Thursday, March 29, 2018

" تــَـــوهــُــم " ....امیر کارگر .

" تــَـــوهــُــم "
خواب یک عده در این شهر چقدر شیرین است !
یک نفر خواب دیدَ است
که برای رسیدن به سحر
می شود چادر شب بر سر خورشید انداخت !

یک نفر خواب دیدَ است
بهر ِ نابودی ِ دیو
می شود اتحادی زیبا ، بین کرکس و قناریها ساخت !
دیگری دیده به خواب
بچه افعی ِ زبان بسته کبوتر شده است
پس دگر بایستی ، دل به پروازش باخت !
یک نفر بیدار است
او در این شام سیه ،
لحظه ای خواب به چشم ننشاندَ است
و فقط می گوید ، ای رفیقم بیدار !
پشت را بایستی
با همان ناخن انگشت تو و من خاراند
و سپس
بی درنگ با ایمان ، به صف زشت ِ توَهُمها تاخت .
امیر کارگر
29 مارس 2018.

No comments:

Post a Comment