Sunday, April 8, 2018

روزی که پر کشید ، پرواز را می دانست. در باره صادق هدایت.

روزی که پر کشید ، پرواز را می دانست. خسته و دلمرده نبود . ظاهرش اینگونه می گفت اما باطنش در تب و تاب تغییر بود . خیام واره بود و می اندیشید اما نا امید ؟ هرگز ....که امید وار بود و بر امید پا می فشرد.
او واقعیات را آنچنان تلخ می دید که بودند . بی هیچ شیله پیله ای .
صادق بود و هدایت وار کژی ها را بازگو می کرد . مثل داش آکل که خودش بود و خودش با تصویری از خودش در آیینه مرجان که طوطی وار رازش را می سرشت در زبان گویا ی باز گویی. در زبان طوطی:
مرجان عشق تو منو کشت.
اما مرجان اش که بود؟ جز من و تو که فریادش بیدارمان نکرد . خفته گانی در گذر تاریخ.
خواب کهف وارمان را آشفتگی نخواست.
خودش هم خفت در کنارمان
داش آکل......طوطی.....مرجان و عشقی که سوزاننده بود.
یادش گرامی .
ف.ک

No comments:

Post a Comment