حقوق پایمال شده کارگران و زحمتکشان ایران و نمونه پایداری و شرافت انسانی است. آقای شهابی طی دو هفته، دو بار سکته مغزی کرده است. در آخرین ملاقات با همسرش، پلک چشم چپ وی بی اراده بسته شده و ریزش اشک داشته، سمت چپ لبهایش کج شده، هنگام راه رفتن پای چپ را به روی زمین می کشیده و نیمه چپ صورتش ورم کرده و بی حس بوده است. پزشکان دستور درمان فوری وی را داده اند، اما وی به زندان بازگردانده شده است. به گفته زندانیان رجایی شهر و سازمان عفو بین الملل، وضعیت زندانیان در این زندان آنقدر وخیم است که زندانیان برای ساده ترین حقوق انسانی ناچار دست به اعتصاب غذا می زنند. رضا شهابی نیز مدتی در اعتصاب غذا بسر برد. محمد علی جوادی فروغی، وکیل دادگستری، می گوید: "براساس قوانین ویژه زندانیان باید به وی سریعا مرخصی استعلاجی داده شود و یا در بیمارستان خارج از زندان بستری شود." رفتار جمهوری اسلامی با فعالان مدنی، حقوق بشری و فعالان صنفی آنقدر وقیحانه و غیرانسانی است که بسیاری از مراجع و تشکلهای ایرانی و بین المللی بارها به آن اعتراض و در این باره اعلام خطر کرده اند. نمونه ای از این نهادها، شماری از تشکلهای کارگری در ایران، پنج سندیکای بزرگ کارگری در فرانسه، اتحاد کارگران بخش خدمات در آلمان با بیش از ۲.۲ میلیون عضو، برخی از سازمانهای حقوق بشری، نظیر عفو بین الملل و دیدبان حقوق بشر و ... می باشند. بسیاری از این تشکلها و نهادها و همچنین اتحادیه آزاد کارگران ایران، سندیکای نیشکر هفت تپه، سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه ، فدراسیون جهانی کارگران جمل و نقل، فدراسیون بین المللی اتحادیه های کارگری و اتحادیه جهانی کارگران صنعتی از رضا شهابی حمایت کرده و خواستار آزادی او شده اند. کارگران، فعالان کارگری، مردم انساندوست و عدالتخواه، تشکلها و نهادهای کارگری، دانشجویی و معلمان، زنان و مردان آزادیخواه! روز سه شنبه ۵ دی ماه، ساعت ۱۰ صبح، در مقابل ساختمان وزارت کار در خیابان آزادی تهران دوش به دوش ربابه رضایی، همسر رضا شهابی، و همبسته با نهادهای کارگری ایران و جهان احقاق حق کنیم. بخواهیم که بیماری رضا شهابی به فوریت پیگیری و درمان شود، به محکومیت غیر قابل قبول او رسیدگی شده و خواهان آزادی سریع و بدون قید و شرط او شویم.

Sunday, December 24, 2017

فراخوان به تجمع در مقابل وزارت کار در حمایت از رضا شهابی- سه شنبه 5 دیماه ساعت 10 صبح...

فراخوان به تجمع در مقابل وزارت کار در حمایت از رضا شهابی- سه شنبه 5 دیماه ساعت 10 صبح...... اوضاع جسمی رضا شهابی وخیم است و بعد از دو بار سکته هیچ اقدام موثری برای درمانش انجام نشده است. همچنین چند ماه از تاریخ آزادی وی میگذرد اما برای آزاد کردن او هم هیچ اقدامی صورت نگرفته است. این در حالی است که مسوولین امنیتی و قضایی قول داده بودند که در صورت شکستن اعتصاب غذا، وی را آزاد خواهند کرد. همسر رضا شهابی اعلام کرده که برای پیگیری وضعیت رضا و برای رساندن صدای دادخواهی او و خانواده به وزارت کار مراجعه خواهد کرد. کمپین دفاع از رضا شهابی بدینوسیله از همه ی کارگران منجمله کارگران شرکت واحد، دانشجویان، معلمان و تمامی انسان های آزاده میخواهد که برای همراهی با همسر رضا شهابی و در اعتراض به وضعیت وخیمی که برای رضا شهابی ایجاد کرده اند به یاری همسر وی شتافته و در روز سه شنبه ۵ دی ساعت 10 صبح به وزارت کار مراجعه کرده و دست به تجمع اعتراضی بزنند. صدای اعتراض رضا و صدای دادخواهی او و خانواده اش، باشیم. .کمپین دفاع از رضا شهابی

Saturday, December 23, 2017

هراس از سُقوط روحانی، علم الهدی و خاتمی را مُتحد کرد......منصور امان.

.هراس از سُقوط روحانی، علم الهدی و خاتمی را مُتحد کرد... ....منصور امان به طور غیرمُنتظره و همزمانی آقای حسن روحانی از جانب دو باند حُکومتی که رقیب یکدیگر به حساب می آیند، مورد پُشتیبانی قرار گرفته است. آقای احمد علم الهدی، یک مُخالف سرسخت دولت از باند حاکم از یکسو و آقای مُحمد خاتمی، یک چهره شُهره "اصلاح طلب"، در سوی دیگر، در حمایت از وی به وحدتی بی پیشینه رسیده اند. آقای علم الهدی در نماز جُمعه که به طور معمول از آن به عُنوان تریبونی علیه دولت و رییس اش استفاده می کند، در یک چرخش تماشایی سینه در برابر هر دوی آنها سپر کرد و گفت: "در این کشور کسی حق تخریب مسوولی که به وسیله حُجت امام زمان نصب شده را به هیچ عُنوان ندارد. [رهبر] گفت که شُما را به عُنوان رییس جمهور جمهوری اسلامی منصوب می کنم و وقتی ولی امر مُسلین و حُجت امام زمان این جُمله را گفت، کسی حق تخریب یا توهین ندارد." میزان اصرار خلیفه خودسر خُراسان در ابراز و نمایش حمایت از آقای روحانی را می توان از غُبار رویی وی از استدلال "امام زمان" و دست غیبی دریافت. باند آقای خامنه ای پیش از این برای ایجاد مصونیت در برابر حملات و جلب حمایت از آقای احمدی نژاد، گُماشته ولی فقیه بر منصوب ریاست جمهوری، به گونه گُسترده ای به این استدلال توسُل می جست. اکنون چنین به نظر می رسد که آقای روحانی نیز به حمایتی از همین جنس از زبان مُبتکران اش احتیاج پیدا کرده باشد. با این حال، فقط باند ولی فقیه نیست که نیاز رییس دولت "تدبیر و اُمید" را دریافته است. چند روز پیش از او، حُجت الاسلام مُحمد خاتمی از طرف باند مغلوب "اصلاح طلب"، لباده به کمر بسته بود تا با عبارات و کلماتی مُتکی به تئوری توطئه و اتهامات پُلیسی به منتقدان زیر بال آقای روحانی را بگیرد. وی که به نظر می آید به گونه خوش هنگامی از حصرک دادگاه ویژه روحانیت بیرون آمده، حُکم داد: "آقای روحانی را مُوفق می دانیم و این موج تخریبی به وجود آمده را هدفمند و دسیسه ای برنامه ریزی شده برای مایوس کردن مردُم می دانیم." اشاره مُشترک آقایان علم الهدی و خاتمی به "تخریب" آقای روحانی، مُتوجه "موج" سرخوردگی بدنه اجتماعی "تدبیر و اُمید" و قُدرت گرفتن صدای اعتراضهایی است که از همه سطحها و لایه های جامعه به گوش می رسد. کارمندان، کارورزان و بازنشستگان علیه فشارهای ریاضتی سر به اعتراض برداشته اند و شهرهای بُزُرگ و کوچک کشور به میدان سربرآوردن نارضایتی و بازخواست "نظام" بدل گردیده. به مُوازات آن، برای نخُستین بار مساله فساد حُکومتی به سطح اعتراضهای خیابانی کشیده شده و غارت شدگان به گونه مُستقیم علیه حاکمیت و مسوولان آن از آقایان صادق لاریجانی و حسن روحانی تا شخص آقای خامنه ای صف آرایی کرده اند. در همین حال از داخل زندان تا مرکز جامعه، مُداخله کوشندگان سیاسی و مدنی، فعالان فرهنگی، کُنشگران صنفی، دانشجویان، زنان و جوانان برای اصلاح و تغییر با صراحت و جسارت افزایش می یابد. اینان همگی، - صاف و ساده - سهم خود از "عقب نشینی قهرمانانه" را می خواهند و "رونق اقتصادی" و "گُشایش فضای امنیتی" که به آنها وعده داده شده بود را طلب می کنند. آنها خود به جُنبش درآمده اند، زیرا اُمیدی به تحرُک سازنده در "بالا" و برآورده شدن انتظارات شان ندارند. این نگاه و نوع ارزیابی جامعه نسبت به حُکومت، در جریان زلزله کرمانشاه و کارزار کُمک رسانی به آسیب دیدگان، به روشنی و به گونه هراس آور بیان مادی یافت. صف بندی شکل گرفته، در حال خُنثی کردن کارکرد آقای روحانی به عُنوان کاتالیزاتور دوران انتقال عقب نشینی هسته ای است. رسیدن این "موج" به لایه های نزدیک یا زیر مجموعه های "تدبیر و اُمید"، زنگ خطر را با تمام قُدرت برای "نظام" به صدا درآورده و ژرفا و گُستره نارضایتی و بی اعتمادی را برای آن مفهوم کرده است. با سُقوط آقای روحانی از این پرتگاه، ریسمانی که باند ولی فقیه برای خُروج از بُحران هسته ای و باند "اصلاح طلب" با هدف بازگشت به قُدرت خود را با آن به وی بسته بودند، به تله ای مرگبار تبدیل می شود. این چشم انداز هولناک و تلاش برای جلوگیری از شکل گرفتن آن، آقایان علم الهدی و خاتمی را در این نُقطه به وحدت رسانده است.

این آخرین تکانه نیست..امید برهانی.

این آخرین تکانه نیست...... امید برهانی... تقریبا هر روز خبری از زلزله در یکی از شهرهای کشورمان می شنویم. براساس آمارهای منتشر شده از سوی مرکز زمین شناسی ایران، تمام شهرهای بزرگ کشور بر روی گسلهای قدرتمند و یا حوالی آنها قرار گرفته اند و از ۶۷۸ شهر کشور فقط ۲۰ شهر از نظر زلزله کم خطر بوده و اکثر روستاهای کشور نیز با وقوع زلزله با شدت ۵ درجه ریشتر و شهرها با زلزله ۶ درجه ریشتر به شدت آسیب می بینند. با وقوع زمین لرزه در غرب کشور، بار دیگر نظر کارشناسان، رسانه ها و مسوولیت ناشناسان به این حادثه طبیعی، به ویژه در کلان شهرها جلب شده است. "۱۴۰ هزار هکتار از مساحت شهری کشور، بافت فرسوده، تاریخی و حاشیه نشین است"، این خبر را مجید روستا، عضو هیات مدیره شرکت مادر تخصصی عمران و بهسازی شهری ایران، اعلام کرد و عنوان داشت که بیش از ۱۹ میلیون نفر در این بافتها در سطح کشور زندگی می‌ کنند که عمده آنها نیز بافتهای فرسوده و سکونت گاههای غیر رسمی است. جدا از تمام مشکلات و حواشی بافتهای فرسوده، جان بیش از ۱۹ میلیون انسان در پی وقوع بلایای طبیعی همچون زلزله، سیل و یا حتی یک باران شدید در خطر است. زیاد دور نیست؛ فروردین سال گذشته زمین ‌لرزه ‌هایی با شدت زلزله غرب کشور و بسیار مشابه زمان و شرایط رخداد آن، در ژاپن رخ داد. طبق آمار و اطلاعات به دست آمده، کمتر از ۵۰۰ نفر زخمی و کمتر از ۲۰ نفر در این حادثه کشته شدند. اگر دقیق‌ تر به این مشکل بسیار خطرساز که گوشه ‌ای دردناک از آن در زلزله شدید غرب کشور، کرمانشاه و سر پل ذهاب به نمایش در آمد نگاه کنیم، ۲۵درصد جمعیت کشور هم ‌اکنون در معرض خطر هستند. آیا کسی از زمان زلزله بعدی در کشور و مکان آن خبر دارد؟ کدامیک از پایوران حکومتی متولی و مسوول پیگیری رفع مشکل بافتهای فرسوده هستند؟ وظیفه دولت و وزارت راه و شهرسازی به عنوان تنها نهاد تخصصی متولی شهرسازی و بافتهای فرسوده در کنار شهرداریها به عنوان نهادهای محلی پیگیر امور شهرسازی چیست؟ بحث و پیش بینی علمی مقیاس ریشتر برای اندازه‌ گیری شدت زمین ‌لرزه است که میزان انرژی آزاد شده در زلزله را نشان می ‌دهد. مقیاس ریشتر بر اساس لگاریتم بوده و براساس بیشترین مقدار جابه ‌جایی افقی در کانون زلزله که توسط دستگاه لرزه ‌نگار ثبت شده مشخص می شود. اضافه شدن هر یک درجه به شدت زلزله، انرژی آزاد شده آن را تقریبا ۳۱٫۶ برابر بیشتر می کند. زلزله ‌های به شدت کمتر از ۴ ریشتر، بارها در طول ماه و حتی در یک روز اتفاق می ‌افتند، اما اغلب توسط انسان حس نمی‌ شوند و خطری نیز به همراه ندارند. در مقابل، زلزله ‌های بالای ۶ ریشتر چندان شایع نیستند. براساس پژوهش "راجر بیلهام" از دانشگاه "کلرادو" و "ربکا بندیک" از دانشگاه "مونتانا"، پیش‌ بینی می ‌شود که وقوع زلزله های بزرگ و ویرانگر در سال ۲۰۱۸ افزایش خواهد یافت. دلیل این امر، کاهش سرعت چرخش زمین به دور خود است. به گفته بسیاری از دانشمندان سرعت حرکت وضعی زمین به طور متناوب در حال کاهش است و این کاهش سرعت دلیل محکمی بر افزایش وقوع زمین لرزه های بزرگ است. دانشمندان در این مورد هشدار داده‌ اند که تغییرات در سرعت حرکت وضعی زمین می ‌تواند فعالیتهای لرزه ‌ای شدید را به ویژه در مناطق بسیار پرجمعیت گرمسیری ایجاد نماید. پژوهش بیلهام و بندیک که به نشست سالانه انجمن زمین ‌شناسی آمریکا ارایه گردید، به ارتباط بین چرخش زمین و همچنین فعالیتهای لرزه ‌ای در ماه می پردازد. بیلهام اعلام کرد که ارتباط بین چرخش زمین و وقوع زمین لرزه، بسیار تنگاتنگ است و همین امر باعث می‌ شود تا تعداد زلزله های بزرگ و شدید در سال آینده افزایش یابد. مطالعات آنها وجود پنج دوره زمانی که در مقایسه با زمانهای دیگر، تعداد زلزله های شدید در آنها بیشتر بوده را نشان می دهد. بیلهام می گوید که در این دوره ‌ها بین ۲۵ تا ۳۰ زلزله قدرتمند در سال به وقوع پیوسته است. به گفته وی این آمار در بقیه زمانها به طور متوسط حدود ۱۵ زمین ‌لرزه در سال بوده است. این محققان سعی کردند تا رابطه بین این دوره ‌ها، فعالیتهای لرزه ‌ای شدید و سایر عوامل را بررسی و کشف کنند. براساس مطالعات آنها وقتی سرعت چرخش زمین کمی کاهش یابد، وقوع زلزله های بزرگ نیز امکان پذیر خواهد شد. تحقیقات این دو دانشمند نشان می‌ دهد که طی ۱۵۰ سال اخیر، وقتی زمین با کاهش سرعت چرخشی مواجه شد، یک دوره‌ زمانی نزدیک به ۵ ساله از وقوع زلزله ‌های ویرانگر شکل گرفت. این نتایج به دست آمده بسیار مهم هستند، زیرا چرخش زمین، کمی بیش از چهار سال پیش، یکی از کاهشهای دوره ‌ای خود را آغاز کرده است. به گفته بیلهام، سال آینده شاهد تعداد قابل توجهی زلزله های بزرگ و شدید خواهیم بود. وی می افزاید که سال جاری نسبت به سال آینده، سالی ایمن است، زیرا تاکنون فقط حدود ۶ زمین ‌لرزه شدید اتفاق افتاده است. براساس تحقیقات این محققان، در سال ۲۰۱۸ حدود ۲۰ زلزله شدید جهان را خواهد لرزاند. البته پیش بینی دقیق محل وقوع این زمین لرزه ها دشوار است، با این حال، بیلهام و بندیک اعلام کردند که بیشتر زلزله های بزرگ و شدیدی که به دلیل تغییرات در طول روز هستند، در نزدیکی خط استوا اتفاق خواهند افتاد. باید یادآور شد که جمعیتی نزدیک به یک میلیارد نفر در مناطق گرمسیری زمین زندگی می‌ کنند. ویرانی در سرزمین سوخته براساس مطالعات زمین شناسی، به زمین ایران از طریق صفحه عربستان فشار وارد شده و انرژی در زمین ایران جمع شده و خیلی عادی است که همیشه در ایران زلزله داشته باشیم که البته قدرت غالب آنها کم است. میزان انرژی رسیده به هر نقطه از سطح زمین علاوه بر میزان انرژی آزاد شده در مرکز زلزله به مجموعه عواملی نظیر فاصله از مرکز، جنس خاک و... بستگی دارد، از همین رو خسارتهای وارده در زمین لرزه ‌های دارای درجه یکسان ممکن است بسیار متفاوت باشد، در نتیجه ریشتر مقیاس کاملی برای توصیف همه جانبه زمین لرزه نیست. منوچهر قریشی، کارشناس زمین شناسی و عضو هیات علمی پژوهشکده علوم زمین سازمان زمین شناسی، در این باره می گوید: "تخریب منازل در اثر زلزله بستگی به بافت زمین و پی ساختمان هم دارد. ساخت و ساز بر روی سفره های آب زیر زمینی و دامنه های پرشیب می تواند مخرب بودن زمین لرزه ها را افزایش دهد." عباس علی تسنیمی، رییس پژوهشگاه بین المللی زلزله شناسی، معتقد است اکنون نمی توان آمار مشخصی در مورد مقاومت ساختمانهای ایران در برابر زلزله ها ارایه داد. او می افزاید: "معمولا در ساختمانهای مهندسی ساز حتی در زمین لرزه های ۶ تا ۶ و نیم ریشتر هم خرابی رخ نمی دهد." اگر نگاهی به نقشه گسلهای ایران بیندازید، متوجه می شوید که ایران کشوری کاملا زلزله خیر بوده و گسلهای زیاد دارد. انوشیروان انصاری، عضو هیات علمی پژوهشکده زلزله شناسی، در این باره می گوید: "تمام گسلهای ایران فعال هستند، به خصوص گسلهای رشته کوه البرز و رشته کوه زاگرس." بنابراین اگر این روزها به طور مرتب خبر زلزله های کمتر از۶ یا ۵ ریشتر را می شنوید، باید بدانید که این امر برای کشور ایران با این تعداد گسل امری طبیعی به حساب می آید. تسنیمی می گوید: "استانهای تهران، سمنان، اصفهان، آبادان، مناطق نزدیک به دریاچه ارومیه، دریاچه قم و بخشهایی از کویر مرکزی بر روی گسلهای خطرناک قرار دارند. شاید بتوان گفت که فقط منطقه ای از دشت خوزستان و چند منطقه کوچک دیگر از زلزله در امان است." مهمترین زمین لرزه های ایران مهمترین زمین لرزه های بزرگ ایران در صد ساله گذشته از این قرار بوده اند: - در سال ۱۲۸۸ در منطقه سیلاخور زمین لرزه ای با شدت ۴/۷ ریشتر به وقوع پیوست که هشت هزار کشته و ۶۴ تخریب روستا را به همراه داشت. - در سال ۱۳۰۹ زمین لرزه ای با شدت ۴/۷ ریشتر سلماس را لرزاند که باعث کشته شدن ۲۵۱۴ نفر و تخریب ۶۰ روستا شد. - شهر لار در سال ۱۳۳۹ با یک زمین لرزه ۷/۶ ریشتری لرزید که ۴۰۰ نفر در این حادثه کشته شده و ۷۵درصد شهر نیز تخریب شد. - زمین لرزه بوئین زهرا نیز با شدت ۲/۷ ریشتر و ده هزار کشته در سال ۱۳۴۱ به وقوع پیوست. - در سال ۱۳۴۷ نیز زمین لرزه ای به بزرگی ۴/۷ ریشتر دشت بیاض را لرزاند که منجر به کشته شدن ۱۰۵۰۰ نفر و تخریب ۶۱ روستا شد. - در سال ۱۳۵۱ منطقه قیر با زمین لرزه ۹/۶ ریشتری لرزید و ۴۰۰۰ نفر را به کام مرگ برد. - درسال ۱۳۵۶ خورگو با ۷ ریشتر لرزید که در آن ۱۲۸ نفر کشته شدند. - زلزله طبس با شدت ۷/۷ ریشتر در سال ۱۳۵۷، ۱۹۶۰۰ کشته و تخریب ۱۶ روستا را به دنبال داشت - در سال ۱۳۵۸ هم قائن با شدت ۱/۷ ریشتر لرزید که در اثر آن ۱۳۰ نفر جان باختند. - سال 1360 سیرچ با شدت ۴/۷ ریشتر به لرزه درآمد و ۱۳۰۰ نفر کشته شدند و ۸۵ درصد شهر هم تخریب شد - رودبار و منجیل در سال ۱۳۶۹ با شدت ۴/۷ ریشتر لرزید که ۳۵۰۰۰ نفر کشته به جا گذاشت. - بیرجند هم در سال ۱۳۷۶ با شدت ۳/۷ ریشتر لرزید و ۱۵۰۰ نفر کشته بر جای گذاشت. - در سال ۱۳۸۱ هم آوج در اثر زمین لرزه با خسارات زیاد در شهر و روستاها روبه رو شد. شدت زلزله آوج ۶/۶ ریشتر بود. - بم در سال ۱۳۸۲ با قدرت ۵/۶ ریشتر با خاک یکسان شد که ۴۱ هزار نفر در اثر آن جان باختند. - زلزله بعدی در سال ۱۳۸۳ در فیروزآباد با شدت ۳/۶ ریشتر روی داد که منجر به ریزش کوه و خسارات شد. - زرند هم در سال ۱۳۸۳ با شدت ۶.۴ ریشتر لرزید که در پی آن ۱۰ روستا تخریب و ۶۱۲ نفر جان سپردند. رودبار و بم، تجربه های دردناک زمین لرزه رودبار و منجیل و زمین لرزه بم از بزرگترین و مخرب ترین زمین لرزه های ایران در چند دهه اخیر است. به گزارش پایگاه ملی داده های علوم زمینی، روز پنجشنبه ۳۱ خرداد ماه سال ۱۳۶۹، ساعت ۳۰ دقیقه و ۱۳ ثانیه بامداد در استان گیلان زلزله‌ ای دهشتناک رخ داد. کانون آن در عرض جغرافیایی ۳۶ درجه و ۴۹ دقیقه و در طول جغرافیایی ۴۹ درجه و ۲۴ دقیقه و ۵۱ ثانیه برآورد شده است. برابر داده های اعلام شده اولیه، شدت آن بین ۷.۳ تا ۷.۷ درجه در مقیاس ریشتر بود. این رویداد در ناحیه رودبار، منجیل و لوشان در بخش باختری البرز سبب کشتار نزدیک به 35 هزار نفر، مجروح شدن ۶۰ هزار نفر و بی خانمانی بیش از ۵۰ هزار تن شد. در این واقعه حدود ۲۰۰ هزار واحد مسکونی تخریب شد که تعداد ۶۰ هزار واحد از آن به کلی ویران شده بودند و خسارات اولیه ناشی از زلزله بیش از ۸۰۰ میلیارد ریال تخمین زده شد. در این حادثه ۴ روستا در منطقه "اشکور" رودسر بر اثر ریزش کوه ارتفاعات "کلیشم عمارلو" و شکاف عمیق در دل خاک دفن شدند. در قسمت میانی شهر رودبار، مشرق رودخانه سفیدرود، دره‌ ای عمیق وجود داشت که آب کوههای "کولون" و "لازباد" و چشمه ‌ای مرتفع در آن جاری بود. در اثر وقوع زلزله کوههای اطراف منتهی به این دره که پوشیده از درختان زیتون به بار نشسته بود، به طول یک کیلومتر به سوی جاده و رودخانه سپیدرود پیشروی کرد. همراه این جابه ‌جایی، نزدیک به ۲۵ هزار اصله درخت جابه ‌جا و به کوهی از خاک و درخت تبدیل شد. این زلزله خسارات اقتصادی معادل ۲/۵ در صد تولید ناخالص ملی وارد نمود. مطالعه و وارسی عوارض برجا مانده از این زلزله نشان داده است که عمق کانونی این زمین لرزه در ژرفای ۱۹ کیلومتر زیر سطح زمین واقع شده بود. گسل آن در روی سطح زمین نیز به گونه سه تکه ناپیوسته با سیمای نردبانی در طولی نزدیک به ۸۰ کیلومتر با فاصله آشکار شده بود. زمین لرزه بم ۵ دیماه ۱۳۸۲ (۲۶ دسامبر ۲۰۰۳) در ساعت ۵:۲۶:۲۶ به وقت محلی در شهر تاریخی بم در جنوب شرقی کشور و در جنوب شرقی کرمان رخ داد . این زلزله در ساعات آغازین بامداد که اکثر ساکنان بم خواب بودند، اتفاق افتاد که این مساله را می توان به عنوان یکی از عوامل تشدید تلفات جانی در نظر گرفت. آمار تلفات رسمی بیش از ۲۵ هزار نفر و مجروحان حدود ۵۰ هزار نفر اعلام گردید. بیش از صد هزار نفر نیز بی خانمان شدند. کانون زمین لرزه – بر اساس اطلاعات کسب شده از لرزه اصلی و پس لرزه ها توسط لرزه نگارها و شتاب نگارهای مستقر در بم - در محدوده شهر بم واقع بوده است. بر اساس بررسیهای انجام شده، بخشی از گسل بم که از کنار شهر بم عبور می کند، در این زلزله فعال شده است. تهران در ماه ۴۰۰ بار می لرزد بر اساس پیش بینیها و تحقیقات صورت گرفته، وقوع زلزله در تهران، هم به خاطر بافت ساختمانی و عمرانی و هم به خاطر موقعیت زلزله خیزی آن، خسارات بسیاری را به دنبال خواهد داشت. همین موضوع مطالعات، کارشناسی، تمهیدات و آموزشهای لازم را بیش از پیش ضروری می کند. اولین زلزله ثبت ‌شده در تاریخ در شهر تهران مربوط به ۴۰۰ سال پیش از میلاد است که با شدت ۶/۷ ریشتر ری و ایوانکی را لرزانده است. در زیر به برخی زمین لرزه های بزرگ و مخرب تاریخ تهران و نواحی آن بر اساس منابع اینترنتی و به تاریخ خورشیدی اشاره می شود: - در سال ۱۲۲ شرق شهر ری با شدت ۲/۷ ریشتر - در سال ۲۳۴ شهر ری با شدت ۱/۷ ریشتر در سال ۳۳۷ ری- طالقان- شمیران ۷/۷ ریشتر - در سال ۵۵۶ ری- کرج- قزوین ۲/۷ ریشتر - در سال ۱۰۴۴ دماوند با ۵/۶ ریشتر - در سال ۱۲۰۹ دماوند- شمیران با شدت ۱/۷ ریشتر محمد تاتار، مدیر گروه زلزله شناسی و استادیار پژوهشکده زلزله شناسی، می گوید: "زلزله ها با ریشترهای کم خیلی زیاد است. در تهران به شعاع ۸ کیلومتری، هر ماه ۴۰۰ لرزه ثبت می شود. نقشه بالا نشان می دهد که تهران در محاصره گسلهاست و به گفته انوشیروان انصاری، عضو هیات علمی پژوهشکده زلزله شناسی، همه جای تهران در معرض خطر است. وی می گوید: "گسل مشا و ری قابلیت زلزله ۷ ریشتری را هم دارند و این قدرت می تواند تمام مناطق تهران را درگیر کند." نظارت و فساد منصور ضیایی فر، رییس سازمان نظام مهندسی ساختمان کشور می گوید: "۷۰درصد از مناطق کشور زلزله خیز هستند. در ۳۰ سال اخیر در زمینه ساخت و سازهای شهری و شهرسازی پیشرفتی نشده و از دستاوردهای علمی به خوبی استفاده نمی شود و به همین دلیل نمی توان ادعا کرد که میزان پیشرفت در ساخت و سازهای استاندارد شهری هم مناسب بوده است. در حال حاضر ساختمانهای مسکونی و سازه های شهری با کمترین نظارت ممکنه در حال ساخت هستند و بدون رعایت آیین نامه های شهرسازی، سازه های ناامن و ضعیفی در کشور ساخته می شود که در مقابل زلزله و حوادث غیر مترقبه هیچگونه استحکامی از خود نشان نمی دهند." رییس سازمان نظام مهندسی ساختمان استان کردستان هم با اشاره به اینکه نبود برنامه مشخص در طرحها و پروژه های شهری، تصمیم گیریهای ساخت و ساز را سخت می کند، بیان کرد: "نیازهای شهری برجسته است و نبود سه عامل عدم وجود طرح جامع شهری، عدم تخصیص منابع بهینه و عدم تصمیم گیری درست رسیدن به جامعه، هدف را به تعویق می اندازد." محمدرضا قیطانچی، رییس بخش زلزله شناسی و عضو هیات علمی موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران، می گوید: ساخته شدن شهرها و روستاها روی گسله ها، حالتی بحرانی است و تنها کاری که در این زمینه انجام شده، ایجاد تیمهای مدیریت بحران است، اما به عقیده من بحران را نمی ‌شود مدیریت کرد. زمانی که پس از زلزله تمام شهر و زیرساختهای آن در لحظه ‌ای تخریب می ‌شوند و همزمان تمام فجایع دست به دست هم می‌دهند، کدام قدرتی می‌تواند این مدیریت را انجام دهد؟" او می افزاید: "باید سعی کنیم بحران را از بین ببریم که دیگر نیازی به مدیریت بحران نباشد. این بحران یکشبه یا یکساله به وجود نیامده. ده ‌ها سال هر بساز و بفروشی با سلیقه خودش ساختمان ساخته و به مردم فروخته است و خیلی هم برایش مهم نبوده که چقدر این ساختمان در برابر زلزله ایمن باشد، به خصوص اینکه نظارتی هم در این زمینه وجود ندارد. الان ساختمانها اگر خراب شوند، کسی به سازنده ساختمان به عنوان مجرم کاری ندارد. از طرف دیگر، بخش قابل توجهی از ساختمانهای ما فرسوده هستند و به یک برنامه جدی با روشهای تشویقی برای نوسازی نیاز دارد. باید به فکر مقاوم‌ سازی باشیم که ممکن است حتی به بازسازی یا نوسازی هم بینجامد." منابع: (اقتصاد نیوز _ تکراتو _ ایلنا _ پورتال شهرداری قم فردا _ پایگاه خبری تحلیلی انتخاب _ خانه ی ملت منبع: نبردخلق شماره ۳۹۱، چهارشنبه اول آذر ۱۳۹۶ - ۲۲ نوامبر ۲۰۱۷

حسن روحانی شیادی با ماسک چالشگر!......زینت میرهاشمی.

حسن روحانی شیادی با ماسک چالشگر!..... زینت میرهاشمی.... اگر کسی تاریخچه خدمات حسن روحانی به رژیم ولایت فقیه را نداند و از جایگاه او در تقویت سیاستهای سرکوبگرانه نظام خبر نداشته باشد، فکر می کند وی از کره مریخ به درون نظام پرتاب شده و از هسته اصلی رژیم جمهوری اسلامی که رکن اصلی و قانون اساسی آن با ولایت فقیه و استبداد دینی بنا شده، نیست. حرف حسن روحانی در رابطه با مسایل اقتصادی، سیاسی و حقوق شهروندی و... که در روز سه شنبه ۲۸ آذر بر زبان آورد با کنش و واکنشهای زیادی روبرو شد. وی شیادانه همه چیز را سر هم بافت و از پیامبر هم کمک طلبید تا به جای مَرهَم، نمک بر زخم مردم بپاشد. یادداشت نویس روزنامه جوان وابسته به سپاه پاسداران، حسن روحانی را در برابر آیینه ای قرار داد که چهره خودش را در آن ببیند. یادداشت نویس این روزنامه در توصیه به حسن روحانی نوشت: «چرا شعری را بگوییم که در قافیه اش گرفتار شویم.» سخن پراکنی حسن روحانی در نخستین «اجلاس ملی گزارش حقوق شهروندی»، در روز سه شنبه ۲۸ آذر، واکنشی در برابر شرایط فعلی و موج تنفری است که حتا به میان رای دهندگان به روحانی ایجاد شده است. این گفته حسن روحانی که «هر کسی در کشور مسئولیتی دارد و کسی بالاتر از قانون نیست ... و ما انقلاب کردیم که رعیت نباشیم و شهروند باشیم ... و همه باید بدانند چه خبر است و چه اتفاقی می افتد ... و آن دوره گذشت والله بالله آن دوره گذشت ... ول کنید....در امور مردم تفحص نکنید ... والله پیامبر هم شنود نمی گذاشت ... باید مشخص شود که بودجه دستگاهها در کجاها خرج می شود...» هیچ چیز نقدی عاید مردم نمی کند. واقعا چرا حسن روحانی هر چند گاه روی تضاد کار می کند؟ وی برای حفظ موقعیت خود در برخی موارد به کار کردن روی تضاد درون قدرت نیاز دارد و این در حالی است که وی را از چوپان دروغگو هم درغگوتر کرده است. در حالی که در لایحه بودجه سال ۹۷ که به مجلس ارائه کرده، تقویت جنگ طلبی، تقویت نهادهای فرهنگی ارتجاعی وابسته به افراد خاص، تقویت سپاه پاسداران و بسیج و پایین آوردن سهمیه آموزش و پرورش، سلامت و زنان و.... را گنجانده و از همین منظر با هسته سخت نظام خود را همآهنگ کرده، در حرف مدعی حقوق شهروندی می شود. روحانی در همین سخن پراکنی افکار ارتجاعی اش در مورد زنان را برملا کرد و به وزیرانش توصیه کرد که یک زن را در «سطح معاون یا مشاور» به کار گیرند. بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی مردم از دخالت در سرنوشت خود محروم شده و حتی وقتی در یک نمایش انتخاباتی فردی رئیس جمهوری می شود، رای داده شده به او فقط با تنفیذ ولی فقیه مشروعیت پیدا می کند. اما روحانی اگر وفادار به حرفهای خودش هم باشد برای فرهنگ سازی حقوق شهروندی به چند نکته توجه کند. حق مردم ایران است که از کشتار زندانیان سیاسی در دهه ۶۰ و قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ با خبر شوند. مردم باید همه چیز را اطلاع داشته باشند. حق مردم ایران است که بدانند در زندانهای ایران چه خبر است. حق مردم ایران است که بدانند چرا به زندانیان سیاسی تجاوز شد، حق مردم ایران است که از بودجه های محرمانه که صرف امور امنیتی و نظامی می شود و یا در کشورهای دیگر هزینه می شود اطلاع داشته باشند و.... حسن روحانی نه می تواند و نه می خواهد که این اولیه ترین و ساده ترین حقوق را به رسمیت شناسد.

Friday, December 22, 2017

نظم نه، یک بی نظمی جدید در خاورمیانه.......منصور امان.

نظم نه، یک بی نظمی جدید در خاورمیانه منصور امان دولت آمریکا به طور یکجانبه اورشلیم/قُدس را به عُنوان پایتخت اسراییل به رسمیت شناخته است. آقای ترامپ به این وسیله نظم پیشین را بر هم زده، بدون آنکه جایگُزنی برای آن ارایه کند. از این رو چنین می نماید که او بی نظمی جدیدی را به خاورمیانه پُرالتهاب و آشُفته افزوده باشد که اصلی ترین بهره برندگان از آن، بُحران سازترین بازیگران منطقه هستند. نظم کُنونی آنچه که آقای ترامپ با اقدام خود بی اعتبار خوانده، نظم شکل گرفته پس از جنگ دُوُم جهانی در فلسطین به اضافه تدبیرهای بین المللی است که در خلال سالهای پس از آن برای غلبه بر چالشهای پدید آمده گرد و از درون این نظم اندیشیده شده. - قُدرتهای جهانی در سال ۱۹۴۷ طرحی تقسیمی را بر مبنای ایجاد یک کشور فلسطینی و یک کشور اسراییلی به تصویب خود رساندند که بر اساس آن اورشلیم/قُدس به عنوان منطقه بین المللی شناخته شد. آمریکا این توافُق را زیر پا گذاشته است. - شورای امنیت سازمان ملل مُتحد در سال ۱۹۶۷ و در واکنش به جنگ توسعه طلبانه اسراییل مشهور به "جنگ شش روزه" در همان سال، یکبار دیگر بر طرح تقسیم تاکید کرد و با تدوین یک ساختار حُقوقی، مرزهای تعیین شده در آن را تنها مرزهای قانونی اسراییل شناخت. آقای ترامپ بر این ساختار قلم گرفته است. - قوانین بین المللی الحاق مناطق اشغال شده در نتیجه درگیریهای نظامی را به رسمیت نمی شناسد. آمریکا این پرنسیب را زیر پا گذاشته است. - در پیمان صُلح اُسلو بین اسراییل و فلسطین توافُق گردید که مساله اورشلیم/قُدس در کادر راه حل دو ملت - دو کشور حل و فصل گردد. ایالات مُتحده به این توافُق و تعهُدات اعلام شده خود در برابر آن پُشت کرده است. استراتژی توییتری کنار کشیدن آقای ترامپ از این رشته توافُقهای بین المللی، نُقطه اوج مُوقت سیاست یکجانبه گرایانه آمریکا در دوران ریاست جمهوری اوست که با شُعار "آمریکا نخُست" فُرمولیزه شده است. ایالات مُتحده در این دوران گام به گام توافُقها و قراردادهای دو یا چند جانبه خود در پهنه بین المللی یا با همپیمانان اش را لغو کرده است. پیمانها، قرارها و توافُقاتی با سویه های تجاری، اقلیمی، مهاجرتی و گُمرُکی زیر تیغ سیاست مزبور رفته اند. تصمیم اخیر کاخ سفید پیرامون اورشلیم/قُدس که در همین راستا قرار دارد، فاصله گرفتن آمریکا از پلاتفُرم بین الملل و تریبونهای آن را با شفافیتی بیشتر و از سویی، صف بندی در برابر آن را به گونه فشُرده تری نمایان ساخته است. اتحادیه اُروپا و کشورهای عربی یا با اکثریت جمعیت مُسلمان به صورت رسمی و علنی تصمیم آقای ترامپ را بی اعتبار دانسته و توافُقهای پیشین را پابرجا شمرده اند. همگی اقداماتی که واشنگتُن تاکنون در چارچوب سیاست "آمریکا نخُست" بدان دست زده، دارای یک ویژگی مُشترک هستند؛ هیچیک از آنها بر پایه یک استراتژی قابل دید و ارزیابی قرار ندارد و نفی هیچیک با اثبات یا دستکم پیشنهاد گُزینه ای همراهی نمی شود. دایره تاملات کاخ سفید از وسعت پیامهای توییتری آقای ترامپ فراتر نمی رود و تصمیمهای مُبتنی بر آن، بدون لنگر روی سطح رویدادها شناور است و بازتابی لحظه ای و ساده از واقعیتهایی دیرپا و پیچیده می باشد. آنها فقط زمانی می توانند مُوفق باشند که همه بازیگران و عوامل موثری که آقای ترامپ آنها را دور می زند یا نادیده می گیرد، داوطلبانه پُشت سر او حرکت کنند. چنین رویکردی اما تاکنون غایب مانده است و واکُنشهای اخیر به ابتکار اسراییلی آمریکا نیز چشم انداز مُبهم شکل گیری آن را تیره و تار تر ساخته است. این امر به ویژه در باره رویکرد آقای ترامپ به مساله اورشلیم/قُدس صادق است. گام مزبور بر نقش ادعایی آمریکا به عُنوان میانجی که دهه هاست در نقش لکوموتیو سیاست خاورمیانه ای آن عمل می کند، قلم گرفته است و از این طریق یک امکان نُفوذ و تاثیرگذاری بر بخش فلسطینی بُحران و عوامل آن را دستکم برای یک دوره سوزانده است. پایان نقش میانجی اهمیت ایفای چنین نقشی برای آمریکا را باید در این واقعیت دید که ایالات مُتحده به گونه واقعی هرگز در درگیری اسراییل و فلسطینیها بیطرف نبوده است و در اصل بُحران مزبور را به سود حفظ وضع موجود مُدیریت کرده است. وضع موجود به معنای هیچ موقعیت دیگری جُز ادامه اشغال سرزمینهای فلسطینی، ادامه ساخت آبادیهای یهودی و تصفیه نژادی، تداوُم تحقیر روزانه، بی حُقوقی مُستمر و سرکوب همه گیر فلسطینیها در مناطق اشغال شده و ادامه آوارگی میلیونها فلسطینی بی سرزمین نیست. اسراییل، شریک استراتژیک آمریکا در خاورمیانه، هرگز با فشار جدی برای تن دادن به صُلح عادلانه با فلسطینیها و پایان دادن به اشغال سرزمینهای آنان روبرو نبوده است. از اینرو نیز مانورهای دیپلُماتیک کاخ سفید با ظاهر بیطرفی، به جای ارایه یک راه حل واقعی، دستیابی به آن را هر سال اندکی بیشتر به تاخیر انداخته و در عمل به منافع اسراییل و به ویژه راستهای ایدیولوژیک آن خدمت کرده است. از سوی دیگر، دولتهای گوناگون ایالات مُتحده از هر جناح آن، پیگیرانه سیاستهای غیر مُفید تا مُخرب اسراییل در پروسه دیپلُماسی را تقویت کرده اند. ماشین جنگی اسراییل تا بُن دندان با جنگ افزارها و تجهیزات آمریکایی مُسلح شده است. تنها آقای اوباما در عرض ده سال، تسلیحاتی به ارزش ۳۸ میلیارد دُلار در اختیار دولتهای راست اسراییل گذاشت. افزوده بر این، نزدیک به یک سوم مجموع کُمکهای مالی آمریکا به کشورها و نهادهای بین المللی به اسراییل اختصاص یافته است. این پُشتیبانی همه جانبه و عملی از یک طرف درگیری، خود به خود همه گُفتنیها را در باره رُل میانجیگرانه ای که آمریکا ادعا دارد در بُحران اسراییل – فلسطین ایفا می کند، باز می گوید. با این حال اگر تاکُنون ابهامی در این باره وجود داشت، آقای ترامپ به شیوه بازاری و غیردیپلُماتیک خود آن را به کُل از صفحه روزگار تارانده است. او با شناسایی اورشلیم/قُدس به عُنوان پایتخت اسراییل، در یک مساله مورد مُناقشه به طور یکجانبه در سمت خواست و طمع اسراییل قرار گرفته و طرف فلسطینی را نادیده گرفته است. آقای ترامپ به سود اسراییل، توافُقهای بین المللی را زیر پا گذاشته و حق سیاسی، تاریخی و فرهنگی فلسطینیان بر اورشلیم/قُدس را نفی کرده است. هر یک از این مُداخلات به تنهایی برای سلب صلاحیت از آمریکا برای ایفای نقش وساطت و داوری کفایت می کند. راه حل دو کشور باید توجُه داشت که اقدام آقای ترامپ مفهومی بسیار فراتر از تعیین یک پایتخت برای اسراییل دارد. این اقدام نفی کشور فلسطین به پایتختی قُدس را در خود حمل می کند و ترجُمان سیاسی آن، کنارگذاشتن راه حل دو ملت – دو کشور و ایجاد کشور مُستقل فلسطین است. هر گاه توجُه گردد که طرح مزبور تنها راه حل مُسالمت آمیز برای بُحران اسراییل و فلسطین است و همزمان یگانه و واقعی ترین پایه ای است که دیپلُماسی و مُذاکره می تواند بر آن جریان یابد، آنگاه می توان دامنه و ژرفای بُحران آفرین و خطرناک اقدام آقای ترامپ را نیز دریافت. این خیمه آتشی است که دامن فلسطینیهای کرانه باختری و نوار غزه در یک طرف و شهروندان اسراییلی حیفا و تل آویو در طرف دیگر را با هم می گیرد. درگیریهای بیشتر امنیت هیچکس را تامین نمی کند و کمتر از همه دولتی را که زیر چتر نازُک اشغالگری و سرکوب پناه گرفته. اقدام آقای ترامپ، نُقطه بُلوغ سیاستی است که دولتهای راست اسراییل بیش از دو دهه است با تمام توان علیه پیمان صُلح اسلو پیش می برند. از هنگام به دست گرفتن قُدرت توسط این جناح از دو دهه پیش، رویکرد اسراییل بر غیرمُمکن کردن سیاسی و اقتصادی ایجاد کشور فلسطین تمرکُز داشته است. آقایان "باراک"، "شارون"، "اولمرت" و "نتانیاهو" در پهنه دیپلُماتیک با درخواستهای زیاده طلبانه، شرط گذاریهای فانتزی و زیر پا گذاشتن مُکرر تعهُدات، مُذاکرات را در عمل به بُن بست و درجا زدن کشانده اند. همزمان، اسراییل در سرزمینهای اشغالی، جایی که قلمرو کشور فلسطینی خواهد بود، به گونه سیستماتیک و گُسترده دست به ایجاد آبادیها و شهرکهای یهودی نشین زده و گام به گام فضای سرزمینی فلسطینیها را تنگ تر و اشغال را توسعه داده است. شهرکهای اسراییلی به همراه مناطق حائل که با انبوه پُستهای ایست و بازرسی از منطقه های فلسطینی نشین جدا می شود، در عمل حوزه جُغرافیایی فلسطین را به جزیره هایی پراکنده و بدون ارتباط با یکدیگر بدل ساخته که به گونه فزاینده ای در مُحاصره شهروندان جدید اسراییل قرار می گیرند. هرگاه به دُرُستی نگریسته شده و پروسه بُحران اسراییل و فلسطین در دو دهه اخیر در کُلیت خود ارزیابی شود، آنگاه می توان دید که کارشکنی و طفره روی سیاسی – دیپلُماتیک اسراییل بخشی از یک استراتژی است که پاره دیگر آن را ایجاد دو واقعیت مُوازی، دو شرایط اقتصادی و زیست مُتفاوت در مناطق اشغالی کرانه اُردن تشکیل می دهد. ناگُفته پیداست که هدف نهایی از ایجاد چنین شرایطی، غیرمُمکن کردن راه حل دو ملت – دو کشور و به کُرسی نشاندن اراده طرف قوی تر و فاکتهایی که ایجاد کرده به مثابه تنها امکان مُعتبر است؛ یک راه حل داروینیستی که از قانون جنگل الهام می گیرد. جنگ صلیبی حرکت اخیر کاخ سفید، در نُقطه ای دیگر نیز تیغ بُحران را تیزتر می کند. امروز بُنیادگراهای اسلامی و نیروهای ارتجاعی از ایران تا غزه و لُبنان و عراق برای آقای ترامپ کف می زنند، زیرا زمینی حاصلخیز برای کشت مسموم آنها در اختیارشان گذاشته است. بُحران اسراییل - فلسطین، همواره عزیمتگاهی برای سربازگیری و صف بندی سیاسی و ایدیولوژیک این طیف برای عملی ساختن هدفها و نقشه هایی بوده که ارتباطی با مساله فلسطین ندارد. از همین روست که بُنیادگرایان اسلامی در کنار بُنیادگرایان اسراییلی، در ردیف دُشمنان سوگند خورده پروسه صُلح و راه حل مسالمت آمیز دو ملت – دو کشور جای گرفته اند. غُبار آلود شدن چنین چشم اندازی آنها را جانی تازه بخشیده است. رژیم مُلاها که سرزمینهای عربی را به کام توحُش فرقه ای خود کشانده، در پس بُحران شناسایی اورشلیم/قُدس سنگر گرفته و تمام تلاش خویش را برای تبدیل آن به یک جنگ صلیبی به کار بسته است. آنها همگام با نیروهای ارتجاعی که در سطح منطقه خاورمیانه پراکنده اند، کوشش می کنند بُحران سیاسی کنونی را به یک درگیری خونین و بی انتهای فرقه ای بدل سازند که در آن جنگ طلبان و مُروجان دُشمنی از هر دو سو، بازیگران اصلی هستند. آقای ترامپ و رژیم جمهوری اسلامی یکدیگر را در این نُقطه به طور مُتقابل تقویت می کنند. به بیان دقیق تر، پیش شرط اقدام وی، سیاست توسعه طلبانه و فرقه گرایانه حاکمان ایران علیه همسایگان و کشورهای منطقه است. کشورهای مزبور در این کشمکش به کُمک آمریکا نیاز دارند و اورشلیم/قُدس بهایی است که آقای ترامپ برای پُشتیبانی ایالات مُتحده طلب می کند. برآمد آنچه که می تواند ثبات و آرامش به همراه داشته باشد، به رسمیت شناختن حُقوق خلقها است. از این رو هر طرح یا ایده ای برای برخورد با بُحران اسراییل و فلسطین، در گام اول باید به راه حل دو ملت – دو کشور و پیشرفت واقعی در این مسیر مُتعهد باشد. آمریکا شریک چنین راه حلی نیست و از این رو برای فلسطینیها و نمایندگان سیاسی آنها و نیز برای کشورهای عربی، هیچ دستور کار واقعی تری از پی ریزی سیاستی مُستقل و جُدا از آمریکا و ایجاد ابتکارهای سیاسی با جلب پُشتیبانی طرفهای بین المللی دیگر وجود ندارد. در توازُن کُنونی خاورمیانه که به سود نیروها و پروژه های ارتجاعی سنگینی می کند، یک چشم انداز سیاسی عادلانه و مُسالمت آمیز برای غلبه بر اشغال، یگانه راه حل دموکراتیک و مُتمایل به منافع عام مردُم فلسطین است. نیروهای سکولار و مُترقی در سطح خاورمیانه، موتور تقویت و وضوح یافتن این چشم انداز در برنامه و سیاست دولتها هستند.

بسیاری فراموش کرده اند مارکسیسم چیست.....جانگل ورلد......برگردان: بابک.

بسیاری فراموش کرده اند مارکسیسم چیست جامعه شناس "دوید هرش" (David Hirsh) در این گفتگو توضیح می دهد که چگونه موضع یهودی ستیزی در چپ بریتانیا و به ویژه در "حزب کارگر" به رهبری "جرمی کوربین" (Jeremy Corbyn) عادی شده است و چه ارتباطی با انتخاب دونالد ترامپ و "برکسیت" دارد. جانگل ورلد برگردان: بابک دیوید هرش جامعه شناس و سر ادیتور کالج "گلداسمیت" (Gold¬smith) دانشگاه لندن است. او همچنین از بنیانگذاران کمپین "مداخله" برای مبارزه با فراخوانهای یهودی ستیز بایکوت در دانشگاههای بریتانیا است. به تازگی کتاب هیرش به نام "چپ یهودی ستیز معاصر" (Contemporary Left Antisemitism) منتشر شده است. کتاب شما به نام "چپ یهودی ستیز معاصر" در تابستان امسال انتشار یافت. چرا کتابی در باره ضد یهودی ستیزی چپ نوشته اید، آنهم در دوره ای که راست قدرت می گیرد؟ من زمان زیادی روی این کتاب کار کردم. به دلایل زیادی کار روی آن بیشتر از آن که مایل بودم طول کشید؛ از جمله به دلیل ایزوله ای که به خاطر فعالیتم علیه گرایشهای یهودی ستیز در محافل آکادمیک با آن روبرو بودم. هنگامی که در آستانه اتمام کار بودم، جرمی کوربین دبیرکل حزب کارگر شد. زیر رهبری او نمایندگان حزب کارگر در پارلمان به طور مکرر به یهودی ستیزی دست زدند. رسانه ها شروع به گزارش دهی در این باره کردند و بسیار از خود پرسیدند: "چطور ممکن است که چنین چیزی در یک حزب چپ اتفاق بیافتد. مگر چپ در تعریف ذاتی خود ضد نژادپرستی نیست؟" آیا به چشم شما راست ضد یهودی امروز اهمیت کمتری دارد؟ تبلیغات کلاسیک فاشیستی یهودی ستیز در بحثهای عمومی سیاسی اهمیتش را از دست داده است. در جریان کارزار انتخاباتی دونالد ترامپ، من بسیاری از آنچه را که در کتابم در باره چپها توصیف کرده بودم، نزد راستها مشاهده کردم. مبارزه انتخاباتی ترامپ بسیاری از اشکال چپ یهودی ستیزی را به جریان غالب راست منتقل کرد. یک مشخصه مهم از این دسته آن است که مواضع مزبور هرگز به گونه مشخص بیان نمی شوند و از این رو به مجرد اینکه مورد نقد قرار گیرند، به سادگی تکذیب پذیر هستند. افزون بر این، شباهتهایی بین چپ پوپولیست، کوربین، که یهودی ستیزی را محکوم می کند، اما حماس و حزب الله را "دوست" می نامد و راست پوپولیست، ترامپ، که نئونازیهای "شارلوت ویل" (Charlottesville) را محکوم می کند، اما همزمان از "آدمهای خوبی" که همراه آنها تظاهرات می کنند دفاع می کند، وجود دارد. می توانید به طور فشرده بگویید که موضع یهودی ستیزی چگونه در بریتانیا نزد چپ عادی شده؟ من دانشگاهی هستم و در دهه هشتاد در جنبش دانشجویی که رویکردی بسیار یهودی ستیز داشت، فعال بودم. ما در همان زمان هم از صهیونیسم ستیزهای مشهوری مانند "موشه ماخور" انتقاد می کردیم، اما در جریان چپ رادیکال در حاشیه قرار داشتیم. در سالهای ۲۰۰۳/۲۰۰۴ اتحادیه خود من، اتحادیه دانشگاه و کالج، دست به تلاش برای بایکوت دانشگاهیان اسراییلی زد. من این مساله را مورد توجه یافتم و پیش خود فکر کردم "ما به طور باز و آزاد در باره یهودی ستیزی بحث می کنیم. مدافعان بایکوت را به حاشیه می رانیم و مساله پایان خوبی برای همه پیدا می کند". اما جریان به گونه دیگری پیش رفت. در سالهای پس از آن، منتقدان یهودی ستیزی به طور دوفاکتو از اتحادیه اخراج شدند. درگیری البته دیگر علنی نبود، اما در انجمنهای اینترنتی ادامه یافت و جنس تند و خشنی داشت. همکاران به طور شخصی متهم به راست و نژادپرست بودن می شدند؛ اتهامی که به خوبی می توانست موقعیت دانشگاهی متهم را به خطر بیاندازد. من خودم از بحثهای عمومی در باره این موضوع کنار گذاشته شدم. صفوف چیده شده بود، ما مدافعان نژادپرست اسراییل بودیم و آنها مدافعان حقوق بشر. چرا این درگیری در اتحادیه تا این اندازه اهمیت داشت؟ دانشگاهیان بریتانیای امروز نقش مهمی در کمپین جهانی تحریم اسراییل (بی.دی. اس)* بازی می کنند. من در کتابم درگیری در اتحادیه را به طور کامل تشریح کرده ام. زیرا آنچه که آنجا روی داد، برای من نشانه ای از آنچه بود که بیرون از پهنه دانشگاهی نیز اتفاق افتاد. زمانی که کوربین در سال ۲۰۱۵ به دبیرکلی حزب کارگر انتخاب شد، ارزیابی ام را تایید شده یافتم. آیا صعود جرمی کوربین را در ارتباط مستقیم با مدارای فزاینده در چپ بریتانیا با یهودی ستیزی می دانید؟ این تنها زاویه صعود او نیست، اما یک زاویه مهم از آن هست. کوربین یک پیشینه طولانی از سیاست صهیونیسم ستیزی دارد. او مدافع بایکوت دانشگاهی بود، از کارزار "جنگ را متوقف کنید" حمایت می کرد و مجری تلویزیون انگلیسی زبان ایران، "پرس تی وی" بود. (تصویر۲) در سالهای گذشته برخوردهای یهودی ستیزانه حزب کارگر بیشتر رسانه ای شده، چرا که پیرامون رهبری حزب اتفاق می افتاد. یکی از بسیار مثالها: پرونده "ناز شا" (Naz Sha) که در حقیقت یک استثنا است. زیرا این نماینده حزب کارگر در پارلمان گفته خود در صفحه فیس بوک اش مبنی بر اینک اسراییل باید به آمریکا نقل مکان کند را پس گرفته بود، تا اینکه شهردار سابق لندن، "کن لیوینگستن" (Ken Livingstone)، وظیفه خود دید که از او دفاع کند، با وجود اینکه شا عذرخواهی کرده و از حزب اخراج شده بود. لیونیگستن نه فقط ادعا می کند که اخراج شاو نتیجه یک کارزار هماهنگ لابی اسراییل برای تخریب حزب کارگر بوده، بلکه می گوید هیتلر از صهیونیسم حمایت می کرده تا اینکه "عقلش را از دست داد شش میلیون یهودی را کشت". شمار رفتارهای یهودی ستیزانه در صفوف حزب کارگر به رهبری کوربین آنچنان تکان دهنده بود - دستکم 20 مورد - که نخست وزیر وقت، "دیوید کامرون" (David Cameron)، در بخش سووال پارلمانی به آن پرداخت. این امر می توانست موقعیت کوربین را به طور جدی به خطر اندازد. حزب کارگر اما زیرکانه به این سخنان واکنش نشان داد و خواستار انجام یک "تحقیقات درونی" در باره موضوع "یهودی ستیزی و نژاد پرستی در حزب کارگر" شد. چرا شما با این تحقیقات مشکل دارید؟ خیلی ساده به این دلیل که تحقیقات مزبور نتیجه گیری می کند که حزب کارگر مشکلی به نام یهودی ستیزی ندارد. من یک آدم خوش باور هستم و با خود فکر می کردم "شامی خاکرابارتی" (Shami Chakrabarti) که مامور تحقیق شده، در گذشته نسبت به طرح این مشکل تفاهم نشان داده پس همه چیز خوب پیش می رود. او از اعضای حزب خواستار مقالات و دیدگاههای خود در این باره شد و من و بقیه امیدوار شدیم که این نظریات در تحقیقات جدی گرفته می شود. در انتها از این تحقیقات نتیجه ای به دست نیامد. خاکرابارتی از به رسمیت شناختن ابعاد سیاسی مساله خودداری کرد و به این سووال نپرداخت که تا چه اندازه یهودی ستیزی با افزایش موارد برخوردهای یهودی ستیزانه مرتبط است. او به سادگی از این مساله عبور کرد. در گزارش تحقیقات، از برخوردهای یهودی ستیزانه زیر عنوان رویدادهای تاسف برانگیز پراکنده یاد شده و کم رنگ می شوند. از "افراد نامطلوب" سخن رانده می شود و مقایسه صهیونیستها با نازیها "غلط" و نه یهودی ستیزانه توصیف می گردد. و سرآخر – مساله او هم همین بود – خاکرابارتی از حزب ستایش کرد که با شهامت به این مشکل پرداخته. تحقیقات از ابتدا یک نمایش بیهوده بود. شما مقالاتی که در تحقیقات ملاحظه نشده را گردآوری کرده و از آنها یک کتاب و فیلمی به نام "سفید شویی شده"* (Whitewashed) تهیه کردید. به چه چیزی می خواستید دست یابید، مخاطبان تان چه کسانی بودند؟ (تصویر3) اعضای یهودی حزب کارگر مانند "روث اسمیت" (Ruth Smith) که از گزارش مزبور به خشم آمده و با روزنامه نگاران در باره اش گفتگو کردند، به همدستی با رسانه های راست متهم شدند. ما اعضای یهودی حزب با این سرزنش کم و بیش مستقیم روبرو بودیم که به طور واقعی عضو حزب نیستیم، بلکه ماموران یک توطیه راست هستیم که هدفش تخریب حزب است. هدف "سفید شویی شده"، دادن صدا به اعضایی است که برآنند گزارش خاکرابارتی آنها را نمایندگی نمی کند. آیا جرمی کوربین کانون مشکل در حزب کارگر است؟ نه، مشکل را نمی توان به یک فرد مشخص محدود کرد. رویکردهای کوربین و زندگینامه سیاسی او اما به روشنی نشان می دهد که چگونه یک بخش بزرگ از چپ، هویت رادیکال خود را از کانال یهودیها و راست و نژادپرست خواندن کسانی که از او انتقاد کرده و انگشت روی این مشکل گذاشته اند، تعریف می کند. آیا کارزار "برکسیت" در تحول حزب نقش داشت؟ به طور مستقیم نه. همچون مبارزه انتخاباتی دونالد ترامپ، نژادپرستی و بیگانه هراسی در کارزار "برکسیت" هم انکار می شد. بسیاری از مدافعان "برکسیت" اگر نژادپرست خوانده می شدند. این سرزنش را کوششی برای خاموش کردن صدای کسانی می دانستند که احساس می کنند طبقه سیاسی حاکم آنها را نمایندگی نمی کند. "برکسیت" بیان سرخوردگی و خشم و مشروعیت زدایی از نهادهای دموکراتیک اروپایی و بریتانیایی بود. کوربین همچنین از این خشم سرچشمه می گیرد. اکثریت مدافعان "برکسیت" اگرچه راست هستند، اما در میان آنها بسیاری نیز به حزب کارگر رای می دهند، چون گفتمان علیه طبقه ممتاز را حرف دل خود می دانند. این یک روایت توخالی است که راست و چپ پوپولیست را به یکدیگر پیوند می دهد و دارای یک کد یهودی ستیزانه است. کارورزان سفیدپوست طبقه کارگر خشم خود علیه طبقه ممتاز جهان شهری را به زبان می آورد و در این کلام، آشکارا نژاد پرست و به ظرافت یهودی ستیز است. "طبقه ممتاز جهان شهری" که مسوول بروز این خشم شناخته می شود، متهم می گردد که با هدفهای بدخواهانه طبقه کارگر را نژادپرست می نامد. به این طریق ضد نژادپرستی گفتمان قدرتمندان و نژادپرستی گفتمان محرومان می شود. این یک تحول مخرب است. در فیلم مستند شما یکی از مصاحبه شوندگان می گوید: "چگونه می شود فردی موجودیت یک ملت را نفی کرده و آنگاه مدعی باشد که نژاد پرست نیست؟" این یک سووال ساده است، چرا پاسخ به آن تا این اندازه پیچیده است؟ درست همینجا کانون مشکل چپ یهودی ستیز است. من فکر می کنم صهیونیسم ستیزها در این امر تناقضی نمی بینند، چون منکر می شوند که اسراییل یک ملت است. آنها صهیونیسم را یک پیکره شر، نژادپرست و هر آنچه که بتوان به آن نسبت داد می دانند. آنها مصمم هستند که با یک ایده مبارزه کنند و طوری رفتار می کنند که گویا درگیر بحث با صهیونیستهای دهه بیست قرن گذشته هستند. آنها سیاست نتانیاهو را با کتاب "تئودر هرتصل" (TheodorHerzls) که در سال ۱۸۹۶ نوشته شده مرتبط می کنند، گویی که شرایط مادی زندگی یهودیان در جهان هرگز تغییر نکرده، گویی هولوکاست هرگز وجود نداشته، گویی در بسیاری از شهرهای خاور نزدیک و میانه تصفیه نژادی علیه یهودیان صورت نگرفته. بسیاری از اینان به سادگی فراموش کرده اند که مارکسیسم چیست و با یک سیاست ناب اخلاقی دست به نقد می شوند. در باره ترم "نو یهودی ستیزی" که هر روز بیشتر از آن یاد می شود چه نظری دارید؟ من با رغبت از این تعریف استفاده نمی کنم. هر یهودی ستیزی، یهودی ستیزی که پیش از او وجود داشته را رد می کند. "ویلهلم مار" (Wilhelm Marr) در اواخر قرن نوزدهم می گفت، یهودی ستیزی مسیحی در واقع مضحک است، اما باید مشکلاتی که یهودیها ایجاد می کنند را نیز درک کرد. به همین سبک آنچه "نو یهودی ستیزی" خوانده می شود می گوید: "معلوم است که ما مخالف یهودی ستیزی قدیمی، فاشیستی و به عبارتی، یهودی ستیزی واقعی هستیم. همزمان اما این یهودیان و صهیونیستها هستند که مسوول جنگ و فلاکت و بسیاری شرهای دیگر هستند." من مایلم در این رابطه بیشتر از ترم "یهودی ستیزی معاصر" که عنوان کتابم هم هست، استفاده کنم. اگرچه می شود در باره تیتر کتاب بحث کرد، در هر صورت اما در باره این موضوع صحبت می شود. من شکایتی ندارم. پانویس: *Boycott, Divestment and Sanctions (بایکوت، عدم سرمایه گذاری و تحریم) یک کارزار بین المللی است که هدف خود را انزوای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی دولت اسراییل قرار داده. 171 نهاد غیر دولتی فلسطینی، گروههای همبستگی و شماری از شخصیتهای مشهور از این کارزار حمایت می کنند. برخی از نمایندگان کارزار، موجودیت اسراییل را نفی کرده و خواهان برچیده شدن آن هستند. دانشمندان علوم سیاسی هدفهای این کارزار ضد صهیونیستی را اغلب در طبقه بندی یهودی ستیزی هم قرار می دهند. (ویکی پدیا)

Wednesday, December 20, 2017

قطعنامه مجمع عمومی ملل متحد دستاورد مدافعان حقوق بشر...زینت میرهاشمی.

قطعنامه مجمع عمومی ملل متحد دستاورد مدافعان حقوق بشر.... زینت میرهاشمی.... قطعنامه پیشنهادی کانادا پیرامون نقض حقوق بشر در ایران روز سه شنبه ۲۸ آذر با اکثریت آرا در مجمع عمومی ملل متحد به تصویب رسید. این قطعنامه برآمد هماوردی زندانیان سیاسی مقاوم و شجاع در سیاهچالهای رژیم ولایت فقیه و مدافعان حقوق بشر در سراسر جهان علیه رژیم قرون وسطایی حاکم بر ایران است. قطعنامه، جمهوری اسلامی را به دلیل نقض حقوق بشر، آزار و اذیت مخالفان و فقدان آزادی بیان محکوم می کند. در این قطعنامه علاوه بر اشاره به نقض حقوق بشر و سرکوب کارگران، زنان، هنرمندان، روزنامه نگاران، فیلمسازان و مخالفان رژیم، خواستار توقف سرکوب ایرانیان از طرف رژیم شده است. اهمیت این قطعنامه در فراخوان «برای ایجاد روند حسابرسی جامع موارد جدی نقض حقوق بشر از جمله مواردی که ارگانهای قضایی و امنیتی در آنها نقش داشته اند» است. حسابرسی به جنایات رژیم ولایت فقیه طی نزدیک به چهار دهه، رسیدگی به خواسته های جنبش دادخواهیِ مادران، همسران و فرزندان و بستگان اعدام شدگان و محاکمه آمران و عاملان قتلهای انجام شده، خواستی عادلانه و بر حق است و برای توقف نقض حقوق بشر و توقف خشونت حکومتی در ایران باید این حسابرسی انجام شود. صدور این گونه قطعنامه ها به چالش کشیدن رژیم در پهنه بین المللی و ایزوله کردن هر چه بیشتر آن است. طبیعی است که این گونه قطعنامه ها هنگامی تاثیرگذار خواهد بود که با راهبردهای عملی و اجرایی همراه شود. مشروط کردن هر گونه روابط اقتصادی جامعه جهانی به رعایت حقوق بشر، لغو مجازات اعدام و آزادی زندانیان سیاسی گامهای عملی در این مسیر است.

Tuesday, December 19, 2017

بودجه ۹۷؛ سند ورشکستگی دستگاه روحانیت..منصور امان.

بودجه ۹۷؛ سند ورشکستگی دستگاه روحانیت.... منصور امان.... در این تردیدی نیست که زیر ذره بین رفتن گُسترده بودجه سال آینده دولت تا میزانی از شکاف ناشی از رقابت باندهای حُکومتی با یکدیگر سرچشمه گرفته؛ سهم عُمده از برانگیخته شدن توجُه همگانی را اما اعتراض روزافزون جامعه نسبت به موقعیت خود و حساسیت آن در برابر بی عدالتی تصویر شده در موقعیت لوکس حاکمان دارد. اگرچه آقای روحانی تلاش طاقت فرسایی برای پنهان کردن لفت و لیس باندها و دسته بندیهای حُکومتی در بودجه به خرج داده، ولی جابجایی بدون جلب توجُه صدها میلیارد تومان طی فقط یکسال در ساختاری مالی که حُفره های کسری از آن ظرفی مُشبک ساخته، حتی از توان یک مشاطه گر زبر دست با تجارب امنیتی نیز خارج است. دولت آقای روحانی هنگام مُعرفی بودجه با آب وتاب از حذف جدول ۱۷ که در آن گیرندگان کُمکهای دولتی لیست شده اند، خبر داده بود. کمی بعدتر روشن گردید که جدول شرم به گونه ناشیانه ای زیر تیتری جدید، در لابه لای یک جدول دیگر (جدول 7) مخفی شده است. آقای روحانی در سال ۹۱ نیز همین ترفند را به گونه ناکام به کار بست. لیست مزبور که در آن هنگام "جدول ۱۲" نام داشت، از سوی وی حذف شده اعلام گردید تا بعد در جدول ‍۱۷ رنسانس تازه ای داشته باشد. در این فهرست آنچه که بیش از همه خودنمایی می کند، گره خوردن بند ناف دستگاه روحانیت با شُعبه ها، مراجع، حوزه ها و مراکز تبلیغاتی اش به بودجه دولتی است. نزدیک به همگی افراد و مراکزی که کاست روحانیت در ایران را شکل داده اند، بر سُفره درآمد و ثروت ملی نشسته و از آن تغذیه می کنند. رقمهای خیره کننده ده ها و صدها میلیارد تومانی اختصاص داده شده به آنها که سال به سال نیز افزایش می یابد، جای تردید به جا نمی گذارد که بدون این پُمپاژ مالی، دستگاه روحانیت چونان بالونی تُهی شده از خرج، خُرد و مُچاله به زیر سقوط می کند. جدول شرم، سند ورشکستگی دستگاه روحانیت است. نخُست از آن رو که آشکار می سازد نهاد مزبور که حیات خویش را ناشی از برخورداری از مشروعیت دینی نزد مُسلمانان می داند، فاقد چنین پذیرفتگی است و پیرو آن، از سوی این بخش از جامعه پُشتیبانی نمی شود. امروز روحانیت حق حیات خود را از وجه رایج دولتی آنهم به صورت کلان کسب می کند و تنها رابطه اش با جامعه را مُناسباتی سازمان داده که زالو با تن قُربانی برقرار می کند. این جدول همچنین بیان مُستندی از ورشکستگی اخلاقی این دستگاه ارتجاعی است. چه، در همان هنگامی که مراجع و حوزه ها جیب و دهان شان را با درآمدها و ثروت همگانی انباشته می کنند، اکثریت مردُم ایران هر روز اندکی بیشتر در باتلاق فقر، بیکاری، گُرسنگی و بی عدالتی اقتصادی فرو می روند. برای مُروجان اخلاق دروغین و ریاکاری مذهبی، واقعیت فاجعه باری که موعظه شوندگان شان در آن دست و پا می زنند بی اهمیت است؛ آنها به لُقمه چربی که از سفره تنگدستها ربوده شده می نگرند و هر سال سهم بیشتری طلب می کنند. حُکومت دینی، دستگاه روحانیت را به کاستی مُزدور و حُقوق بگیر بدل ساخته که در برابر مُشارکت در سرکوب و لگدمال کردن جامعه، در چپاول آن شریک گردیده. شکاف عمیقی که بین سهم مردُم از خزانه و بهره روحانیت از آن دهان بار کرده، میزان جُدایی اجتماعی، اخلاقی و مذهبی آنها از این نهاد فاسد را نیز تعیین می کند.

جای نگرانی نیست»إ.....برای شکرالله پاک‌‌ نژاد،آن نگران ظلمت در راه إ....محمد فارسی.

« جای نگرانی نیست»إ برای شکرالله پاک‌‌ نژاد،آن نگران ظلمت در راه إ يکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۸ ژوين ۲۰۱۷ محمد فارسی "....پیراهنی که پاک نژاد به تن داشت , چند دکمه نداشت و در چند جا پارگی هایی داشت، گفتم آقای پاک نژاد، اجازه می دهید پیراهنتان را وصله پینه کنم؟ پاکنژاد با خطوط چهره در هم رفته تیره و تلخ گفت : ممنونم ار لطفت، همین روزها چند سوراخ دیگر به این پیراهن اضافه می شود، جای نگرانی نیست..." از فیس بوک , Frogh tayari ۱۴ juni ۲۰۱۷ جهانی که احاطه ات کرده بود رنگی جز سرخی خون نمی شناخت کز سوراخ های پیراهنت دیوانه وار می جهیدند. شیارهای گرم خون از رگهای فاجعه می دویدند، برسنگفرش سرد و خاک با ولع می بلعید، لجه های خونت را . ÷÷ لبانت آن بلند گوی بی پروای سالهای دهشت و ترس که بیدادگاه "خدایگان " را به ُسخره می گرفت شوری تند خونت را خوش نمی داشت. ÷÷ خورشید صبح گاهان اشگ از گونه می ُسترد گویی تاب زخمی چنین عمیق برکمرگاهش نیست. ÷÷ ستاره ها در عبورشتابانشان ، اندهگین از تو روی می گرفتند. ÷÷ دل درسینه سربازان چنان بی قراربود که مگسک تفنگ ها از رصد خطی مستقیم، طفره میرفتند. ÷÷ طنین سرودت که خواب شب را آشفته کرده بود پریشان کرده بود زانوانشان و پوتین هایشان برسنگ های میدان تیر رقصی پنهان می نمود. ÷÷ چشمه های خون می جوشیدند از سوراخ های بی شمار پیراهنت و ای صبور صبوران تنها ظلمتی که با شتاب خیمه می زد بر سراسر آن خاک دغدغه خاطر تو بود. ÷÷ گویی هزاران برگ دفاع تو از ورای تاریخ جنون و استبداد دو باره سرک می کشیدند با غرور و می دریدند، چادر شب خونین و می رقصیدند در باد بر فراز شهر. ÷÷ خدایگان ، پاکی خونت را برنتافت ، با جنون و شیخ شهر، حضور ترا خاری یافته بود، در چشم کورخویش. ÷÷ ابدیتی سرفراز خاموشی ترا اندهگین نظاره می کرد و نسیم مشوش عطرت را می پراکند بر سراسر آن خاک. ÷÷ هنوز بیدادگاه شاه از طنین پر شکوه دفاع تو می لرزد و سرهای جوانان بیدارشده از ندای تو برسردارها می رقصد. محمد فارسی ۱۶.۶.۲۰۱۷

Monday, December 18, 2017

زندانی کردن فعالان کارگری، سرکوب خواسته های کارگران... زینت میرهاشمی.....

زندانی کردن فعالان کارگری، سرکوب خواسته های کارگران... زینت میرهاشمی.... دریغ از فقدان علی اشرف درویشیان، مدافع محرومان و رنجبران در ماه گدشته قلب تپنده یکی از برجسته ترین نویسندگان ادبیات کارگری بازایستاد. علی اشرف درویشیان، یار و حامی محرومان و ستمدیدگان، زبان کودکان بی پناه و عضو کانون نویسندگان ایران روز پنج‌شنبه ۴ آبان ۱۳۹۶ به علت بیماری ما را ترک کرد. درویشیان طی دوران زندگی پُربار خود لحظه ای از تلاش برای رساندن صدای بی چیزان و سرکوب شدگان نیاسود. او نویسنده ای در جبهه کار علیه سرمایه و مبارزی از اردوی عدالت و سوسیالیسم بود. وی در مبارزه برای آزادی بیان و در مخالف با سانسور همواره پیشتاز بود و برای همین مورد پیگرد و آزار دژخیمان رژیمهای شاه و شیخ قرار داشت. نبردخلق و به ویژه بخش کارگری آن درگذشت رفیق فراموش ناشدنی، علی اشرف درویشیان را به خانواده او، به جامعه فرهنگی، به کارگران، محرومان و کودکان رنج و کار و به مبارزان راه آزادی و پیکارگران جبهه ضد استبداد دینی تسلیت می‌گوید. سرنوشت قانون کار روز دوشنبه ۲۹ آبان، بزرگداشت ۲۷ سالگی تصویب قانون کار جمهوری اسلامی توسط گردانندگان تشکل دولتی و فرمایشی خانه کارگر برگزار شد. علیرضا محجوب، نماینده رژیم در مقام دبیرکلی این تشکل فرمایشی گفت که دست کسانی که «بخواهند قانونی به ضرر کارگر بنویسند» را قطع خواهد کرد. اگر قرار باشد که حرف این پایور رژیم به کرسی بنشیند، در گام اول باید دست خودش، ولی فقیه و همه کارگزاران حکومتی از حکومت و سرنوشت مردم قطع شود که طبقه کارگر و مردم محروم ایران را به چنین روزی انداخته اند. قانون کار مصوب سال ۱۳۶۹ برآمد دوره ای از رویدادها و تحولات بعد از انقلاب ضد سلطنتی همراه با قدرت گیری استبداد مذهبی در قامت رژیم ولایت فقیه است که جایگزین قانون کار مصوب سال ۱۳۳۷ شد. قانون کار که در دیکتاتوری مذهبی و در فقدان مناسبات دموکراتیک و نبود تشکلهای کارگری، سندیکاها و اتحادیه های کارگری و...از میان بگو مگوهای مجمع تشخیص مصلحت، شورای نگهبان زیر نظر خمینی به تصویب رسید، حقوق بنیادین کار که حقوقی جهانشمول و ثبت شده در سازمان جهانی کار است را نادیده گرفته است. به حساب نیاوردن حقوق بنیادین کار در قانون مصوبه توسط نهادهای ارتجاعی ولایت فقیه، اولین تهاجم وسیع و همه جانبه به دستاوردهای جنبش کارگری ایران از شکل گیری روابط کارگر و کارفرما در ایران تا کنون است. این قانون برای طبقه کارگر ایران بسیار عقب افتاده تر از قانون کار مصوب سال ۱۳۳۷ است. حقوق بنیادین کار که می بایست بعد از سرنگونی دیکتاتوری شاه و نقش برجسته کارگران و مزدبگیران به ویژه کارگران نفت در این رویداد، به نفع کارگران تغییر داده شود، به نفع امنیت ارتجاع ولایت فقیه و استثمار بیشتر در قالب ریاضت کشی تغییر یافت. تشکل یابی مستقل، حق ایجاد سندیکاها و اتحادیه های کارگری مستقل، حق اعتصاب، آزادی بیان و حق اعتراض از جمله حقوق بنیادی و به رسمیت شناخته شده در پیمان نامه های سازمان جهانی کار که ایران هم عضو آن است، از همان ابتدا در قوانین دست ساخته ولایت فقیه به رسمیت شناخته نشده است. سیر رویدادها پس از شکل گیری قدرت ارتجاع مذهبی، از سیاستهای خصوصی سازی (سپردن مالکیت دولتی به خودیها، آقازاده ها و رانت خوران) تا شکل گیری اقتصاد خصولتی (شبه دولتی) ، از فساد حکومتی و قدرت گیری سرمایه داری انگلی مالی و رانت خواری تا اقتصاد مقاومتی خامنه ای،اقتصاد ایران را دچار بحران عمیق ساختاری کرده و به طبع این مسیر مخرب مانع رشد جنبش کارگری و ارتقای سطح درآمد و زندگی کارگران و مزدبگیران ایران شده است. شیوه تعیین دستمزد و جایگزینی روابط استاد شاگردی به جای اجرای قانون کار، ناخوانی تعیین دستمزد، عدم پرداخت مزد کارگران، نقش سازمان تامین اجتماعی در خالی کردن جیب کارگران به نفع فاسدان در قدرت و تغییرات داده شده در قانون کار از جمله خارج کردن کارگاههای زیر ۱0 نفر شاغل از شمول قانون کار، تسهیل اخراج کارگران، گسترش قراردادهای سفید کاری، تبدیل قراردادهای دائمی به قراردادهای موقت که در شرایط فعلی ۹۵ درصد قراردادهای کاری را تشکیل می دهد، گسترش تبعیض جنسیتی در بازار کار، افزایش کودکان کار در کارگاهها، خیابانها، یازیافت زباله ها و.... همه اینها مواردی هستند که طی بیش از سه دهه بر کارگران و مزدبگیران در ایران تحمیل شده است. دستگیری و به قُل و زنجیر کشیدن فعالان کارگری و فعالان سندکایی، شلاق زدن کارگران شرکت کننده در اعتصاب و اعتراضهای کارگری، دادن حبسهای طولانی به فعالان کارگری همراه با آزار و شکنجه و محرومیت درمان و بهداشت و.... از جمله مواردی است که ناقض حقوق بنیادین کارگران و مزدبگیران است. وجود کارگرانی مانند محمود صالحی فعال کارگری، رضا شهابی، عضو هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه (سندیکای واحد)، اسماعیل عبدی، عضو هیدت مدیره کانون صنفی معلمان ایران (تهران)، محمود بهشتی لنگرودی، سخنگوی کانون صنفی معلمان ایران (تهران)، ابراهیم مددی عضو هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، داوود رضوی، عضو هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه و فعالان دیگری مانند جعفر عظیم زاده، بهنام ابراهیم زاده و زنده یادان شاهرخ زمانی و محمد جراحی.... که حبسهای طولانی کشیده اند، نوعی گروگان گیری فعالان کارگری برای ایجاد ترس و جلوگیری از گسترش جنبش کارگری برای دستیابی به حقوق بنیادین کار است. شکنجه و آزار و دستگیریهای فعالان کارگری و سندیکایی که برای حقوق خود در شکل مسالمت آمیز مبارزه می کنند نشان دهنده بالندگی و آگاهی جنبش کارگری در برابر استبداد حاکم است. اگر نظام سرکوبگر کمی دستش را از گلوی کارگران بردارد، این جنبش تبدیل به رودی خروشان، جنبشی همگانی و پیش برنده خواستهای کارگران خواهد شد. بر این منظر، مقاومت فعالان کارگری و سندیکایی بر سر خواسته های خود، گونه ای هماوردی با نظم ظالمانه سرمایه داری و ارتجاع حاکم و حامی آنها است.

Sunday, December 17, 2017

آیت الله سیستانی، همپیمانی که به رقیب بدل شد...منصور امان.

فراسوی خبر... یکشنبه ۲۶ آذر آیت الله سیستانی، همپیمانی که به رقیب بدل شد منصور امان همانگونه که تقویت توسعه طلبی فرقه ای رژیم ولایت فقیه با طُلوع داعش پیوند خورده، تضعیف آن نیز با غُروب این باند بُنیادگرا گره خورده است. در نظم پسا داعش جایی برای نیروهای مُحرکه جنگ فرقه ای وجود ندارد. روندی که در این جهت در عراق آغاز گردیده، اکنون در هیات آیت الله سیستانی یک نیروی قوی و موثر را در مرکز خود دارد. آیت الله علی سیستانی که پس از اشغال عراق به پُرنُفوذترین چهره مذهبی این کشور فراز یافته، خواستار آن گردیده که شبه نظامیان حشد الشعبی سلاحهای خود را به ارتش عراق تحویل دهند و در سیاست دخالت نکنند. فراخوان وی به خلع سلاح سیاسی و نظامی حشد الشعبی هنگامی اعلام گردیده که از یکسو نیروی مزبور در نتیجه کُمک و پُشتیبانی مُستقیم و غیرمُستقیم جمهوری اسلامی و ایالات مُتحده در اوج قُدرت خود به سر می برد و از سوی دیگر، با شکست نظامی داعش در عراق و سوریه، فرش حیات و دستاویز وُجودی اش از زیر پای آن کشیده شده است. آیت الله سیستانی به اتکای نُفوذ مذهبی در میان شیعیان عراق، نقش مُهمی در جهت دهی به تحولات عراق بازی می کند. از همین رو، رویکرد تازه وی را می توان ضربه مُهمی به نقشه های توسعه طلبانه و مُداخله گرایانه حاکمان ایران در این کشور ارزیابی کرد. حشد الشعبی در اساس گرد فتوای مذهبی وی که خواستار "جهاد" با داعش شده بود، شکل گرفت و سازمان یافت. رژیم مُلاها فقط با لیز خوردن روی موج برانگیخته شده توسُط او بود که توانست گُنجایش دست اندازی نظامی و سیاسی اش در عراق را به گونه توجُه پذیری افزایش دهد. با تلاش آقای سیستانی برای مهار مولود خود، نه تنها مشروعیت مذهبی حشد الشعبی بین اکثریت شیعیان عراقی رنگ می بازد و پیرو آن توانایی اش برای بقا به شکل کنونی دُچار چالشی جدی می شود، بلکه همچنین آیت الله سیستانی نزد رژیم ولایت فقیه از مقام همپیمان به مرتبه رقیب و کمی جلوتر، دُشمن تغییر جایگاه داده می شود. بدیهی است جنی که آقای سیستانی از چراغ بیرون آورده، به سادگی با فرمان او به چراغ برنمی گردد. حشد الشعبی در کادر نقشه ژئوپولیتیک رژیم ولایت فقیه برای ایجاد "عقبه استراتژیک" با تابلوی ایدیولوژیک "هلال شیعی" نقشی کلیدی بازی می کند و همزمان دریچه نُفوذ آن در عراق و چُماقی برای به کُرسی نشاندن منافعش به شمار می رود. حرکت آیت الله سیستانی اما گامی مُهم در جهت تغییر مُعادلاتی است که گرد داعش شکل گرفته؛ نخُست به این دلیل که در چارچوب کوشش بین المللی برای تعریف نظم پسا داعش قرار گرفته و آن را به گونه موثری تقویت می کند. سپس از آن رو که بر درهم آمیختگی منافع گوناگون در جنگ با داعش که رژیم مُلاها در ظرف حشد الشعبی به خوبی از آن بهره برداری کرده، نُقطه پایان می گذارد. فراخوان آیت الله سیستانی صف پیروان وی را از وابستگان رژیم حاکم بر ایران در حشد الشعبی جدا خواهد کرد و مرزی را ترسیم می کند که از پتانسیل گذر از میان جمعیت شیعی این کشور نیز برخوردار است. ناگُفته پیداست که رژیم ولایت فقیه ابتدا تلاش خواهد کرد با توسُل به تهدید و تطمیع آقای سیستانی و نزدیکان و پیروان وی، از خلع سلاح نظامی و سیاسی حشد الشعبی جلوگیری کند. در گام بعدی حاکمان ایران امکانات سیاسی و قانونی مُزدوران بومی خود را برای سنگ اندازی، بی اثر کردن یا جعل تابلوی جدیدی برای ساختارهای شبه نظامی تحت پایش خود به کار خواهند انداخت. موفقیتهایی که رژیم جمهوری اسلامی بر دوش داعش و توحُش فرقه ای در عراق و سوریه به دست آورده، از جنس ناپایدار و زودگذر هستند. هر گامی که در جهت گذار از شرایط دهشتناک کنونی در این دو کشور به زمین نهاده شود، ضربه ای است که آن را از قلمرو مُتصرف شده، عقب تر می راند؛ دُرُست همچون داعش! .

Saturday, December 16, 2017

پیروزی کارگران نیشکر هفت تپه با همبسنگی و اتحاد (درد مشترک تنها درمان نمی شود). .زینت میرهاشمی.

پیروزی کارگران نیشکر هفت تپه با همبسنگی و اتحاد (درد مشترک تنها درمان نمی شود)...... زینت میرهاشمی... همبستگی و اتحاد عمل کارگران نیشکر هفت تپه، بعد از یک هفته اعتصاب به بار نشست و کارگران اعتصابی با توافق بر سر تحقق بخشی از خواسته های خود و تغییر مدیریت مجتمع کشت و صنعت تیشکر هفت تپه و تعدادی از مدیران داخلی، به اعتصاب خود در روز پنج شنبه ۲۳ آذر به طور مشروط پایان دادند. کارگران نیشکر هفت تپه سالهاست در اشکال مختلف برای رسیدن به خواسته های بر حق شان در اشکال گوناگون اعتراض کرده اند. نتیجه اعتصاب یک هفته ای اخیر که از ۱۸ تا ۲۳ آذر به درازا کشید، بار دیگر بر توانمندی همبستگی و تداوم جنبش کارگری مهر تاکید گذاشت. در بیانیه سندیکای کارکران نیشکر هفت تپه به مناسبت پایان این اعتصاب نوشته شده: «با اتحاد و همبستگی توانستید به صاحبان سرمایه، ثابت کنید که ما درد مشترک داریم و این درد مشترک تنها درمان نمی شود.» بر همین اساس یکی از خواسته های کارگران به رسمیت شناخته شدن سندیکای خود است که بر اساس این بیانیه، با مسئولان به توافق اولیه رسیده اند. توصیه رئیس اداره کار شهرستان شوش در پایان اعتصاب، ضد کارگری و تهدید آمیز بود. البته توصیه تهدیدآمیز این کارگزار رژیم از جمله شیوه های کهنه شده دلسوختگان سرمایه داران است و حرف جدیدی نیست. وی گفت:«پیگیری از طریق اعتراض نه تنها زمینه سوء استفاده عده ای را فراهم می کند بلکه نتیجه بخش نیست و ممکن است تبعاتی غیر قابل جبرانی را به دنبال داشته باشد.» بر همگان روشن است که تبعات غیر قابل جبران همان حبس، آزار، شلاق و بیکاری است که شامل بسیاری از کارگران شده است. در رویدادی دیگر، فرماندار تهران، پیشنهاد داده که در تهران مکانی برای تجمعات اعتراضی تعیین شود. بر اساس این پیشنهاد معلمان، کارگران و هر جمعی که اعتراض دارند باید آرامش مجلس نشینان را بر هم نزنند و به محلی روند که کسی از آن با خبر نشود جمع شوند و برای خود شعار دهند. حرف این کارگزار رژیم نشان دهنده هراس حکومت از انتقال تجربه جنبشها به هم و تاثیرگذاری آنها بر هم است. بر همین منظر درس آموزی از اعتصاب هفت روزه کارگران نیشکر هفت تپه و اطلاع رسانی در مورد این پیروزی اهمیت دارد.

Friday, December 15, 2017

از مبارزه برحق کارگران نیشکر هفت تپه دفاع می کنیم!.......زینت میرهاشمی.

از مبارزه برحق کارگران نیشکر هفت تپه دفاع می کنیم!...... .زینت میرهاشمی.. امروز پنجشنبه ۲۳ آذر، اعتصاب متحد و یکپارچه کارگران نیشکر هفت تپه وارد ششمین روز خود خواهد شد. این اعتصاب در اعتراض به عدم دریافت چندین ماه حقوق آغاز و در اعتراض به واگذاری مالکیت این کارخانه به بخش خصوصی ادامه پیدا کرده است. اعتراضهای کارکران نیشکر هفت تپه از سال ۸۶ آغاز و تا به امروز به تناوب ادامه داشته است. نیشکر هفت تپه که در حوالی شهر شوش واقع شده و در سال ۱۳۴۰ تاسیس شده است، امسال به طور کامل به بخش خصوصی واگذار شد. یکی از مشکلات مداوم کارگران عدم پرداخت مزدشان در سر وقت است که با واگذاری کارخانه به بخش خصوصی این مساله تشدید شده است. کارگران شرکت نیشکر هفت تپه بارها در اعتراض به وضعیت کاری خود دست به اعتصاب و اعتراض زده و همواره مورد آزار و سرکوب ماموران رژیم قرار گرفته اند. عکسها و فیلمهای کتک زدن کارگران نیشکر هفت تپه که در حرکتهای قبلی خود مجبور به بستن جاده برای رساندن صدای اعتراض خود شده بودند پوشش رسانه ای وسیعی داشته است. رژیم از یک طرف کارگران را سرکوب می کند و از طرف دیگر از کارفرما و مدیریت این کارخانه دفاع می کند. این موضوع واقعیت خصوصی سازی را بیشتر روشن می کند. کارفرمایان که کارخانه های دولتی را با قیمت ناچیز خریداری می کنند به حلقه حاکمیت متصل و از مزایای بانکی و رانتهای دولتی و روابط فامیلی برای استثمار بیشتر سود می برند. سهامدار و مدیر عامل این شرکت که در روز چهارشنبه ۲۲ آذر، برای شکستن اعتصابِ یک پارچه کارگران وارد عمل شد، نتوانست به هدف خود برسد. کارگران وعده های مدیر عامل برای شکستن اعتصاب شان را دروغین خوانده و خواستار برآورده شدن همه خواسته های شان برای شکستن اعتصاب شدند. پنهان کردن صورت از طرف کارکران معترض برای جلوگیری از فشار، آزار و دستگیری از طرف ماموران رژِیم، نشان دهنده سیاستهای سرکوبگرانه حکومت در برابر کارگرانی است که برای هزینه های زندگی فقیرانه خود فقط و فقط حقوقهای عقب افتاده خود و پرداخت حقوق در سر وقت را طلب می کنند. درد کارگران نیشکر هفت تپه، درد مشترک همه کارگران و مزدبگیران است که با خصوصی سازی در سایه اقتصاد مقاومتی ولی فقیه، با استثمار و فقر بیشتر روبرو شده اند. با دفاع از خواسته های کارگران نیشتگر هفت تپه، فشار و آزار آنان را محکوم می کنیم.

Wednesday, December 13, 2017

از مبارزه برحق کارگران نیشکر هفت تپه دفاع می کنیم......زینت میرهاشمی.

از مبارزه برحق کارگران نیشکر هفت تپه دفاع می کنیم.... زینت میرهاشمی... امروز پنجشنبه ۲۳ آذر، اعتصاب متحد و یکپارچه کارگران نیشکر هفت تپه وارد ششمین روز خود خواهد شد. این اعتصاب در اعتراض به عدم دریافت چندین ماه حقوق آغاز و در اعتراض به واگذاری مالکیت این کارخانه به بخش خصوصی ادامه پیدا کرده است. اعتراضهای کارکران نیشکر هفت تپه از سال ۸۶ آغاز و تا به امروز به تناوب ادامه داشته است. نیشکر هفت تپه که در حوالی شهر شوش واقع شده و در سال ۱۳۴۰ تاسیس شده است، امسال به طور کامل به بخش خصوصی واگذار شد. یکی از مشکلات مداوم کارگران عدم پرداخت مزدشان در سر وقت است که با واگذاری کارخانه به بخش خصوصی این مساله تشدید شده است. کارگران شرکت نیشکر هفت تپه بارها در اعتراض به وضعیت کاری خود دست به اعتصاب و اعتراض زده و همواره مورد آزار و سرکوب ماموران رژیم قرار گرفته اند. عکسها و فیلمهای کتک زدن کارگران نیشکر هفت تپه که در حرکتهای قبلی خود مجبور به بستن جاده برای رساندن صدای اعتراض خود شده بودند پوشش رسانه ای وسیعی داشته است. رژیم از یک طرف کارگران را سرکوب می کند و از طرف دیگر از کارفرما و مدیریت این کارخانه دفاع می کند. این موضوع واقعیت خصوصی سازی را بیشتر روشن می کند. کارفرمایان که کارخانه های دولتی را با قیمت ناچیز خریداری می کنند به حلقه حاکمیت متصل و از مزایای بانکی و رانتهای دولتی و روابط فامیلی برای استثمار بیشتر سود می برند. سهامدار و مدیر عامل این شرکت که در روز چهارشنبه ۲۲ آذر، برای شکستن اعتصابِ یک پارچه کارگران وارد عمل شد، نتوانست به هدف خود برسد. کارگران وعده های مدیر عامل برای شکستن اعتصاب شان را دروغین خوانده و خواستار برآورده شدن همه خواسته های شان برای شکستن اعتصاب شدند. پنهان کردن صورت از طرف کارکران معترض برای جلوگیری از فشار، آزار و دستگیری از طرف ماموران رژِیم، نشان دهنده سیاستهای سرکوبگرانه حکومت در برابر کارگرانی است که برای هزینه های زندگی فقیرانه خود فقط و فقط حقوقهای عقب افتاده خود و پرداخت حقوق در سر وقت را طلب می کنند. درد کارگران نیشکر هفت تپه، درد مشترک همه کارگران و مزدبگیران است که با خصوصی سازی در سایه اقتصاد مقاومتی ولی فقیه، با استثمار و فقر بیشتر روبرو شده اند. با دفاع از خواسته های کارگران نیشتگر هفت تپه، فشار و آزار آنان را محکوم می کنیم.

تجمع اعتراضی کشاورزان بخش مارگون نسبت به احداث پتروشیمی سقاوه.....مهدی سامع.

تجمع اعتراضی کشاورزان بخش مارگون نسبت به احداث پتروشیمی سقاوه.... یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶ - ۱۰ دسامبر ۲۰۱۷.... روزیکشنبه 19 آذر، کشاورزان روستای بی‌بی‌خاتونین از توابع بخش مارگون بویراحمد در اعتراض به احداث پتروشیمی سقاوه تجمع کردند. به گزارش صبح زاگرُس، نیمه دوم سال ۹۵ با وجود نگرانی‌های مردم بابت اراضی واگذار شده به پتروشمی سقاوه اما مسئولان و متولیان امر بی اعتنا به خواسته مردم نسبت به صدور جواز تاسیس این واحد صنعتی بزرگ اقدام کردند. مردم روستای بی ‌بی ‌خاتونین معتقدند اراضی پیش بینی شده برای محل احداث پتروشمی سقاوه سال‌ها توسط پدرانشان کشت شده و در این زمین‌ها همه ساله جو و گندم کشت و برداشت می‌کردند. دو روز پیش نماینده مجلس ازبویراحمد و دنا در گفت‌وگویی با خبرنگاران از آغاز عملیات اجرایی پتروشیمی بویراحمد خبر می‌دهد و می‌گوید: هر کس بخواهد سنگ اندازی کند قاطعانه برخورد می‌‌کنم. در این گفت‌وگو وی نگفته بود که با کدام اهرم قانونی می‌خواهد برخورد کند و در مجموع منظورش از کسانی که سنگ اندازی می‌کنند، چه کسانی است.البته جناب نماینده باید شفاف سازی کند که یک نماینده مجلس آیا وظیفه‌ای جز قانونگذاری و نظارت بر حسن اجرای قانون دارد؟ امروز بعد از تجمع کشاورزان روستای بی‌بی‌خاتونین در محل پیشنهادی احداث پتروشمیی سقاوه این موضوع در ذهن متبادر می‌شود که نکند منظور نماینده از برخورد قاطع با سنگ اندازن مردم زجر کشیده و محروم این منطقه باشند که باید مطالبه حق شان را داشته باشند. البته این جای سوال دارد که چگونه وقتی مردم منطقه‌ای در زمینه واگذاری اراضی برای اجرای یک طرح صنعتی معترض بوده بدون توجه به خواست مردم جواز تاسیس صادر شده و هر روز خبر از آغاز عملیات اجرایی می‌دهند در حالی طبق قانون در صورتی یک فرد در زمینه واگذاری اراضی ملی به اشخاص حقیقی و حقوقی معارض باشد، امکان واگذاری بدون طی مراحل قاونی امکان پذیر نیست. رئیس سازمان صنعت، معدن و تجارت کهگیلویه و بویراحمد از تجمع کشاورزان مارگونی در محل احداث پتروشیمی سقاوه اظهار بی اطلاعی کرد و گفت: مجوز پتروشیمی بویراحمد صادر شده و بخشی از فعالیت‌های نرم افزاری انجام شده است. داریوش دیودیده افزود: در زمینه اراضی محل مناقشه پتروشیمی سقاوه، سازمان جهادکشاورزی و منابع طبیعی باید پاسخگو باشند و این مسئله ربطی به سازمان صنعت و معدن ندارد.

Tuesday, December 12, 2017

شرایط تکان دهنده زلزله زدگان؛ بی اعتمادی به حُکومت بی دلیل نبود.......منصور امان.

شرایط تکان دهنده زلزله زدگان؛ بی اعتمادی به حُکومت بی دلیل نبود..... منصور امان. زلزله بار دیگر اُستان کرمانشاه را به لرزه درآورده است؛ در تهران اما کماکان هیچکس تکان نمی خورد. آثار و پیامدهای ویرانگر زمین لرزه ماه گذشته همچنان روند زندگی در شهرها و روستاهای این اُستان را مُتوقف ساخته و با گذشت روزها به جای تخفیف یافتن مشقتهای زلزله زدگان، آنها با دُشواریهای تازه تری دست به گریبان شده اند. در همان حال که حُکومت سختکوشانه در تلاش برای فرار از کُمک رسانی موثر به زلزله زدگان است، شرایط در منطقه آسیب دیده، جایی که ده ها هزار کودک، زن و مرد بی خانمان در چادر یا کانکس اُسکان داده شده اند، بُحرانی تر می شود. سرما، باران و برف، نبود سرویسهای بهداشتی و از همه مُهمتر، کیفیت نازل اُسکانهای مُوقت و ناسازگاری فاحش آنها با شرایط طبیعی و اقلیمی، زندگی را برای بازماندگان فاجعه به عُقوبتی سخت بدل کرده است. تاکنون "اُسکان مُوقت" شاه کلید حاکمیت و نهادها و اُرگانهای آن برای فرار از مسوولیتی بوده که در برابر سرنوشت مردُم در هنگام بُروز حوادث طبیعی همچون سیل و زلزله بر گردن دارند. در همگی حوادث این چنینی، قُربانیان کم و بیش در مسکنهای اضطراری جا داده شده و سپس با مُشتی وعده و مُصوبه به حال خود رها شده اند. "نظام" در حقیقت ناکارایی خود در تهیه مسکن مُقاوم، ایجاد سیستم موثر امداد و نجات، مُدیریت بُحران و در نهایت، نداشتن اراده و برنامه درازمُدت برای بازگرداندن شرایط عادی زیست و کار به مناطق بُحرانی را با چادُر و کانکس روتوش می کند. زلزله کرمانشاه میزان پیشرفت این بی اعتنایی غیرانسانی و بی اهمیت شماری جان و مال "پایینیها" را به نمایش گذاشته است. دولت با گذاشتن تپانچه بر سینه بی خانمان شده ها آنها را مجبور به انتخاب بین قبول وعده "وام بلاعوض" که به معنای بی سرپناه ماندن در حال است یا رفتن به کانکس کرده است. همزمان، در یک همدستی آشکار بین دولت، بُنیاد مسکن و کارتل اقتصادی سپاه پاسداران موسوم به "قرارگاه خاتم الانبیا"، یک سُفره ده ها هزار میلیارد تومانی زیر تابلوی "ساخت کانکس برای زلزله زدگان" پهن گردیده که گرد آن بوروکراتهای حُکومتی و "دولت با تُفنگ" جا خوش کرده اند. محصول این مُشارکت "برادرانه"، جعبه هایی ساخته شده از فلز نازل است که به گونه ناشیانه ای به یکدیگر جوش خورده یا پیچ شده اند، بدون کوچکترین امکانات اولیه سُکونت و بدون هر گونه پناه در برابر سرما، باران و برف. با این وصف ناگُفته می توان پنداشت که روزگار اکثریت زلزله زدگان که زیر چادر شبهای یخ زده غرب کشور و روزهای برف و بارانی اش سر می کنند، چگونه است. چادُرهای آنها اینک بر بستری از آب، گل و لجن قرار گرفته و دست باد آن را با هر وزش تند خود از جا برمی کند. وسایل گرمایشی، پُخت و پز، آب و برق در ردیف اجناس لوکس شمرده می شوند و حمام و دستشویی امکاناتی رویایی. گرد چادرها، ارتفاع زُباله هایی که تخلیه نمی شود، هر روز اندکی بالاتر می رود و همراه آن درجه آسیب پذیری چادُر نشینان و به ویژه کودکان و سالمندان در برابر بیماریهای شناخته شده و جدید. جامعه ایران که در جریان زلزله کرمانشاه بی اعتمادی سهمگین خود به حُکومت و عوامل آن را در نظر و عمل به نمایش گذاشت، در شرایط کُنونی بازماندگان زلزله و به موازات آن رویکرد ضدانسانی و غیر مسوولانه حاکمان کشور، دلایل مُحکمتری برای مُحق بودن نگاه و برخورد خود می یابد. آسیب دیدگان زلزله همچنان به کُمکهای فوری و نیز باواسطه و بُنیادی نیاز دارند. این کُمکها هر چه مُنسجم و سازمان یافته تر باشد، موثر تر خواهد افتاد. ایجاد کانونها، مراکز و انجمنهای محلی، صنفی و به خدمت گرفتن امکانات شبکه های اجتماعی بی تردید می تواند زیر بنای حرکت در جهت هماهنگی بین یاری رسانان و وصل ارتباط آنها با نیازمندان کُمک باشد. .

مُشوقهای پاریس و لندن برای رژیم مُلاها.....منصور امان.

مُشوقهای پاریس و لندن برای رژیم مُلاها..... .منصور امان اتحادیه اُروپا سیاست دوگانه خود در برابر رژیم جمهوری اسلامی را همچنان پیش می برد. دو رویداد سیاسی در دو گوشه مُتفاوت جهان، پاریس و تهران، که سرنخهای آن را فرانسه و انگلیس در دست دارند، نه تنها به این سیاست بیان مادی داده، بلکه پیامدهای غیرسازنده تا مُخرب آن را نیز به گونه روشن تری در برابر چشم گذاشته است. یک کُنفرانس بین المللی که به ابتکار فرانسه برای "پایان دادن به بُحران لُبنان" ترتیب داده شده بود، با ارسال پیامی ناهمگون، حل واقعی بُحران سیاسی در لُبنان را به تعویق انداخت. کُنفرانس پاریس که در آن نمایندگانی از آمریکا، روسیه، چین و انگلیس نیز حُضور دارند، ضمن تاکید بر ادامه کار آقای سعد حریری و دولت ائتلافی او، "احزاب لُبنان و بازیگران خارجی" را به پایبندی به "اصل بی طرفی" این کشور فراخواند. آنچه که در تصمیمهای اعلام شده کُنفرانس مزبور غیبت دارد، اقدامات مُشخصی است که شرکت کنندگان نخُست برای ادامه کار موثر دولت ائتلافی و سپس برای تضمین بی طرف ماندن لُبنان در کشمکشهای که در همسایگی اش در جریان است، پیشنهاد می کنند و خود به کار خواهند بست. روی زمین سفت واقعیت، تصمیمهای پاریس بدون پُشتوانه عملی فقط یک شوخی بی مزه است. بُحران کنونی لُبنان، ناشی از پایمالی و بی اعتنایی رژیم مُلاها و دست نشاندگان لُبنانی آنها به همان اندرزهایی است که آقای ماکرون و شُرکا به عُنوان دستاورد نشست پاریس ارایه کرده اند. "دولت وحدت ملی" آقای حریری و حزب الله حتی یکسال هم نتوانست دوام بیاورد، زیرا نه جنگ سالاران حزب الله (برخلاف توافق با "المُستقبل") "اصل بی طرفی" را جدی گرفتند و نه رژیم مُلاها (برخلاف توافُق با عربستان) از دخالت در لُبنان دست برداشت. تلاش آقای ماکرون در حقیقت به معنای بازگرداندن لُبنان به دوران پیش از استعفای آقای حریری و به جریان افکندن دور تازه ای از رُکود و بلاتکلیفی در عالیترین ساختار سیاسی این کشور است که بیشترین بهره برندگان از آن، حزب الله و رژیم مُلاها هستند. برای تامین "استقلال، ثبات و امنیت" لُبنان، گام نخُست پایان دادن به موقعیت بُحران ساز حزب الله به عنوان "دولت در دولت" و قطع کانالهای مُداخله سیاسی، مالی و نظامی رژیم جمهوری اسلامی است. طفره رفتن پاریس از گذاشتن اقدامات موثر و سازنده در دستور کار، اما نشان می دهد که نُقطه ثقل سیاست فرانسه در لُبنان حفظ نُفوذ خود در مُستعمره سابق اش به هر قیمتی است تا پایان دادن به بُحران در "سویس خاورمیانه"! در رویدادی دیگر، وزیر خارجه انگلیس برای جوش دادن مُعامله بر سر آزادی خانُم نازنین زاغری، شهروند انگلیسی – ایرانی، که از فروردین سال گذشته به گروگان رژیم مُلاها درآمده، به تهران رفت. پیش از این رسانه های انگلیسی خبر از مُوافقت دولت این کشور برای پرداخت یک باج ۴۰۰ میلیون پوندی به نشانه "حُسن نیت" در برابر آزادی خانُم زاغری داده بودند. برخلاف ظاهر انسان دوستانه این اقدام، برآوردن خواسته های گروگان گیرها نه تنها کُمکی به امنیت شهروندان دوتابعیتی انگلیسی به گونه وِیژه و دوتابعیتی به طور عام نمی کند، بلکه آنها را بیش از پیش در معرض خطر به گروگان گرفته شدن قرار می دهد. باجی که آقای اوباما برای آزادی چند شهروند دوتابعیتی آمریکایی پرداخت، مانع از تبدیل خانُم زاغری به یک طُعمه جدید نشد. آقای اوباما و خانُم می با قبول شرط رژیم جمهوری اسلامی، تبدیل شهروندان خود به موضوع مُعامله و وسیله باجگیری را به رسمیت شناخته اند. در هر دو مورد یاد شده، پرداخت باج با نگرانی برای جان و سلامت شهروندان توجیه شده است. این یک استدلال عوامفریبانه و دُروغین است. طرفهای رژیم مُلاها بدان علت از اقدام قانونی، لازم و عقلانی در برابر این تبهکاری سازمان یافته دولتی سر باز زده اند، چون مُعامله بُزُرگ تر هسته ای را مُقدم شمرده اند و همچنان ارجح می دانند. آقای جانسون در برابر باجگیری راهزنانه حاکمان رژیم ایران و تجاوز گُستاخانه آنها به حُقوق شهروندان دوتابعیتی سر فرود می آورد تا لندن همچنان در زمین بازی منافع، پا به توپ بماند. او اما به این وسیله مرزهایی که رژیم مُلاها می تواند از آن تجاوز کند و نیز میزان انعطافی که در برابر آن نشان داده می شود را نیز به رژیم ولایت فقیه در مورد فعالیتهای در دست اجرا و اقدامات آتی اش، آدرس داده است.

بودجه ۹۷ روحانی، "این همه بی عدالتی هرگز ندیده ملتی".....لیلا جدیدی.

بودجه ۹۷ روحانی، "این همه بی عدالتی هرگز ندیده ملتی"... لیلا جدیدی... "این همه بی عدالتی، هرگز ندیده ملتی"، "ما همه همبسته ایم از وعده ها خسته ایم"، این شعارهای تجمع بزرگ بازنشستگان کشوری، لشکری، فرهنگیان، پرستاران و تامین اجتماعی در روز ۱۹ آذر در تهران بود. همزمان، روحانی در حالی که بی عملی و بی تعهدی نسبت به وعده های رنگارنگ خود در نزدیک به پنج سال گذشته به ویژه در حوزه ‌اشتغال و رفع فقر را نمی توانست حاشا کند، ادعا کرد که بودجه ۹۷ بر مبنای‌ "اشتغال فراگیر رفع فقر و ایجاد عدالت" خواهد بود. این در حالیست که بسیاری از مفاد بودجه خلاف این ادعا را نشان می دهد و پایانی بر "این همه بی عدالتی" در چشم انداز آن دیده نمی شود. توجه به چند نمونه نشان می دهد که راهکار روحانی برای تامین بودجه، بر فشار بر مردم و اخاذی از آنان متکی است. در لایحه بودجه سال ۹۷ افزایش ۲۰درصدی قیمت هر لیتر نفت گاز ذکر شده است که ۱۳ هزار میلیارد ریال به جیب دولت سرازیر خواهد کرد. سپس در این بودجه، بیش از یک سوم یارانه نقدی به ارزش ۱۹ هزار میلیارد تومان حذف شده است و به این ترتیب میلیونها نفر از دریافت یارانه محروم خواهند شد. همچنین، عوارض خروج از کشور یکباره از ۷۵ هزار تومان به ۲۲۰ هزار‌ تومان تا ۴۴۰ هزار تومان افزایش داده شده. بیان ساده تر، عوارض مذکور حدود سه تا شش برابر شده است. روحانی با این همه مدعی است که با این بودجه "رفع فقر مطلق آغاز می شود". همزمان اما هادی قوامی، نماینده مجلس ارتجاع، نوید "تورم ۲۰۰ درصدی" را داده. روحانی این بار شرط به ثمر رسیدن وعده های خود را تصویب بودجه ۹۷ قرار داده، اما زمان دادن وعده های سر خرمن گذشته است. صدای کوبنده جانهای به لب رسیده که در بیانیه تجمع بزرگ ۱۹ آذر به گوش می رسد، جایی برای این بازی باقی نمی گذارد: "در تمامی سالهای پس از انقلاب، حقوق کارکنان کشوری و لشکری در سطح پایینی بوده و به برکت این تبعیض آشکار، در جوانی خود و فرزندان مان از ابتدایی ترین حق حیات انسانی محروم بوده ایم. "کمرهمت بسته ایم که داد خود را با دستان اراده و قدرت اتحاد بستانیم.".