Monday, June 4, 2018

گونه شناسیِ ترس در واپسین نفس.....رضا شکیبا.

گونه شناسیِ ترس در واپسین نفس
* آلفرد هیچکاک استاد بی بدیل خلق ترس در اذهان عمومی- فقط یکبار در زندگی دچار ترس شد؛ روزی در دیماه، در حال رانندگی در جاده های سوئیس بود که ناگهان روی ترمز زد. آب دهانش خشک شد. دستش به لرزیدن افتاد. مگر چه دیده بود؟ او کشیشی را دیده بود که دست بر شانه نوجوانی نهاده و او را مشفقانه نصیحت می کرد. آلفرد از پنجره ماشین به بیرون خم شد و فریاد زد: پسر جان، فرار کن. تا دیر نشده زندگی ات را نجات بده!
*مردم شهر تریر در آلمان به خود می بالند که همشهری بزرگترین سلبریتی تاریخ یعنی کارل مارکس هستند. مردم تریر از همه شعارهایی که مارکس بر علیه سرمایه داری زده – یکی را بیشتر دوست دارند: پیش به سوی دنیای بدون پول! جالب اینجاست که برای بزرگداشت مارکس و این شعار ارزشمند- مردم تریر اسکناسی صفر یورویی چاپ کرده اند و آن را از جان بیشتر دوست دارند. اما اخیراً اتفاق عجیبی افتاده؛ سرمایه داران شهر تریر از ترس اینکه نکند شعار: پیش به سوی دنیای بدون پول، روزی یقه شان را بگیرد جار زده اند که اسکناس صفر یورویی را حاضرند به سه چهار یورو از مردم بخرند!
*مارک تواین گاهی که کِرم شوخی در خلل و فرجش می لولید حتی سر به سر کله گنده های زمان خودش هم می گذاشت. روزی اول صبح بیدار شد. دوازده کاغذ سفید جلوی دست اش گذاشت. روی هر کدام از کاغذ ها با خط خوش نوشت: «فرار کن؛ همه چیز لو رفته. مردم همه چیز را فهمیدند. » و این دوازده نامه را برای دوازده مقام حکومتی فرستاد. صبح روز بعد اتفاق عجیبی افتاده بود: دوازده مقام حکومتی از ترس فرار کرده بودند!
رضا شکیبا

No comments:

Post a Comment